eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
آرام زمزمه کرد: خوشحالی؟ خوشحال بودم؟ سهل و ممتنع میپرسید برادرهنرمندم. _الآنو میگی؟ الآنی رو که کنار داداش هنرمند و مطربم نسشتم و لرز و سرما افتاده به جونم ؟آره الآن خوشحالم... لبخند میزند.کمرنگ و محو. نگاه میکند به چشمهایم و بی پرده میپرسد: میخوای باهاش بری؟ چشمهایم به قاعده ی یک دایره شیک و با پرگار کشیده ی تر و تمیز گرد میشود: چی؟ فصل دوازدهم( دانای کل) طاهره خانم مدام حرف میزد و امیر حیدر بی آنکه گوش دهد میشنید.فکرش مشغول بود. مشغول اتفاقات دیشب. یاد آیه و حالش افتاده بود و نمیدانست چرا تا این حد برایش عجیب بود ضعف آیه.دختری که تا بوده آیه بوده و آیه یعنی همیشه در موضع قدرت بودن! از همان بچگی! چه میشود که او آنطور ضعف نشان بدهد خیلی عجیب بود خیلی. صدای طاهره خانم را میشنود که میگوید: گوشت با منه حیدر؟ نگاهش میکند و با لبخند میگوید: جانم مامان جان حواسم نبودیه بار دیگه بفرمایید. طاهره خانم چشم غره ای میرود و میگوید: میگم بالاخره کارت چی شد؟ _پیگیرشم مامان داره جور میشه ان شاءالله . طاهره خانم گل از گلش میشکفد:واقعا؟ کجا ؟ _نیروگاه بوشهر. اخمهای طاهره خانم توی هم میرود:بوشهر؟ جا قحط بود؟ بری بوشهر؟ یعنی واسه یه آدم تحصیل کرده و خارج رفته تو این شهر درندشت یه کار پیدا نمیشه؟ حتما باید بری بوشهر؟ . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat