eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
564 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_شصت_هشتم آرام زمزمه کرد: خوشحالی؟ خوشحال بودم؟ سهل و ممتنع میپرسید برادره
امیرحیدر لبخند میزند به این مادرانه ها. کار که بود اما او آدم یکجا ماندن نبود! _موقعیتش خوبه مامانی تو تهران تو این موقعیت کار پیدا نمیشه میخواهد از جایش بلند شود و به اتاقش برود که حرف طاهره خانم میخکوبش میکند _تو که میدونی داییت چقدر وابسته به دخترشه... با تعجب مادرش را نگاه میکند و میگوید: خب چه ربطی داره؟ طاهره خانم هم متعجب میگوید: چه ربطی داره؟ چه ربطی داره حیدر؟ نگار به تو ربطی نداره؟ امیرحیدر واقعا گیج شده: _نگار باید به من ربطی داشته باشه؟ _امیر حیدر! _من واقعا منظورتونو متوجه نمیشم مامان جان! طاهره خانم حرصی میگوید: _خودتو به اون راه نزن! خودت بهتر میدونی منظورمو! تو و نگار یه ربط به هم دارید و اینم قرار چندین و چند ساله بین ما و خانواده داییته! حرف های طاهره خانم میشود آوار و میریزد روی سر امیرحیدر: _ چی میگی مادر من؟ کی همچین قراری گذاشته؟ معلوم هست چی میگید؟ یه قراری بوده که خود بزرگترها خیلی سال پیش بدون اینکه به ما بگید گذاشتید و حالا جدیش گرفتید؟ طاهره خانم انگار تازه باورش شده بود حرفهای امیرحیدر جدی است صدایش را بالا تر برد و گفت: به چی میخوای برسی با این حرفا؟ اول و آخر نگار زنته! امیرحیدر هم جدی و اما با صدای پایین تر گفت: مادر من چرا زور میگی عزیزم؟ اصال نگاربچه است! اختالف سنی بینمونو ببین! طاهره خانم حق به جانب میگوید: من و بابات الان به مشکلی برخوردیم؟ امیرحیدر واقعا دوست نداشت لحنش را تند کند ولی واقعا اینجا لازم بود:اصلا من و نگار فرقمونه از زمین تا آسمون! افکارمون عقایدمون بینشمون!واقعا این تفاوت هارو نمیبینید؟ . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat