🌀#رمان
❤️#قلبه_ی_من
❇️#قسمت50
◀️#بخش_اول
مور مور می شوم😣؛ پوستم سوزن سوزن می شود؛ قلبم می ایستد! حسناست؟!
یک دفعه اشک پشت پرده ی چشمان شفاف یحیـی می دود. خون گرم درون رگ هایم می دود:
-خانوم! حلال کن🙏
نمی فهمم. دوست دارم فریاد بزنم، گیج شده ام! یعنی این بچه دختر من است؟! کی به دنیا آمد..؟ نمی فهمم، نمی فهمم...سرم را به چپ و راست تکان می دهم...😳:
- یحیی...چی میگی؟ این کیه؟ من هنوز سه ماهمه...تو توی بیمارستان بودی! خودم اومدم پیشت...من...
دست هایم را روی هوا تکان می دهم و دیوانه وار کلمات را پشت هم می چینم... نوزاد را آرام روی مبل کناری می گذارد. مقابلم می ایستد و شانه هایم را می گیرد.
- محیا! آروم!
- یحیی دیوونه شدم.. آره؟! از غصه ات! ازدوریت؟!. دیوونه شدم؟!
اشک دیدم را ضعیف می کند😭 :
-محیا! خانوم...چقدر زود می شکنی! صبور باش.. دیگه اشکاتو نبینم. بی قراری نکن.
دلم آتیش می گیره دختر! بغض نکن...حداقل جلوی من! دیوونم می کنی وقتی مثل بچه ها مظلوم نگاه می کنی...نکن!هیس آروم...خانوم...اذیت شدی. چقد من بدم!😞
- نه! بد نیستی.. ولی دیگه نرو...پیشم باش...تنهام نذار .
- دیگه نمی رم! همیشه هستم.
با ناباوری سرم را بالا می گیرم و به چشمانش نگاه می کنم...گریه کرده.
- قول؟!
- قول مردونه ...
قلب درون سینه ام قرار می گیرد و نفس هایم از حضورش گرم می شوند.چشمان مهربان اما جدی اش را به نگاه پر از تمنایم می دوزد :
- یادت نره همیشه دوست دارم محیای یحیات!
نوزاد را از روی مبل بر می دارد و به سینه اش می چسباند. چشمان کشیده اش از حسی غریب پر می شوند. آرام پلک می زند و یک قطره اشک از مژه های بلندش خداحافظی می کند😥.
یک قدم به عقب بر می دارد و درحالی که سرش را به چپ و راست تکان می دهد قدمی دیگر را به آن اضافه می کند.
دلهره به جانم می افتد .ی ک قدم به سمتش می روم. نگاه نگرانم به سمت پاهایش کشیده می شوند. همین طور
عقب می رود و دور می شود.
پشتش را می کند و به راهش ادامه می دهد. اتاق نشیمن به یک چشم برهم زدن تا بی نهایت کشیده می شود؛ تا نقطه ای دور؛ نقطه ای دردل نور.
به دنبالش می دوم🏃♀ و التماس می کنم. هرقدم که برمی دارد زیر پوتین های خاکی اش سبز می شود.
بغض تبدیل می شود به اشک ،به فریاد ، به هق هق بلند!
دست دراز می کنم اما دیگر دستم به او نمی رسد. خودم را روی زمین می اندازم و زجه می زنم.
یک دفعه رویش را سمتم می گرداند. چشمانش قرمز شده و از اشک می درخشند :
- محیام؟ حلالم کن ...
نمی فهمم! گیج دو دستم را روی سرم می گذارم و داد می زنم :
بسه...بسه.. کجا میری؟
- نترس عزیز دل .
همان طور که به سمت نور می رود صدایش درگوشم می پیچد :
نترس. من همین جام، کنارت💑...منتظرتم محیا ...
@shohda_shadat
🌀#رمان
❤️#قبله_ی_من
❇️#قسمت50
◀️#بخش_دوم
چشم هایم را باز می کنم.
به نفس زدن افتاده ام.باترس به اطراف نگاه می کنم.
سقف... میز ...پنجره ... اتاقمون!.
همه جا تاریک است. همان دم صدای اللّه اکبر در فضا می پیچد.
سرکوچه مسجد کوچکی داریم که..
یک دفعه سرجایم می نشینم.
بندبند وجودم می لرزد😓. دهانم خشک شده. لباس هایم از شدت عرق به تنم چسبیده.
قلبم خود را به دیواره سینه ام می کوبد. می خواهد راهی به گلویم پیدا کند.
با دست راست گردنم را می گیرم و با دست چپ زیر بالشت دنبال تلفن همراهم می گردم.
