#خاطرات_شهدا
#هر_وقت_اجلم_برسد
زمانے كه حبيب الله نوجوان بود يك شب ساعت دو و نيم به خانه برگشته بود. وقتے از اين مساله آگاه شدم، با ايشان صحبت كردم و گفتم: شب دير به خانه نرو.
مادر ناراحت ميشود. گفت: از مسيرے كه مےآمدم، شخصے را ديدم كه مريض و كنار جاده نشسته بود. چون دير وقت بود و مے دانست ماشين نمے آيد از من درخواست كرد كه اگر ميتوانم او را به روستا برسانم.
من هم با خودم گفتم: نيمه ے شب است. خدا را خوش نمے آيد، اين شخص را اينجا رها كنم و بروم. او را سوار موتور كردم و به روستا رساندم و برگشتم. گفتم: اگر خداے نا كرده برايت اتفاقے مے افتاد، مے خواستے چه كار كنے؟
گفت: خدا اگر بخواهد جان من را بگيرد به اين مسائل توجهے نميكند. #هر_وقت_اجلم_برسد از اين دنیاخواهم رفت.
🍀 به روایت برادر شهید🍀
#شهید_حبیبالله_غلامپور
@shohda_shadat
1_32804261.mp3
2.35M
#حاج_حسین_یکتا
@shohda_shadat
🔅أفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا 🔅
🔸 جلسات #تدبر_قرآن_کریم 📖
🔻مدرس و پاسخگو : جناب آقای محمد پور
⏰ زمان : #یکشنبه ساعت ۲۲:۳۰
⚡️ همگی در پناه قرآن سلامت باشید و عاقبت بخیر 😊🍃
🔰 گروه قرآن و عترت
http://eitaa.com/joinchat/2088042517C4e9f7c2bd9
🌿🌺🌿🌸🌿🌺🌿🌸🌿🌺🌿🌸🌿🌺
💌🍃
🍃: #خاطرانہ
نزدیک ظهر، مجید و مهدی به بانه می رسند. مسئول سپاه بانه، هرچه اصرار می کند
که «جاده امن نیست و نروید. » از پسشان برنمی آید. آقا مهدی می گوید«
اگرماندنی بودیم، می ماندیم. » وقتی می روند، مسئول سپاه، زنگ می زند به دژبانی
که «نگذارید بروند جلو. » به دژبان ها گفته بودند«همین روستای بغلی کار داریم
زود برمی گردیم. » بچه های سپاه، جسد هایشان را، کنار هم، لب شیار پیدا کردند
وقتی گروهکی ها، ماشین را به گلوله می بندند، مجید در دم شهید می شود
و مهدی را که می پرد بیرون، با آرپی جی می زنند
#شهیدان_زین_الدین
@shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ تنها کسی که در face app پیر #نشد...😳
✨حتما ببینید...متعجب میشوید
@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#بخشی_از_وصیت_نامه 📜 ❣بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در #گمراهی به سر برده و عصیان اوامر ت
🔰داخل اتوبوس🚎 نشستیم اتوبوس حرکت کرد #آقاابوالفضل دوربین📷 را روشن کرد و گفت: خانم این #عکس را نگاه کن. گفت: ببین این شهید🌷 چقدر شبیه من👥 هست.
🔰دوربین گرفتم و به عکس #شهید نگاه کردم. به آقا ابوالفضل گفتم: واقعا شبیه هم هستید👌 به من گفت: این عکس را به کسی نشان نده❌ و این ماجرا را برای کسی #تعریف_نکن. گفتم: چشم...
🔰گذشت تا چند روز بعد #شهادت آقا ابوالفضل که خانه پدر🏡 آقا ابوالفضل با بقیه خواهر ها و برادرانش جمع بودیم و مشغول نگاه کردن #عکسها و کلیپ های🎞 آقا ابوالفضل بودیم. یاد عکس و آن شهید و #شباهت آقا ابوالفضل به اون شهید افتادم.
🔰عکس📷 را پیدا کردم و به #خواهر آقا ابوالفضل نشان دادم و گفتم: میدانی این کیه⁉️گفت: معلومه ابوالفضله دیگه. گفتم: نه آقا #ابوالفضل نیست🚫 و داستان #جنوب را برایش تعریف کردم.
🔰آقا ابوالفضل 11 اسفند ماه📆 به #سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت☎️ در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم: شما هم آنجا #عیددیدنی رفتید که گفت: بله کلی هم از #داعشی ها پذیرایی کردیم😄
🔰سه روز قبل از #شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم: دلمـ💔 برایت تنگ شده و آقا ابوالفضل با #مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم #شریک هستی💞 من جواب دادم که نمی توانی این بار به جای 45 روز 40 روز بمانی و زود برگردی که گفت: امکانش نیست⛔️ اینجا کار زیاد است. #فرودین ماه 1395 بر اثر ترکش خمپاره💥 در #العیس جنوب غرب حلب به فیض شهادت🌷 نائل آمد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
@shohda_shadat