فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس ی اصفهانی به اداره برق
فحش بادبزن جیگره
خوددا ببوس
.😉😁
قضیه حمار
اگر خری را در یک رأس مثلث قائمالزاویه قرار دهیم و بوته یا علفی را در رأس دیگر آن، حیوان همواره کوتاهترین مسیر که همان وتر است را برای رسیدن به غذا بر میگزیند. یا اینکه همواره مجموع دو ضلع یک مثلث قائمالزاویه از وتر آن بیشتر است.
https://www.instagram.com/p/CRebz1SCe
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درخواست کمک از پلیس با سفارش پیتزا
🔹در شهر قم، شوهر سابق یک زن وارد خانهاش شده و برای وی مزاحمت ایجاد میکند، او هم به پلیس ۱۱۰ زنگ میزند و درخواست پیتزا میکند. ماموران وقتی متوجه ماجرا شدند، با مراجعه به خانه این زن، فرد مزاحم را دستگیر کردند.
@Farsna
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی استاد شهریار
🔸۲۷ شهریور سالروز درگذشت استاد شهریار، روز ملی شعر و ادب پارسی نامیده شده است.
@Farsna
بیثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران میرسد با من خزانی میکند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون میکند با ما نهانی میکند
شهریار
🤔🕌
گوش ما گیر و بدان مجلس کشان
کز شرابت #سرخوشند آن میکشان
دیدار رهبری با پدر استاد حسن رحیم پور اغذی
https://www.instagram.com/p/CT7nyJJosjm/
https://www.instagram.com/p/CT69GHyIspw/
🔆🕌
هدایت شده از احد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخ طبعي ها و حكايات طلبگي
البته گویی تخم رفیق خوب را ملخ خورده
🥴😉😉😁
امام علی (علیه السلام )
خداشناس ، چهره اش شاد و خندان است ، و دلش ترسان و اندوهناك ؛
العارِفُ وَجهُهُ مُستَبشِرٌ مُتَبَسِّمٌ ، وقَلبُهُ وَجِلٌ مَحزونٌ .
غرر الحكم : ج 2 ص 104 ح 1985
.
خاطره خنده دار رستم قاسمی
#رستم_قاسمی
#وزیر_مسکن
#کابینه_رئیسی
https://www.instagram.com/p/CTM-uthoiI9/
*سعد حریری و سلاح حزب الله!؟*
سید عطاالله مهاجرانی
طارق متری وزیر فرهنگ لبنان ( ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸)، دقیق و خوش سخن ودانشمند بوده و هست. دیدار با او همیشه غنیمت است! چای نعناع و دردشه! دردشه همان گفتگوست، صمیمی و پایان ناپذیر.
طنجه بودیم ، گفت داستان ملاقات با آیة الله خامنه ای را برایت بگویم. حتما تازه است.
همراه سعد حریری به تهران سفر کردیم. قرار ملاقات با آیه الله خامنه ای بود. -این دیدار در آذرماه ۱۳۸۹ انجام شده است- قبل از دیدار قرار شد، جلسه ای با سعد حریری به عنوان نخست وزیر داشته باشیم. شش وزیر هم همراه بودیم. جلسه در محل اقامت حریری در کاخ سعد آباد برگزار شد. سعد حریری گفت: باید مساله سلاح حزب الله را به عنوان مساله اصلی لبنان مطرح کنیم. من سخنی نگفتم، اما همه تایید کردند.
وقتی وارد دفتر آیه الله خامنه ای شدیم، ایشان بسیارگرم و صمیمانه سعد حریری را در آغوش گرفت. جوانی و هوشمندی اش را تحسین کرد. از مرحوم رفیق حریری ذکر خیری به میان آورد. از لبنان بسیار تعریف کردند. نا گاه از سعد حریری پرسیدند، آقای نخست وزیر شما رمان گوژ پشت نتردام را خوانده اید!؟
خب پیداست که نخوانده بود! سری تکان داد که معلوم نبود خوانده یا نه.
آیه الله خامنه ای گفت. در این رمان یک زن بسیار زیبایی تصویر شده است. او زیباترین زن پاریس است. طبیعی است که قدرتمندان در صدد دستیابی به این زن هستند. لات های پاریس، قداره کشان، با نفوذ ها. اما همه می دانند که آن زن زیبا، اسمش چی بود!؟
طارق گفت، من گفتم ازمیریلدا! آیه الله خامنه ای با تمام چشمانش خندید و گفت احسنت! شما وزیر فرهنگ بودید!
