📌 #توجه #توجه 💬
از خادمین کانال به اعضای همیشه همراه😊📢
سلاااااااام علیکم😍
حالتون چطوره 🙃
ان شاءاللّه که حال دلتون خوبه🙃
خبر دارم براتون اونم چه خبری 😇
بَه بَه 😌
قراره ان شاءاللّه فردا یعنی پنجشنبه روز اعضا باشه (یعنی شما برای ما پست هارو انتخاب کنید و ارسال کنید تا ما در کانال قرار بدیم)
پس بجنبید تا دیر نشده پست های نابتون رو درست کنید و برامون ارسال کنید.
👇👇👇👇👇👇👇
@shahidBABAKnoory8395
یاد خدا را فراموش نڪنید .
مرتب بسم الله بگویید،
با یاد و ذڪرِ خدا و عمل براۍ رضاۍِ خدا
خیلۍ از مسائل حل مۍشود.📿💌
🎀@shohda_shadat🎈
..
#سخنی_درست..👌🏻🥰
#بحث_دوم..😍
#سوال..°↓
.🌙. چرا با اینکهخداعادله؛بینمخلوقاتشفرقگذاشتهواونارو یکسانخلقنکرده،و وضعیتِزندگیِمخلوقاتش {انسان} باهم متفاوته؟!
تبعیضیاعدل؟؟😐!
#جواب ••↓
..💌.. خدا میگه: برایاینکههرکسیروبهاندازهاستعدادو توانش،تکلیفو وظیفهبدم؛وبهاندازهانجامتکالیفشونپاداشبدم..
📩... دستهایازمردمسالموتوانا؛بهافرادمریضبنگرندوسلامتیشانراشکر وآنراقدربدانند؛وافرادمریضمرابخوانندبرایسلامتو عافیاوصبرکنندتاپاداشصبروبیماریخودررابگیرند..
🎀.. و توانگر وفقیرنیز؛همچنین^↑
📍..مومنبهکافرنگاهکندوسپاسِنعمتِ ایمانوهدایتِخودرا بجاآورد..
➰.. ازاینجهتمتفاوتندکه:
درهمهموارد ودرهمهوضعیت{درخوشیوسلامتیو گرفتاریوبخششپروردگارشان}آنهارامیآزمایم..👌🏻.
..ونتیجهیمطلوبِنمراتآنها^^↓
پاداشیاستعظیم؛ازسویپروردگارشان..🥰
⚖..بایدگفت..ایناختلافاتدرجهان؛
امریلازموطبیعیاست...
وایناختلافاتتحتقوانینعلیتو معلولیتاستکهبرجهانحاکمهست!
🔺.. وفرضتساویخلقت؛مساویاستبانابودیخلقت..
چوناگرهمهزنیامردباشند؛توالدوتناسلامکانپذیرنیست..
وموجوداتوگیاهانیکنوعبودند؛ تنوعیدرکارنبودوجهانجذابیتینداشت..!
📱.. منبع° :
اصولکافی،ج۳،ص۱۵
قواعدالکلامیه،ص۱۸۸
اصولکافی،ج۳،ص۱۵_۱۴
جواب تمامِ سوالاتِ مبتکرانه تان را
با هشتگ #سخنی_درست ..🎈
دنبال کنید..🤞🏻
#کپی_آزآد🍃
↑ #نذر_فرج🌱
#صلواتمفرستادیدمتگرم😉
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_هشتاد_ششم اما مردونگی به خرج داد و یه آدم غرق تو کثافتو کشوند بیرون ... منو
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_هشتاد_هفتم
حمید کلافه گفت: میدونه...میدونه....اینجور که معلومه پیش عمه اش زندگی میکنه.
حورا با تعجب حمید را نگاه کرد:
با عقیله؟
_اوهوم یه همچین اسمی داشت...
حورا دلگرم شد....تردید ها را کنار گذاشت.
_حمید ...من همین فردا میخوام برم دیدنش...میخوام ...میخوام بهش بگم مادرشم...میخوام
بهش بگم چقدرعاشقشم.براش توضیح بدم که نمیشد بمونم...براش براش...
