🔸می خواستیم اسم
بچه مون رو انتخاب کنیم...
#شهید_مرتضی_حسین_پور
@shohda_shadat🌹
سرشار از انرژی!! 💥
از کار که برمیگشت، با وجود #خستگی بسیار، در خدمت خانواده بود. خیلی برایم عجیب بود!
معمولا از کار که بر می گشتم، از شدت خستگی #حوصله ی هیچ کاری را نداشتم😞، ولی مرتضی این طور نبود، انگار که در مسیر برگشت #تجدید_قوا کرده باشد💪، باز هم برای خانواده توان داشت اگر خرید یا کاری در منزل بود انجام میداد، خلاصه از هیچ کاری دریغ نمی کرد.
وقتی به خانه ما می آمد با پسرم امیر علی بازی میکرد، امیر علی مرتضی را خیلی دوست داشت، هروقت اورا میدید از #خوشحالی سر از پا نمی شناخت😍❤️، ساعت ها باهم #بازی میکردند و در نهایت کسی که خسته میشد امیر علی بود نه مرتضی!!.😁
اومعتقد بود که خانواده هم سهمی از او دارند.
#شهید_مرتضی_حسین_پور
💞از عشق زمینی تا آسمانی
خاطرهی فرمانده شهید حججی ( #شهید_مرتضی_حسین_پور )
💖شش سالی که مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود،اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود.❗️ خودش برایم تعریف می کرد :😍
💞« اون روزها #نمازشب می خوندم و می گفت خدایا❗️ فاطمه رو راضی کن . روزه می گرفتم و می گفتم خدایا❗️ فاطمه رو راضی کن. نماز مستحبی خدا❗️ فاطمه راضی بشه و ...
❤️چندین بار پیش اومد که تنهایی به بیابان های بیرون شهر می رفتم. راه می رفتم و تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن❗️ سقفم آسمون بود و زیر پام کویر.
❤️به خدا می گفتم : خدایا! چیکار کنم این دختر راضی بشه⁉️ کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر قبر و قیامت و... می انداخت. به جایی رسیدم که به خدا می گفتم من کی هستم⁉️تو کی هستی⁉️من قراره تو این دنیا چیکار کنم⁉️...
فاطمه❗️ این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشق زمینی به عشق آسمونی برسم»😍
💞بعضی اوقات به مرتضی می گفتم : « ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم » امّا مرتضی می گفت : « نه❗️تو من رو ساختی»
📚برشی از کتاب ساقیان حرم خاطرات فرمانده نابغه #شهید_مدافع_حرم #مرتضی_حسین_پور🌹
شہید مرتضے حسین پور:
نمیروم شهید شوم، میروم که بکشم آنقدر میجنگم تا ریشه تکفیری را بخشکانم
#Martyr_Morteza_Hosseinpour :
I am not going to be a martyr, I am going to kill, I am fighting enough to forgive the takfiri roots
📚موضوع مرتبط:
#شهید_مرتضی_حسین_پور
#شهید_مدافع_حرف
#سخن_شهید
#عکس_نوشته
#سالروزشهادت
@shohda_shadat ❣