خواب دیدم.
آره چیزی نیست ،چیزی نیست!
تلفن همراهم را بیرون می کشم و شماره ی بیمارستان را می گیرم.
جنون به عقلم زده. صدای بوق های کوتاه و ممتد :
- بردار، بردار.
دویدن بغض تا دم پلک هایم را احساس می کنم. لب هایم را روی هم فشار می دهم تا از سرازیر شدن عشق خفه شده در کابوسم جلوگیری کنم! صدای تو دماغی یک زن در تلفن می پیچد :
- بفرمایین؟
- سلام خانوم! می بخشید برای اطلاع از حال مریضم تماس گرفتم.
یک مکث چندثانیه ای.
-الان؟
- بله! اگر امکان داره؟
- نام بیمار؟
-یحیی...یحیی ایران منش
-بله! همون آقایـی که ازسوریه آوردنش.
-بله بله
-چند دقیقه دیگه تماس بگیرید و قطع می کند.
از سر سجاده بلند می شوم و همان طور که زیرلب ذکر « یا وَدود » گرفته ام شماره را دوباره می گیرم :
ِ- بفرمایید؟؟
-سلام! من همین چند دقیقه پیش...
-بله! حالشون تغییری نکرده خانوم!
- ینی نفس میکشن؟
سکوت! نکند به سلامت روانم شک کند :
-بله! قرار بود نکشن؟!
-نه! ممنون
بدون خداحافظی دوباره قطع می کند. بغضی که سد راهش شده بودم را آزاد می کنم تا خودش را سبک کند.
نفس می کشد. همین کافی است....
به ساعت مچـی ام نگاه می کنم. کمی از ده گذشته.
از کلینیک مامایـی بیرون می آیم و به سمت خیابان می روم. درست است با یاد آوری خوابی که دیده ام روحم منجمد می شود😖اما...
مرور خبری نو و دلچسب هرم دل پذیری را به دلم می بخشد😌. دختر است! دختر!👧
با قدم هایـی موزون و شمرده مسیر پیاده رو را پیش می گیرم و زیر زیرکی آرام می خندم☺️ :
حسنا! حتما بابایـی خیلی خوشحال میشه از این که خدا رحمتش رو نصیبمون کرده.
چادرم را در دستم می گیرم و دستم را روی شکمم می کشم. صبر ندارم به خانه برسم تا نوازشت کنم. قند در دلم آب می شود😍. به خیابان اصلی که می رسم کمی مکث می کنم.
- چرا خانه؟! مستقیم به بیمارستان می روم.
درست است بی هوش است اما صدایم را می شنود. خبری خوبی برایش دارم! شیرینی اش را بعدا می گیرم .
چشم هایش را که باز کند قندترین
نبات را به من هدیه کرده. دست دراز می کنم و با ایستادن اولین تاکسی زرد 🚖رنگ سوار می شوم.
- دربست!
رنگ دیوارهای بیمارستان حالم را بد می کند. چادرم را مقابل بینی ام می گیرم و با لبخندی که پشت پارچه ی تیره پنهان شده از پله ها بالا می روم😊.
برای زنی که در بخش پذیرش مشغول صحبت با تلفن است سرتکان می دهم. او هم لبخند گرمی را جای سلام تحویلم می دهد.
به طرف انتهای راهرو سمت چپ می روم. از شدت ذوق دست هایم را مشت کرده ام.
به اتاقش که می رسم پشت پنجره ی بزرگ اش می ایستم و با دیدن چهره ی آرامش بی اراده می خندم😃.
دل خوشم به همین خواب آسوده اش! پیشانی ام را به شیشه می چسبانم و
زمزمه می کنم :
سلام...خوبی آقا؟
@shohda_shadat
💐🌼💐🌼💐🌼💐
میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات،میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان،حضرت امام رضا(ع) مبارک.
