بسم الله الرحمن الرحیم
#غزه_نوشت
#فلسطین_فردا
امروز در غزه چه میگذرد و چه فردایی در پیش روی غزه است؟
انسان، و به ویژه انسان مستعد هیچ گاه در تنگنا سکنی نمیگزیند؛ و هم چنین است جامعه و به ویژه جامعه ی مستعد.
مضیقه و فشار، سکونت گاه این موجودات مستکمل و قادر نخواهد بود؛ حتما این انسان و این جامعه مسیر خود را به سمت شکوفایی و رهایی باز میکند، هر چقدر هم که زمان ببرد و هرچقدر هم که فاصله تا نقطه ی رهایی زیاد باشد، بالاخره این کار را خواهد کرد.
بگویمت:
صهیونیست، فلسطین را مضمحل، در تنگنا و از بین رونده خواست، او را از خانه و کاشانه اش بیرون کرد، زمین هایش را غصب کرد، دستش را از منابع رشد کوتاه کرد، مردانش را کشت، زنانش را عقیم کرد، جوانان برومند و صاحب اراده اش را به بند کشید، شکنجه کرد و از بین برد، نام و نشان اش را کم کم از تاریخ و نقشه و اسناد حذف کرد و مردم باقی مانده اش را به بردگی گرفت؛
تا توانست مضیقه و فشار را بر این جامعه و بر این هویت تاریخی بیشتر کرد.
مثل درختی که میوه و شاخ و برگ و تنه اش را ذره ذره قطع کنی و سنگی بزرگ بر روی ریشه اش بگذاری!
اما غافل از اینکه هر چه بر این فشار افزود، هم انگیزه که آب حیات این ریشه است را در آنها قوی تر کرد و هم اراده و هم توان راهیابی او را روز به روز پیشرفته تر کرد.
از میانه ی این 70 80 سال فشار بی امان مثل جوانه ای که ذره ذره سنگ را سوراخ میکند، میشکافد و بالا میرود، چه عزالدین قسام ها و شیخ احمد یاسین هایی برآمدند و از بین رفتند...
تا بالاخره امروز یحیی سنوار که اکثر عمر و دوران رشدش را در زندان سپری کرده، و صدها جوان عازم راسخ دور او سر برآورده و با عزم و انگیزه ای تمام نشدنی، و راهیابی ای محیر العقول کمر دشمن خودشان را شکسته اند و آهنگ خرد شدن استخوان های او را به گوش جهانیان رسانده اند؛ و هنوز هم صهیونیست پس از بیش از صد روز قتل و غارت کور و بی امان نمیداند با آنها چه باید بکند و چگونه آنها را خنثی کرده و از سر راه خود بردارد.
سنگ شکافته شده و جوانه از خاک بیرون زده است...
بگویمت:
آنچه امروز در غزه میگذرد، آنچه امروز به جان کودک بی پناه فلسطینی در زیر بمباران مینشیند و به خون نوجوان غزه وارد میشود، هویتی تمام نشدنی است که در دل سخت ترین سختی ها جوانه زده،
به تعبیر مولایمان علی شجره ی برّیه ای است که چوبی اصلَب دارد.
غزهی امروز کوره ای است که در آن فلز این جامعه زبده و گداخته میشود،
غزهی امروز همان زندانی است که یحیی سنوار در آن رشد کرد، با این تفاوت که یحیی سنوار یک فرد بود و سلولش یک اتاق، اما غزه یک جامعه است و سلولش یک شهر.
آری اینک این جامعه ی غزه است که یحیی سنوار میشود.
بگویمت:
آن زندانبان غاصب میگوید کودکان غزه را این شبها گرسنه خواباندم، من میگویم اما آنها با یک شکم سیر از هویت بیدار میشوند.
آن زندانبان غاصب میگوید کودکان غزه را این روزها در سرما و زیر باران محروم و بی پناه نگه میدارم تا بلرزند، من میگویم اما فردا و فرداها هیچ طوفان و سرمایی نمیتواند آن کودکِ از سد لرز عبور کرده را بلرزاند.
آن زندانبان غاصب میگوید مردمان غزه از خانه که بیرون میروند، چون بازگردند عزیزانشان را از دست داده اند؛ من میگویم اما خانه ای که برایش جان داده اند هر روز عزیزتر از دیروز میشود.
آن زندانبان غاصب میگوید من با این همه، غزه را کشتم، من میگویم تو چوبه ی دار خویش را کاشتی و طناب دار خویش را گره زدی...
و جهانی که نظاره گر شده است!
و کشور (نا)مسلمانی که شنیده ولی ندای یا للمسلمین را اجابت نکرده!
آری ای جهان!
و ای (نا)مسلمان!
دست از یاری فلسطین فروکش، اما...
فلسطین چراغ راه فردای تو خواهد شد.
بگویمت:
این همه را دیدیم و نگفتیم جان قرآنی این فلسطین را
آنچه این فلسطین مقاوم انجام داده است، همان تقوای الهی پیشه کردن است، همان نا امید نشدن است، همان ربنا الله گفتن و ثم استقامت کردن است.
آینده اش را بخواهی، باید گفت
مقاومت فلسطین، تقوا پیشه کرده است، رشد کرده است، مستحکم شده است، خوف و حزن از او دور گشته و اینک مخرج برای او قطعی است.
اینک این فلسطین را هیچ کس نمیتواند ریشه کن کند!
و این قطعی است.
✍️م. ع. کرانی
🇵🇸