eitaa logo
«شُــهرِۀ آفــاق»
135 دنبال‌کننده
275 عکس
36 ویدیو
1 فایل
فعلا اینجا دیگه فعالیتی نداریم❌ در اینستاگرام و روبیکا دنبالمون کنید🙃 https://rubika.ir/shohreafagh https://www.instagram.com/shohreafagh_ir?igsh=MXMyNGthbWwwa3l2Nw==
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 احمق مردا که دل در این جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.
زنــدگی -ایــن تــاجــر طماع ناخن خـــشک پیــر- مرگ را همچون شراب ناب کم‌کم می‌فروخت 🌿
تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم، که می‌ترسم بـــه جــانــت چشم زخــم آید چو می‌گویند تــحسینــم 🌿
گــفتی مـــرا بــه خنـــده خوش بـــاد روزگـــارت کس بی تو خوش نباشد رو قصه‌ی دگر کن 🌿
کلمات دو سو دارند. دو سمت. دو طرف. یک سمتِ تاریکْ، یک سمتِ روشَنْ! تو امّا مرزِ باریکِ میانِ کلماتی؛ گاهی تاریکْ، گاهی روشَنْ! چشم‌هایت، مثلِ آسمانْ اَست؛ گاهی آرام، گاهی اَبری! موهایت، مثلِ شبْ اَست؛ گاهی سیاه، گاهی دراز! صدایت، مثلِ صدایِ «شُرشُرِ» باران اَست؛ گاهی نَم‌نَمْ، گاهی طوفانی! و لب هایت… لب‌هایت مثلِ جامِ شرابی کُهنه اَست؛ گاهی سُرخ، گاهی تَلخْ! 🍂
💌 فقر جهل می‌آورد و جهل فقر. اما این هر دو حاصل ضعف‌اند؛ ضعف در برابر تقدیری که دیگران رقم می‌زنند. نخست باید تقدیر خود را به دست بگیریم.
فکر خــود و رای خــود در عــــالـــم رنـدی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی 🌿
💌 -چرا رنجم می‌دهی؟ -چون دوستت دارم. آنگاه او خشمگین می‌شد. -نه، دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشیش را می‌خواهیم نه رنجش را. -وقتی کسی را دوست داریم، تنها یک چیز را می‌خواهیم: عشق را، حتی به قیمت رنج. -پس، تو به عمد مرا رنج می‌دهی؟ -بله، برای این که از عشقت مطمئن بشوم...
؟ 🔷 عنوان: 🔶 نویسنده: 🔻 خلاصه داستان: داستان درباره ی علی فتاح از خانواده ای ثروتمند و متمول و در عین حال مذهبی است که به مهتاب دختر خدمتکار خانواده شان دل می بازد. 
💌 درس می‌خوانم که آدم شوم، دلم نرم شود، تربیت شوم، تسلیم خدا باشم، دست افتاده و گرفتار را بگیرم، نه اینکه درس بخوانم برای درس. درس می‌خوانم که توحیدم کامل شود، نه اینکه درس برایم بشود هدف و بت.
انـــدر دل مــن درون و بیــرون هــمـه اوســت اندر تن من، جان و رگ و خون همه اوست 🌿
💌 گاهی اوقات سرنوشتْ ما رو به موقعیت‌هایی می‌کشونه که توش چیزای درستْ غلطه.
💌 نفهمیدن چیزی، دلیل انکار آن نیست.
عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل کــه تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی 🌿
وقتــی بهشت عــــزوجل اختــراع شد حوا که لب گشود عسل اختراع شد‌‌
در چشمهای خسته‌ی مردی نگاه کرد لبــخند زد و قنــــــد بـــدل اختـــراع شــد
آهی کشید، آه دلش رفت و رفت و رفت تــا هالــــه‌ای بـــه دور زحــل اختــــــراع شـــد
حوا بلوچ بود ولی در خلیـــج‌ فارس رقصید و درحجاز هبل اختراع شد
آدم نشسته بود ولی واژه‌ای نداشت نزدیک ظهر بود غــــــــزل اختراع شد
آدم وسعی کرد کمی منضبط شود مفعول فاعلات فعل اخــتـــــراع شد
"یک دست جام باده و یکدست زلف یار" ایــن گونـــه بود ها! کـه بـــغــل اختراع شـــد
یـــک شب میـــان شهـــر خرامیـد و عـــطســـه زد فرداش .... پنج دی ...... و گسل اختراع شد!