eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
539 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
در عقب رو باز ڪرد،فاطمہ رو بغل ڪرد و گرفت بہ سمت من. مائدہ و سپیدہ رو بغل ڪرد،باهم بہ سمت حسینیہ راہ افتادیم. چند تا از شاگردهاے امیرحسین ڪنار حسینیہ ایستادہ بودن سر بہ زیر سلام ڪردن. آروم جوابشون رو دادیم،امیرحسین گفت:هانیہ،خانم محمدے رو صدا ڪن ڪمڪ ڪنہ بچہ ها رو ببرے خیالم راحت شہ برم! وارد حسینیہ شدم،شلوغ بود. نگاهم رو دور حسینیہ ے سیاہ پوش چرخوندم. خانم محمدے داشت با چند تا خانم صحبت میڪرد. دستم رو بالا بردم و تڪون دادم. نگاهش افتاد بہ من،سریع اومد ڪنارم بعد از سلام و احوال پرسے گفت:ڪجایید شما؟! صورتم رو مظلوم ڪردم و گفتم:ببخشید زهرا جون یڪم دیر شد. باهاش بہ قدرے صمیمے شدہ بودم ڪہ با اسم ڪوچیڪ صداش ڪنم. _خب حالا! دو تا فسقلے دیگہ ڪوشن؟! بہ بیرون اشارہ ڪردم و گفتم:بغل باباشون. دستش رو روے ڪمرم گذاشت و گفت:بریم بیارمشون. باهم بہ سمت امیرحسین رفتیم. امیرحسین با دیدن خانم محمدے نگاهش رو دوخت بہ زمین. خانم محمدے مائدہ رو از بغل امیرحسین گرفت،چادرم رو مرتب ڪردم و گفتم:امیرحسین سپیدہ رو بدہ! نگاهم ڪرد و گفت:سختت میشہ! همونطور ڪہ دستم رو بہ سمتش دراز ڪردہ بودم گفتم:دو قدم راهہ،بدہ! مُرَدَد سپیدہ رو بہ سمتم گرفت،سپیدہ رو ازش گرفتم. سنگینے بچہ ها اذیتم میڪرد،لبم رو بہ دندون گرفتم. رو بہ امیرحسین گفتم:برو همسرے موفق باشے! فاطمہ و سپیدہ رو تڪون دادم و گفتم:خداحافظ بابایے فاطمہ و سپیدہ رو تڪون دادم و گفتم:خداحافظ بابایے! :لیلا سلطانی