[ #ثوابیهویے💓 ]
همین الآن یهویے هر کس به اندازه شارژ گوشیش صلوات
از ته دلت برای ظهور اون آقایے که
خیلے غریبه بفرست/🍃
همه گویند به تعجیل ظهورت صـلوات...
کاش این جمعه بگویند به تبریک
ظهــورت صلوات☺️✋
#اجرکمعندالله...💚
@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
[ #ثوابیهویے💓 ] همین الآن یهویے هر کس به اندازه شارژ گوشیش صلوات از ته دلت برای ظهور اون آقایے که
صلوات
اللَّهُــــــمّ صَــــــلٌ علَےَ مُحمَّـــــــدْ و علَےَ آل مُحمَّــــــــدْ
ﷺ ﷺ ﷺ ﷺ
ﷺ 🌺 🌺ﷺ ﷺ🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺ﷺ🌺 🌺ﷺ ﷺ 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺 📖 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 مُـﺣـَمَّـډ 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺 ﷺ
ﷺ🌺 🌺ﷺ
ﷺ 🌺 🌺 ﷺ
ﷺ 🌺 ﷺ
ﷺ
@shohda_shadat
از آنان که حقایق روشن روز را می بینند و انکار می کنند
توقعی نداریم تو را که نمی بینند تصدیق کنند ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
@shohda_shadat
.
باید شهید شد(:
مُردَن؛
حقِ مان نیست...!
#شهیدشدنمآرزوست
@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
💥قسمت دهم💥 چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل
💥قسمت یازدهم💥
.
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
💝ادامه دارد💝
@shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
💥قسمت یازدهم💥 . بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خا
💥قسمت دوازدهم💥
#علیرضا_نوری از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی #سوریه شهید شده بود.
با محسن رفتیم تشییع جنازهاش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.😭
وسط مراسم تشییع محسن پیام بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم."
جواب دادم: "محسن از این حرفها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.😖
همهاش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.😭
آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری میکشتن؟"
آن شب تاصبح یک بند حرف #شهادت می زد و گریه میکرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم."
گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!"😢
💚💚💚💚💚💚💚
#یار گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.😩
یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"😑🤨
گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم.😌 وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."😍
فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.😔👌🏻
💙💙💙💙💙💙💙
دو هفته قبل از #اعزام محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊
خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇
لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه."
گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب علیها می خوام که پسر باشه."
روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست.
خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم.
همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای #امام_حسین علیه السلام #نامه نوشتم.
به آقا نوشتم…..😉
ادامه دارد
@shohda_shadat
یکی از ویژگیهای محسن که او را از دیگران متمایز میکرد، مقید بودنش بود👌؛ این قضیه بارها به من ثابت شد.
به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانههای مردم سوریه بمانیم یا از آنها به عنوان سنگر استفاده کنیم.
هنگام نماز که میشد شهید حججی از ساختمان بیرون میرفت🚶♂
یا در حیاط به اقامه نمازش میپرداخت تا مبادا نمازش شبهای داشته باشد☝️
شهید محسن حججی🌹
@shohda_shadat
#دلنوشته
🔹من اينجا...
در قصه خيس اين دنيا...
وجودم مچاله شد...
کاری بکن ای شهيد
بعضی وقتها نميدانم،
درميان گرد و غبار اين دنيا،
در اين دنيا
با که ميتوان از بيقراری گفت...؟!
🔹 به یـــــاد آنهایی
که جز استخوانهایشـــــــــــان
چیزی از جسمشـــــــان نمانده
اما عظمت و شکـــوه غیـــرت
و روحشان عالم را فرا گرفته،
باز هم همان جملـــه
🌺شهـــدا شــــرمنده ایم🌺
#خادم_الشهدا💚
@shohda_shadat
نماز خوندن رو خیلی دوست داشت،
نمـاز رو اول وقت میخواندند📿
به #حلال و حرام بودن مالش خیلی
اهمیت میداند☝️
به پدر و مادر،پدربزرگ و مادر بزرگ
#احترام خاصی قائل بودند و روی
حرف #بزرگترا حرف نمیزدند حتی
اگه #نادرست بودبا رفتار و شوخی😅
متوجهشون میکرد.
بسیار #صله_رحم میکرد و وظیفه
خودش میدونست ، بسیار شوخ
طبع و با گذشت بودند.😇
#شهید_جاویدالاثـر💔
#محـمـد_اینــانلـو🌷
#خادم_الشهید
@shohda_shadat