🍃🌸🌿
🎈 بادکنک من کجاست❓
خیلی زیباست حتما بخونید❗️
🔷 دوستی میگفت به سمیناری دعوت شدم
که هنگام ورود به هر یک از دعوت شدگان بادکنکی دادند.
🔶 سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک، اسم خود را روی بادکنک نوشته و آنرا در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خود در سمت چپ جمع شوند.
🔺 سپس از آنها خواست در ۵ دقیقه به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک نام خود را بیاورد
من به همراه سایرین، دیوانه وار به جستجو پرداختیم... همدیگر را هل میدادیم و زمین میخوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود...
💢 مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید!
اما هیچکس نتوانست بادکنک خود را بیابد❗️
💠این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرد و پیشنهاد داد هرکس بادکنکی را بردارد و آنرا به صاحبش بدهد! کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند..
📣سخنران ادامه داد:
این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما میافتد
دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش
به این سو و آن سو چنگ میزنیم و نمیدانیم که
سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است.
✅ با یک دست سعادت و آرامش آنها را بدهید و با دست دیگر سعادت و آرامش خود را از دیگری بگیرید....
⃟♥️🌸 #ماه_رمضان
⃟♥️🌸 #داستانک
#سبک_زندگی_درست
هدایت شده از بر فراز آرامش | زهراسادات عسگری
💍👑
#داستانک
در اولین صبح عروسی، زن و شوهر توافق
کردند که در را به روی هیچکس باز نکنن.
ابتدا پدر و مادر پسر اومدن⛔️
زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداخـتن و
چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدوم
در را باز نکردن .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند. زن و
شوهر نگاهی به همدیگر انداختن.....!
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این
حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم
پشت در باشن و در را روشون باز نکنم.
شوهرچیزی نگفت، و در را بروشون باز کرد.
اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت.
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد.
پنجمین فرزندشون دختر بود.
برای تولد این فرزند، پدر بسیار شادی کرد و
چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی
داد.
مردم متعجبانه از او پرسیدند: علت اینهمه
شادی و میهمانی دادن چیه⁉️
مرد بسادگی جواب داد: چون این همان
کسیه که در هر شرایطی در را بروم باز
میکنه. 💞💖💞
#روز_دختر
❣➕@positivepsychology
.