eitaa logo
«شُــهرِۀ آفــاق»
131 دنبال‌کننده
275 عکس
36 ویدیو
1 فایل
فعلا اینجا دیگه فعالیتی نداریم❌ در اینستاگرام و روبیکا دنبالمون کنید🙃 https://rubika.ir/shohreafagh https://www.instagram.com/shohreafagh_ir?igsh=MXMyNGthbWwwa3l2Nw==
مشاهده در ایتا
دانلود
شهر یاران بود و خــــاک مهربانان این دیــار مهربانی کی سرآمد مهربانان را چه شد...؟ 🌿
شـمس دیـــن جـــام‌ِجم‌است و شمس دیــــن بحــر عظیم شمس دین عیسی دم است و شمس دین یوسف عـــذار 🌿
بشکسته‌تر ازخویش ندیدم به همه عمر افــسرده دل از خویشم و زندانی خویشم 🌿
💌 اینجا همه‌ی آدم‌ها وقت تلف می‌کنن و از اون طرف می‌گن عاشق آرزوهاشون هستن. مثل ملکول که از اتم تشکیل شده، زندگی از وقت تشکیل شده. می‌شه اتم‌ها را از بین ببریم اما نخوایم ملکول آسیبی ببینه؟! کسی که در حال وقت تلف کردنه، در واقع در حالِ از بین بردن زندگیشه پس زندگی‌اش رو هم دوست نداره چون زندگی از وقت‌ها تشکیل شده.
ذرّه های اُمید را تنفس باید کرد. قطره های مُحبّت را باید نوشید. گُل‌بَرگ های لَب‌خند را باید لمس کرد. باید با رنگ های گوناگونِ صفا، رویِ بومِ زندگی، دوستی را نقاشی کرد؛ با حروف الف‌بایِ سادگی، کتابِ زندگی را نوشت؛ با سکانس هایِ شادی، فیلمِ روزگار را کارگردانی کرد و با گِلِ دوست داشتن، کوزه‌یِ سفالیِ عشق را آفرید...! 🍂
مِیْ خواهم و کنجی که به‌جز یار نباشد مــن بـــاشـــم و او بـــاشد و اغیـــار نباشد
آنجـــا اثـــر رحمــــت جـــاویـــد توان یافت کــــان جـــا ز رقـــیـــبــان تــو آثـار نــبــاشـــد
هـــر جـــا حبیبست بــه‌پـهــلوی رقیبست در بـــاغ جهان یک گُــل بی خــــار نباشد
بــر من، که گــرفتار توام، رحــم مفرمای رحم‌است بر آن کــس که گرفتار نباشد
مـــا خـــانــه خـــرابیم و نـــداریـــم پــــنـاهی ویــــرانـــه مـــا را در و دیــــوار نــــــبـــــاشــــد
تقصیر و فارسم رقیبست عجب نیست هــرگـــز ســـگ دیـــوانـــه وفـــادار نــبــاشــد
بـــی یــــار بـــه‌عـــالـم نتوان بـود، «هلـالـی» عـــالـــم به‌چه کـــار آیـــد اگــر یــــار نباشد؟
وقتي هوا عالی است و حساب بانکی آفتابی و غم‌ها تا عمق مطلوبی در خاک دفن شده باشند و با دقتی ریاضی عشق معشوقه‌ات به تو مساوی عشق تو به او باشد، این گربه‌ی عجیب همسایه قسم می‌خورد اتفاق هولناکی در راه است... 🌿
💌 ما بنا به دلایل زیادی چیزی هستیم که هستیم و شاید هیچ وقت بیش تر اونا رو ندونیم، ولی حتا اگه ما قدرت انتخاب اینو نداشته باشیم که از کجا اومدیم، باز می تونیم انتخاب کنیم که به کجا بریم. می تونیم باز کارهایی بکنیم و حتا سعی کنیم احساسی خوبی به شون داشته باشیم.
عجب ســـروی، عجب مـــاهی، عجب یــاقـــوت و مــرجانی عجب جسمی، عجب عقلی، عجب عشقی، عجب جانی 🌿
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فـــلـک درنــگ نـــدارد شـــتـــاب کن 🌿
تن چیست که با خاک برابر نتوان کرد؟ از کــــوتهی ماسـت که دیـــوار بــلنــدست 🌿
؟ 🔹 عنوان: 🔸 نویسنده: 🔻 خلاصه داستان: این کتاب داستان مردی به نام «قیدار» است؛ که از نو، جوانمردی را زنده می‌کند و هدف نهایی او گمنامی است. قیدار که اهل تهران است صاحب گاراژ بزرگی است؛ افراد بسیاری را نان می‌دهد و همه‌جا به جوانمردی و مردانگی معروف است. قیدار با نامزدش «شهلا» که بسیار از او جوان‌تر است به اصفهان سفر می‌کند تا در قبرستان تخت فولاد بر سر قبر پدر نامزدش کسب اجازه کند. در طول مسیر تصادفی به وقوع می‌پیوندد؛ سفرش ناتمام باقی می‌ماند و با این حادثه وقایع مختلفی در داستان شکل می‌گیرد که زندگی قهرمان داستان را متحول می‌کند...
💌 در واقع، کار هر دانش‌آموزی در مدرسه هم همین بود، کاری را که گفتند انجام دهی و جاهای خالی را پر کنی و با زیادی فکر کردن و زیاد سؤال کردن دردسر درست نکنی.
یــــا رب ایــن کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست؟ که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است 🌿
من و انکارِ شراب! این چه حکایت باشد؟ غـــــالباً ایــــن قَــدَرَم عـــقــل و کِـفـایت باشد 🌿
بَر فَراز دکل‌های مُخابرات اَمواجِ رادیوییْ می‌وزند و می‌روند به سوی شهر. بی‌سروصدا، وارد خانه‌های مردم می‌شوند مثل یک نسیمِ ملایم و غافل از طوفانِ درون‌ِشان... 🍂
ز مـــن اقـــــرار بـــــــا اجـــبــــار مـــی گـــیــــرنـــد، بـــاور کُــــــن شکایت های من از عشق ازین دست اعترافات است 🌿
💌 هیچ چیز به بدی جنگ نیست... مردم وقتی می فهمند جنگ چقدر بد است، دیگر نمی توانند جلویش را بگیرند، چون دیوانه می شوند. بعضی ها هم هستند که هرگز نمی فهمند. بعضی ها هستند که از افسران شان می ترسند. با همین ها جنگ راه می اندازند.