✋🏻 #سلام_امام_زمانم
دلم به آن مستحبی خوش است
کـه جـوابـش واجـب اسـت✨
السَّلاَمُعَلَى وَارِثِالْأَنْبِيَاءِ
وَ خَاتِمِالْأَوْصِيَاءِ
#روزتون_مهدوے🍃
#التماس_دعا♡
@shohda_shadat✨🖤
یا رب به دلم مهر #علی افزون کن
سال ۶۸ برخی افراد به اقای بهجت گفتند اقای خامنه ای برای رهبر شدن #جوان است.
ایشان در پاسخ این افراد فرمودند: همان یک بار که گفتند علی(ع) #جوان است برای #هفت_پشتمان کافی ست____
#ایت_الله_بهجت🍂
#کلنا_فداکَ_یاخامنه_ای🌺
@shohda_shadat🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{🖤} ``~~~
•
•
•
#سردار_دلها 💔
افسوس که سردار #سلیمانی رفت
سردار #سپاه_قدس ایرانی رفت
دشمن به #خیال خویش #آسوده شده
غافل که به جنگ #صدسلیمانی رفت
#پنجشنبه_ها🍁
#دلتنگی🥀
@shohda_shadat🖤
[7] #پرسش_و_پاسخ_مهدوی
🔺 آیا امام زمان به #شهادت میرسند یا #رحلت میکنند؟
✍🏼جواب :
روایات در این زمینه مختلف است.
🍃 امام حسن مجتبی میفرمایند هیچ یک از ما امامان نیست جز آنکه مسموم یا شهید میشوند. (بحارالانوار ج۲۷)
💠 ارطاة میگوید: به من خبر رسیده است که حضرت مهدی چهل سال زندگی میکند، پس به مرگ طبیعی در بستر خویش از دنیا رحلت میکند. (فتن ابن حماد ص۹۹)
💠 در کتاب الزام الناصب درباره چگونگی شهادت حضرت آمده است، هنگامیکه سال ۷۰ به پایان رسد، و مرگ حضرت فرا رسد، زنی بنام "سعیده" از طایفه "بنی تمیم" ایشان را به شهادت میرساند، ویژگی زن این است که مانند مردان دارای محاسن و ریش است، او از بالای بامی به هنگامیکه حضرت در حال عبور است سنگی به سوی ایشان پرتاب میکند و آنحضرت را به شهادت میرساند. (عقدالدرر ص۱۴۹)
📚 معرفی منابع برای مطالعه بیشتر: سیمای آفتاب اثر طاهری، موعودشناسی اثر علی اصغر رضوانی، بامداد بشریت اثر طبسی، آینده جهان اثر برنجیان.
تعجیل در فرج مولامون حضرت مهدی (عج) صلواتی قرائت بفرمایید🌸🍃
#حسنجانم🍃
بوۍپیراهنیوسف،بهوطنمۍآید ؛
اربعینمۍرودوبوۍحسنمۍآید!!
رحلت نبۍ اکرم (ص) و امام حسن مجتبۍ(ع) تسلیت باد💔🌿
#رمان_من_با_تو
#قسمت_صد_و_چهل_و_نهم
دیگہ نایستادم و وارد حسینیہ شدم.
با لبخند بہ حسینیہ نگاہ ڪردم، برعڪس دفعہ ے اولے ڪہ اومدم سیاہ پوش نبود!
ماہ شعبان بود و حسینیہ هم رنگ ماہ گل بارون و با پرچم هاے رنگ!
چیزے ڪہ قشنگترش مے ڪرد سفرہ ے عقد سفید و نقرہ اے بود ڪہ وسط حسینیہ مے درخشید!
مادرم و عاطفہ همراہ جیران خانم و حنانہ ڪنار سفرہ ے عقد نشستہ بودن.
خانم محمدے با لبخند بہ سمتم اومد و روبوسے ڪرد.
حنانہ و جیران خانم هم اومدن ڪنارمون.
جیران خانم گونہ هام رو بوسید و تبریڪ گفت.
حنانہ با شیطنت گفت:مامان خانم من ڪہ گفتہ بودم عروستو دیدم.