@shohda_shadat
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
🌟
💠
زیارت عاشــــورا
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلاٰمُ اللهِ اَبَداً مٰا بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ،يا اَباعَبْدِالله
ِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلىٰ جَميعِ اَهْل ِالْاِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمٰوٰاتِ عَلىٰ جَميعِ اَهْلِ السَّمٰوٰاتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَسٰاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ ، وَ اَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللهُ فيهٰا ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ ، وَ لَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُم ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَيْكُمْ مِنْهُمْ ، وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِيٰائِهِمْ ، يا اَباعَبْدِاللهِ
اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ،وَ لَعَنَ اللهُ آلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ،وَ لَعَنَ اللهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجٰانَةَ ، وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللهُ شِمْراً ، وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى ، لَقَدْ عَظُمَ مُصٰابى بِكَ ،
فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ ،وَاَکْرَمَنى بِكَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اَللّٰهُمَّ ٱجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ ، يا اَبا عَبْدِاللهِ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَ اِلىٰ رَسُولِهِ ، وَاِلىٰ اميرِالْمُؤْمِنينَ وَ اِلىٰ فاطِمَةَ ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَيْكَ بِمُوالاتِكَ ، وَبِالْبَرائَةِ مِمَّنْ قاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ ، وَ بِالْبَرائَةِ مِمَّنْ اَسَّسَ اَسٰاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِعَلَيْكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ ،مِمَّنْ اَسَسَّ اَسٰاسَ ذٰلِكَ وَبَنىٰ عَلَيْهِ بُنْيانَهُ وَجَرىٰ فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِہِ عَلَيْكُمْ وَعَلىٰ اَشْيٰاعِكُمْ ،بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ ثُمَّ اِلَيْكُمْ بِمُوٰالاتِكُمْ وَمُوالاةِ وَلِيِّكُمْ ،وَبِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِكُمْ وَ النّاصِبينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَبِالْبَر ائَةِ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عادٰاکُمْ ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِيٰائِكُمْ ،
وَرَزَقَنِى الْبَرائَةَ مِنْ اَعْدائِكُمْ ، اَنْ يَجْعَلَنى مَعَكُمْ فِى الدُّنْيا وَ الْاٰخِرَةِ ، وَاَنْ يُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ يُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ،
💠
🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟
🌟
💠
وَ اَنْ يَرْزُقَنى طَلَبَ ثاریکُم مَعَ اِمامٍ مَهْدیٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ اَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّكُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَكُمْ عِنْدَەُ اَنْ يُعْطِيَنى بِمُصابى بِكُمْ ،اَفْضَلَ ما يُعْطى مُصاباً بِمُصيبَتِهِ،مُصيبَةً مٰا اَعْظَمَهٰا وَاَعْظَمَ رَزِيَّتَها فِى الْاِسْلامِ وَفى جَميعِ السَّمٰوٰاتِ وَالْاَرْضِ،اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هٰذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ ،
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيٰاىَ مَحْيٰا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَ مَمٰاتى مَمٰاتَ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، اَللّهُمَّ اِنَّ هٰذا يَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَيَّةَ وَابْنُ آکِلَةِ الْاَکْبٰادِ اللَّعينُ ابْنُ اللَّعينِ ، عَلىٰ لِسٰانِكَ وَ لِسانِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَمَوْقِفٍ وَقَفَ فيهِ نَبِيُّكَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ، اَللّهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْيانَ وَمُعٰوِيَةَ ،وَ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ ، عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدينَ، وَهٰذا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زيٰادٍ وَآلُ مَرْوانَ ، بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ،اَللّٰهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَالْعَذابَ [الاَْليمَ] ، اَللّٰهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَيْكَ فى هٰذَالْيَوْمِ وَفى مَوْقِفى هٰذا وَ اَيّامِ حَيٰوتى بِالْبَراَّئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ پس مى گوئى صد مرتبه : اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ ، اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ ، وَشٰايَعَتْ وَبٰايَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ ، اَللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَميعاً
پس مى گوئى صد مرتبه :
اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن پس مى گوئى :
اَللّٰهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَاءْ بِهِ اَوَّلاً ،ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ اَللّهُمَّ الْعَنْ يَزيدَ خامِساً ، وَالْعَنْ عُبَيْدَ اللهِ بْنَ زِيٰادٍ وَابْنَ مَرْجٰانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ اَبى سُفْيانَ وَآلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوانَ اِلى يَوْمِ الْقِيمَةِ
پس به سجده مى روى ومى گوئى :
اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاكِرينَ لَكَ عَلٰى مُصابِهِمْ ، اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلٰى عَظيمِ رَزِيَّتى ، اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَيْن ،ِ الَّذينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ.
یارَبَّ الحُسَینِ ، بِحَقِّ الحُسَینِ ، اشفِ صَدرَالحُسَینِ ، بظُهورِالحُجَّة
💠
🌟
💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠
🍃🌸
#سـلام_امام_مهربانم💗
اے قیام ڪنندهٔ بـہ حق
جہــاڹ انتظار
قدومت را ميڪشد
چشمماڹ را
بہ دیده وصاڸ روشڹ ڪڹ
اے روشڹ تر از هرروشنایي
💖 #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💖
@shohda_shadat🌹