حمید پرید وسط حرفش و گفت:
خیلی خب عزیزم...آروم باش.باشه باشه میریم.تو آروم باش.
آیین بی آنکه بخواهد شنونده این مکالمه بود. تکیه داد به دیوار و به تصویر گل نیلوفر تابلوی روبه
رویش خیره شد.
گیج شده بود چه عکس العملی باید نشان بدهد؟
اندیشید.به بیست و چهار سال قبل.که کودکی پنج ساله بود و پدرش کنارش کشید و مردانه با او
مشورت کرده بود! دوساله بود که بی مادر شده بود و حالا پدرش از مادر داشتن برایش میگفت.از
زنی که میخواهد جای مادرش را پر کند ...
زنی که آمدو عروس خانه ی پدرش شد.
برعکس تصوراتش بد نبود.اما خیلی هم مادر نبود.بیشتر یک دوست بود تا مادر. گاهی وقتها
کودکانه اعتراف میکرد که دلش مادری میخواهد همیشه نگران.نه دوستی که سعی میکرد درکش
کند!!!!!
و حالا این دوست، دخترش را پیدا کرده بود!دختری که عجیب این روزها فکر و ذکر آیین را درگیر
خودش کرده بود!
دختری که یک جنس ناشناخته داشت و هیچ واژه ی توصیفی نمیتوانست این جنس را توصیف
کند.
سرش درد گرفته بود از این روابط پیچیده!اینکه هیچ چیز سر جایش نیست!حتی فکر و ذکرش...
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
#رمان_عقیق
#قسمت_صد_و_هشتاد_هشتم
آیه به عادت همیشگی مسیر تاکسی خور ایستگاه تا بیمارستان را پیاده می آید با همان لبخند
مختص به خودش.صبح خنکی بود و سیخ ایستادن موهای تن از شدت سرما حس جالبی را به او
منتقل میکرد.
با طمئنینه وارد بخش شد و سلام گرمی به هنگامه و مریم و ریحانه داد!نسرین را بعد از چند هفته
بود که در آنجا میدید!
با شوق او را در آغوش کشید و گفت:
کجایی تو ؟
نسرین اخمی مصنوعی کرد و گفت:
من کجام؟تو سرت شلوغه فرصت نمیکنی به ما سر بزنی!
_آره به خدا اینو راست میگی کلی کار روی سرم ریخته!من شرمنده!
ریحانه با خنده گفت:
تا باشه از این کارا!
آیه چشم ریز کرد : منظور؟
مریم زد رو شانه ی ریحانه و گفت:
منظور اینه که با بالا یا والا مالا ها میپری ما رو از یاد بردی
دیگه!
آیه چپ چپی نگاهش کرد و گفت: سبزی پاک کردید پشت من غیبت کردید نه؟
هنگامه با خنده گفت:
اینا که تازه وکیل تو ان بقی پرستارا رو دریاب که یه سره پشت سرت حرف
در میارن! خو تو خودتم مقصری دیگه!واسه چی همش با دل این دختره راه میای تا پشتت اینقدر
حرف در بیاد!
آیه پوزخندی میزند و در دل میگوید:
یک ربط عمیق این میان است!
اما شانه ای بالا انداخت و گفت:
خودت میگی پشت سرت!حرف پشت سرم برای همون پشت
سریاست!
نسرین آرام سوتی میکشد و میگوید:
بابا دندان شکن پاسخ ده!
آیه تنها ابرویی بالا می اندازد و همانطور که به اتاق استراحت میرود تا لباسهایش را عوض کند
میگوید:به من میگن آیه!
#ادامه_دارد.
نویسنده: #نیل2
🌸•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@shohda_shadat
شهادتــ یعنے←بہ خیر گذشت
نزدیک بود بمیرد......امّا بہ شهادت رسید♥
#پنجشنبہهــاےدلتنگے
@shohda_shadat🍃🌸
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#یاحسین
• • •
[ #امامزمان{عجݪاللهٺعاݪےفرجہاݪشریف} ]
آنڪہ از شرم گُنہ باید ڪند غیبت منم
تو چرا جُورِ گنہ ڪاران عاݪم میڪشے...؟!
#اللﮩـمعجـللولیـڪالفـرج♥️