همه می دانستند که ازمیریلدا یک دشنه ظریف دسته صدف سپید بسیار تیز و کارا به همراه دارد. هر کس به او سوء نظری داشته باشد، ازمیریلدا از استفاده از آن دشنه تردید نمی کند. اقای نخست وزیر! لبنان مثل همان زن زیباست. لبنان عروس خاورمیانه است. خیلی ها به کشور شما نظر دارند. اسرايیل خطری است که شما را تهدید می کند. مگر تا خیایان های بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنه ازمیریلداست. دشمن را نومید میکند و امکان عمل را از او میگیرد.
گفتگو ها ادامه پیدا کرد. اما سعد حریری کلمه ای در باره سلاح حزب الله سخنی نگفت.
بعد از جلسه پرسیدم. نگفتی؟
گفت: دیدی جلسه را چگونه اداره کرد و بحث را پیش برد. می شد مطرح کرد؟
🌷🇮🇷🌷
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عمامه نجاتبخش
🔹مهدی شیخمعینی یک روحانی است که در کوه صفه با استفاده از عمامه خود، فردی که در حال سقوط از پرتگاه بود را نجات داد.
🔹او میگوید که هفته گذشته پس از صعود به قله، یکی از دوستانمان که قرار بود به جمع ما بپیوندند در طی صعود، راه را گم کرد و در حال سقوط بود. چون وسایل امدادی در دسترس نبود، با عمامه خود او را نجات دادم.
@Farsna
هدایت شده از زندگي آرام
🌸 نمودار: همسرگزینی و شناخت عمیق
🌸 شناخت انسان ها امری بسیار پیچیده است
🌸 #خودشناسی اساس #دیگرشناسی است.
شناخت صرفا اینترنتی یادآور تمثیل مولانا است: اتاق تاریک و دست زدن به عضوی از اعضای فیل بزرگ)
🧐 ساده انگاری بمب ویرانگر برای ازدواج موفق است
🤔 ساده سازی میان بر معقول و بالغانه است
✍️ شناخت عمیق گامی اساسی برای ازدواج موفق است
دانلود پی دی اف👇👇👇
https://eitaa.com/zendegiearam/2017
#ازدواج #همسرگزینی #شناخت_عمیق
هدایت شده از زندگي آرام
نمودار شناخت عمیق.pdf
489.8K
🌸 نمودار: همسرگزینی و شناخت عمیق
🌸 شناخت انسان ها امری بسیار پیچیده است
🌸 #خودشناسی اساس #دیگرشناسی است.
شناخت صرفا اینترنتی یادآور تمثیل مولانا است: اتاق تاریک و دست زدن به عضوی از اعضای فیل بزرگ)
🧐 ساده انگاری بمب ویرانگر برای ازدواج موفق است
🤔 ساده سازی میان بر معقول و بالغانه است
✍️ شناخت عمیق گامی اساسی برای ازدواج موفق است
📕 📝 این 💔💔 یا این💞 ؟
انتخاب با شماست
#ازدواج #همسرگزینی #شناخت_عمیق
https://eitaa.com/zendegiearam
داستان زیبای پادشاه و کنیزک
از مثنوی معنوی مولانا
با بیان شیرین دکتر الهی قمشه ای
💚💚💚
حتماً این داستان زیبا و آموزنده و عرفانی را ببینید
ورق بزنید 👉 https://www.instagram.com/p/CT5F9lMKggq/
چنان باش که از تو حکایت کنند
خواجه عبدالکریم، [که] خادم خاص شیخ ما، ابوسعید – قدس الله روحه العزیز – بود، گفت: «روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایت های شیخ ما، او را چیزی مینوشتم»
کسی بیامد که «شیخ، تو را می خوانَد»؛ برفتم. چون پیش شیخ رسیدم، شیخ پرسید که چه کار می کردی؟ گفتم: «درویشی حکایتی چند خواست، از آنِ شیخ، مینوشتم.»
شیخ گفت: «یا عبدالکریم، حکایت نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند!»
