🌹#خاطرات_محمدحسین🌹
توسل به ائمه اطهار:
شهید یوسف الهی با اینکه از لحاظ سنی جوان بود اما مانند یک پدر برای بچههای اطلاعات زحمت می کشید 🌿
به غذایشان رسیدگی می کرد ،مراقب نماز و عبادات شان بود، ماموریت هایشان را زیر نظر میگرفت و خلاصه مانند یک پدر دلسوز احساس مسئولیت داشت و از آنها مراقبت می کرد🌹
وقتی قرار بود بچه ها برای شناسایی بروند خودش قبل از همه میرفت و محور را بررسی میکرد بعد بچهها را تا اواسط راه همراهی میکرد و محور را تحویلشان میداد🌿
تازه بعد از این که گروه به طرف دشمن حرکت میکرد میآمد و اول محور منتظر می نشست
گاهی کنارآب،گاهی روی تپه یا هر جای دیگری فرق نمیکرد ساعتها منتظر میمانند تا برگردند🌹
وقتی کار شناسایی طول میکشید و یا اتفاقی برای بچه ها می افتاد که با تأخیر برمیگشتند، مثلاً به سنگر کمین برمی خوردند،یا عراقی ها می دیدنشان یا راه را گم میکردند و یا هر اتفاق دیگر🌿
در همه این احوال محمدحسین از جایش تکان نمیخورد و با توجه به سختی انتظار کشیدن مدتها با دلشوره و نگرانی می نشست و چشم به راه میدوخت🌹
بارها شنیدم که می گفت وقتی بچهها به شناسایی می روند برای سلامتی و موفقیت شان به ائمه اطهارعلیه السلام متوسل میشوند و تا بر گردن به دعا و ذکر می نشینند و منتظر شان می شوند🌿
زمانیکه حادثه برای یکی از بچه ها رخ میداد محمدحسین مثل مرغ سرکنده میشد خودش را به آب و آتش میزد،تااو را نجات دهد هر کاری از دستش برمیآمد انجام می داد و تا زمانی که موفق نمیشد آرام نداشت🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•