چشم غرہ اے بہ حنانہ رفتم،جیران خانم بستہ ے سفیدے بہ سمتم گرفت و گفت:هانیہ جان برو چادرتو
عوض ڪن!
تشڪر ڪردم و بستہ رو ازش گرفتم،همراہ حنانہ رفتیم گوشہ ے حسینیہ،چادر مشڪے م رو درآوردم و
دادم بہ حنانہ.
بستہ رو باز ڪردم،چادر سفید تورے با اڪلیل هاے نقرہ اے!
هم خونے جالبے با سفرہ ے عقد داشت.
شال سفید رنگم رو مرتب ڪردم،چادر رو سر ڪردم.
رو بہ حنانہ گفتم:چطورہ؟
با ذوق نگاهم ڪرد و گفت:عالے!
حنانہ دو سال از من ڪوچیڪتر بود اما روحیہ ے شیطونش بہ یہ دختر نوزدہ سالہ نمیخورد!
دوربینش رو گرفت سمتم و گفت:وایسا!
با خندہ گفتم:تڪے؟
نگاهش رو از دوربین گرفت و گفت:چہ هولے تو! خوبہ چند دیقہ دیگہ محرم میشید! چند دیقہ دیگہ
عڪس دونفرہ بخواہ.
#نویسنده :لیلا سلطانی
#رمان_من_با_تو
#قسمت_صد_و_پنجاه
بشگونے از دستش گرفتم و گفتم:بچہ پررو!خواهر شوهر بازے درنیار.
حنانہ بے توجہ بہ بشگونے ڪہ ازش گرفتم سریع دوربین رو بالا گرفت و عڪس گرفت!
با لبخند گفت:بفرمایید اینم اولین عڪس دونفرہ!
با تعجب گفتم:وا!
با چشم و ابرو بہ پشت سرم اشارہ ڪرد.
سرم رو برگردوندم،سهیلے چند قدمیم ایستادہ بود.
جا خوردم مثل خنگ ها گفتم:واااا!
سریع دستم رو گذاشتم روے دهنم!
حنانہ شروع ڪرد بہ خندیدن.
سهیلے لبش رو بہ دندون گرفتہ بود،مشخص بود خودش رو نگہ داشتہ نخندہ!
خجالت زدہ خواستم برم پیش بقیہ ڪہ حنانہ گفت:هانے خوبے رنگ بہ رو ندارے!
آروم گفتم:خوبم یڪم فشارم افتادہ.
سهیلے سریع دستش رو داخل جیب شلوارش ڪرد و شڪلاتے بہ سمتم گرفت.
حنانہ نگاهے بهمون انداخت و گفت:خب من برم!
و چشمڪے نثارم ڪرد.
نگاهم رو دوختم بہ دست سهیلے.
آروم گفت:براے فشارتون!
چند لحظہ بعد ادامہ داد:شیرینے اول زندگے!
گونہ هام سرخ شد،آب دهنم رو قورت دادم و شڪلات رو ازش گرفتم.
زیر لب گفتم:ممنون!
_سلام زن داداش!
سرم رو بلند ڪردم،امیررضا سر بہ زیر چند مترے مون ایستادہ بود.
چادر رو روے صورتم گرفتم و گفتم:سلام!
سهیلے با لبخند نگاهش ڪرد،سریع رفت ڪنار سفرہ ے عقد.
با عجلہ گفتم:منم برم پیش خانما دیگہ!
بدون اینڪہ منتظر جوابے ازش باشم رفتم بہ سمت بقیہ.
بهار هم رسید،محڪم بغلم ڪرد زیر گوشم زمزمہ ڪرد:هانے این برادر شوهرت چند سالشہ؟
آروم گفتم:از ما ڪوچیڪترہ!
#نویسنده :لیلا سلطانی
❇️ حاج قاسم یک یادگار اساسی از خود گذاشت و آن، ادامه راه سلیمانی بود.
✨پس سلیمانی ها روی گنبد زیر کلیک کنند.
|🇮🇷
☫
☫☫
☫☫☫
☫☫☫☫
☫☫☫☫☫
☫☫☫☫☫☫
☫☫☫☫☫☫☫
☫☫☫☫☫☫☫☫
☫☫☫ ☫☫☫