بازگردانی و معنی حکایت
خواجه عبدالکریم که یکی از خدمتگزاران و مریدان مخصوص شیخ و مراد ما یعنی ابوسعید ابوالخیر (خداوند، روح عزیز او را پاک گرداند) بود، تعریف کرد:
«یک روز عارف فقیری کنار من نشسته بود و از من میخواست از حکایت های شیخ ابوسعید برایش تعریف کنم (تا از رفتار ایشان حکمت و بزرگی بیاموزد) و من شروع به نوشتن حکایت درباه شیخ برای مرد دورویش کردم.»
شخصی آمد و گفت: «شیخ شما را فراخوانده است.»، من برخاستم و پیش شیخ و مرادم ابوسعید ابوالخیر رفتم.
شیخ وقتی من را دید از من پرسید که مشغول چه کاری بودی؟ پاسخ دادم: «مرد درویشی از من خواست حکایت های شما را نقل کنم، داشتم در مورد شما برایش حکایت مینوشتم»
شیخ گفت: «ای عبدالکریم، حکایت گو نباش، طوری باش که از تو سخن بگویند.»
(شیخ به مریدش با بزرگواری توصیه میکند: آنقدر کوچک نباش که حکایت بزرگی دیگرانی چون من را تعریف کنی، بلکه خودت آنقدر بزرگ باش که دیگران درباره تو حکایت بنویسند و از تو تعریف کنند.)
📝✍️🕌
ماجرای خواستگاری رفتن زنده یاد بانو الهی قمشه ای با شعر طنز
♥️♥️♥️ #
ادبیات_داستانی 😍😍😍💚💚💚
ورق بزنید 🌹🙏 https://www.instagram.com/p/CPOTqItHkrA/
داستان قورباغه ومهندس
روزی یک مهندس در حال عبور از یک جاده بود که یک قورباغه او را صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی، من به پرنسس زیبایی تبدیل خواهم شد!او خم شد، قورباغه را بلند کرد و در جیبش
گذاشت. قورباغه دوباره صدا کرد و گفت :
اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی،با تو ازدواج خواهم کرد مهندس، قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.
سرانجام قورباغه پرسید : موضوع چیست؟ من به تو گفتم من یک پرنسس زیبا هستم، که با تو ازدواج خواهم کرد. چرا مرا نمی بوسی؟
مهندس گفت : نگاه کن! من یک مهندسم! برای من یک دختر زیبا جالب نیست! اما یک قورباغه سخنگو واقعاً برایم*جالبه* یه هم چین آدمایی ﻫﺴﺘن مهندسا!!!!
⛏📕📝✍️🏡🏘
یه روز گاو پاش میشکنه دیگه نمی تونه بلند شه
کشاورز دامپزشک میاره . دامپزشک میگه: " اگه تا 3 روز گاو نتونه رو پاش وایسته گاو رو بکشید "
گوسفند اینو میشنوه و میره پیش گاو میگه:
"بلند شو بلند شو"
گاو هیچ حرکتی نمیکنه...
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه: " بلند شو بلند شو رو پات بایست"
بازگاو هر کاری میکنه نمیتونه وایسته رو پاش
روز سوم دوباره گوسفند میره میگه: "سعی کن پاشی وگرنه امروز تموم بشه و نتونی رو پات وایسی دامپزشک گفته باید کشته شی "
گاو با هزار زور پا میشه..
صبح روزبعد کشاورز میره در طویله و میبینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر میگرده میگه: " گاو رو پاش وایساده ! جشن میگیریم ...گوسفند رو قربونی كنید... "
نتیجه اخلاقی:
خودتونو نخود هر آشی نکنید!😂
😁😉🥴😂
هدایت شده از سفره فرهنگى ريحانه
#کاریکلماتور
▫️ چون میخواست شوهرش نازش را بکشد، با یک نقاش ازدواج کرد!
▫️بهجای این که به همسرش دستهگل بدهد، دستهگل به آب میدهد!
▫️ گاهی یک خال، نقطة شروع یک پیوند میشود!
▫️ زنبور عسل، تمام عمرش را در ماه عسل میگذراند!
▫️بید مجنون بهترین چوبه دار، برای شکست خورده در عشق است!
▫️نانوا هم جوش شیرین میزند؛ بیچاره فرهاد.
▫️ جوجهتیغی عاشق با یک شاخه گل کاکتوس به دیدار معشوقش رفت!
▫️چون دیگر نازش خریدار نداشت، حراجش کرد.
▫️ یک باب دل پر از محبت برای سکونت لازم است!