5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه_استوری🍃
#اربعین 🥀
عکس های #اربعین رو با گریه میبینم...
اگه تو بخوای ارومم کنی ؟
_میتونی #حسین💔
یه شبی مهمونم کنی ____
میتونی #حسین
@shohda_shadat🌸
#دلتنگی🌱
ما، در کوچه های تنگِ زمانهِ مان بر یاری امام غایت مان ؛ #سیلی که هیچ
#غصه هم نخوردیم___!
#اللهمعجللولیڪالفرج ✨
@shohda_shadat🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃``````
#شهیدانه☘
_خانمت رو به با یه بچه تنها میزاری میری سوریه؟😳 سختش نیست؟؟
_زنمو،بچمو،هفت جدوابادم ؛فدای یه کاشی #حرم بی بی_____
#شهید_صدر_زاده🌼
#شادی_روح_شهداصلوات🌿
@shohda_shadat💛
•
میگفتــ ↓
ڪسیکهدوستنداشتهباشهبیادڪربلا
مومننیستـــ!
علامتمومناینهڪه
هرچندوقتیڪباردلشتنگمیشه...
براۍبینالحرمین💔دلشتنگمیشه..
میگه:
نمیدونمبرایچی!ولۍدݪممیخوادبرم
ڪربلا
#استادپناهیان🍃
#صلےاللهعلےالباڪینعلےالحسین✋🏻♥️
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
• میگفتــ ↓ ڪسیکهدوستنداشتهباشهبیادڪربلا مومننیستـــ! علامتمومناینهڪه هرچندوقتیڪباردلش
شب جمعه است...
هوایت نکنم
میمیرم 💔
#رمان_من_با_تو 🌸
#قسمت_صد_و_ششم☘
امین هم هستے رو میذاشت روے سرسرہ و آروم میاورد پایین!
باهاش حرف میزد و هستے مے خندید!
دلم گرفت،نمیدونم چرا،شاید بخاطرہ جاے خالے مریم،شاید هم بخاطرہ خودم!
امین همونطور ڪہ هستے رو،روے سرسرہ مے ڪشید پایین نگاهش افتاد بہ من!
نگاهم رو ازشون گرفتم و خیرہ شدم بہ درخت هاے لخت!
صداے قدم هاش اومد،توجهے نڪردم!
هستے رو بہ سمتم گرفت و گفت:میخوام بدوام مراقبش هستے؟
خواستم بگم راضے نیستم از این فعل هاے مفرد اما بدون اینڪہ نگاهش ڪنم زل زدم بہ صورت هستے
و دست هام رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:بیا بیینم جیگرخانم!
امین هستے رو داد تو بغلم،محڪم نگهش داشتم.
منتظر بودم برہ تا با هستے بازے ڪنم اما همونطور ایستادہ بود!
چند لحظہ بعد با فاصلہ از من روے نیمڪت نشست!
از ڪے روے نیمڪت مے دویدن؟!
همونطور ڪہ زل زدہ بود بہ رو بہ روش گفت:یہ لحظہ فڪر ڪردم اگہ چندسال پیش یہ تصمیم دیگہ
میگرفتم همہ چیز چقدر فرق مے ڪرد!
ڪنجڪاو شدم،اما چیزے نگفتم،با ذهنم تشویقش مے ڪردم!
بگو چرا؟!بگو دلیل رفتارهات چے بود!
تو وجودم غوغا بود و ظاهرم آروم!
وقتے دید چیزے نمیگم ادامہ داد:اگہ یہ تصمیم دیگہ میگرفتم شاید مریم الان زندہ بود،تو داشتے یڪے از
بهترین دانشگاہ هاے تهران مهندسے میخوندے،اوضاع من فرق میڪرد!
سرش رو برگردوند بہ سمت هستے و با لبخند زل زد بهش:هستے هم نبود!شاید دوسہ سال دیگہ وارد
زندگیمون مے شد!
قلبم وحشیانہ مے طپید مثل سہ سال پیش!
حق نداشت باهام بازے ڪنہ!
آروم از روے نیمڪت بلند شدم بدون توجہ بہ امین بہ هستے گفتم:بریم بازے ڪنیم!
اما نتونستم طاقت بیارم همونطور ڪہ پشتم بهش بود گفتم:دست بردار از اگہ و اما و چرا!
بگو چرا نخواستیم؟! انقدر رویاهاے دخترونہ م شیرین بود ڪہ تو واقعیتم مے دیدم؟
صداش باعث شد خون تو رگ هام یخ ببندہ و قلبم از سینہ م بزنہ بیرون!
#نویسنده :لیلا سلطانی🎀
@shohda_shadat✨
#رمان_من_با_تو 🌱
#قسمت_صد_و_هفتم🌼
_همیشہ دوستت داشتم!
نگاهم رو دوختم بہ هستے ڪہ داشت با ولع دستش رو میخورد ،برنگشتم سمت امین چون میدونستم از
صورتم حالم رو میفهمہ!
نفسم رو دادم بیرون:فقط دلیلشو بگو،این چراها نمیذارہ گذشتہ رو فراموش ڪنم!
شهریار سرش رو بلند ڪرد،نگاهے بهم انداخت و اخم ڪرد!
در گوش عاطفہ چیزے گفت،عاطفہ از روے تاب بلند شد!
با حرص دندون هام رو،روے هم فشار دادم،چرا حرف نمیزد اومدن!
با غم گفت:بذار با خودم ڪنار بیام همہ چیزو میگم سر موقعش!
خواستم بگم موقعش ڪیہ ڪہ شهریار و عاطفہ نزدیڪمون شدن.
امین گفت:من میرم یڪم بدوام،شهریار نمیاے؟
شهریار نگاہ اخم آلودے بهش انداخت و سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد!
دوبارہ نشستم روے نیمڪت،خیرہ شدم بہ امین خیلے سریع مے دوید!__
#نویسنده:لیلا سلطانی💎
@shohda_shadat🌈
سلام👋🏻😊
می خوام یڪ ڪانال عالے معرفے ڪنم خدمتت😍
می پرسے چه کانالے؟🤷🏻♀🤷🏻♂
میگم بهت👇🏻
#رمانعاشقانہومذهبےبہقلمےروانوزیباوروانمےزاره😉
پی دی اف فصل اول رمان ↓😍↓
https://eitaa.com/reyhaneh3_1_3/1981
😍↑بزنروشتاپیدی افروبیاره↑😍
#عڪسنوشتہشہدایےحجابچادرانہ
#معرفےشہدا🌷
#پروفایلدخترونہپسرونہ
#دعاےعهد
#رهبرانہ
#حدیث
و....
ڪانالے،براے ریحانہهاے خلقتـــ🌸😉 و پسراݩ با غیرتـــ💪🏻🤫
کیا به رمان علاقه دارن؟
رمان 🌸ریحانہےمن🌸 براے اولین بار در ایتا😍
ریحانہ،دخترےڪہ عاشقــــــــ❤️ــــــانہهاے زندگیش با عاشقـــــــــ💔ـــانہهاے امروزے فرق داره...
زود باش تا لینڪشو پاڪ نڪردم عضو شو↓
[•••♡•••]↓
→[ @reyhaneh3_1_3 ]