eitaa logo
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
695 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
6 فایل
صمیمۍ، باصداقت، ساده هستم✨ جماعت ! من شمالےزادھ هستم🌸! ‌ ‌‌گوشۍ دستمہ! الو؟📞.. - https://abzarek.ir/service-p/msg/970539 ‌ ‌حیف نیست از بوۍ بارون بگذرۍ؟🌧(: بمون هم‌وطن❤!
مشاهده در ایتا
دانلود
عصرتون بخیر اهالی شمال ایتا😎
عصرونه‌ی امروزمون در مورد یه گیاهه به اسم شبدر ترشک😳
🍀☘شبدر ترشک، گیاهی است که در مناطق گرم رشد می‌کند و مکانیزم دفاعی جالبی دارد. این گیاه در صورت لمس شدن یا احساس خطر، دانه‌هایی را تا فاصله ۴ متر پرتاب می‌کند.😳  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبدرترشک در صورت لمس شدن بالستیکی میشه و تا فاصله چهار متری خودش دانه پرتاب میکنه.😳😳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گأهے ݕࢪاۍ قڶبہای ۺڪسټہ دعا کݩیݦ😇💕😇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌧شمـالِ‌ایتـا'🌱
🍃روزه‌سری🍃 كسانی كه در مازندران برای نخستين بار به سن تكليف می رسند و می گيرند تا زمانی كه از جانب بزرگ‌ترها به عنوان روزه‌سری هديه‌ای نگيرند، افطار نمی كنند. معمولاً اين هدايا شامل چادر نماز و طلاجات براي دختران، پول و انواع نقره‌جات قديمي براي پسران است.
|⛅️ شمـالِ‌ایتـا 🥀🌱'🌧🌱|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامہ‌قسمت‌بیست‌ودوم - این‌دلو‌باید‌ساخت! 📜" باز سرمو پایین انداختم: حالا هم اون کابوس، که... دیدنش، این لحظات رو رقم زد و... میشه حتی بهش گفت مقدمه یک رویا! این عشقی که ازش حرف زدی! خدا... سربلند کردم و گفتم: نمیتونم سعید! نمیتونم در برابر این همه لطف، بی معرفت باشم و تنها خواسته شون ازم رو عملی نکنم! سعید سر خم کرد و گفت: خواسته شون ازت چیه؟ -زندگیِ خوب! خوب زندگی کردن! برای اینکه خوب زندگی کنم، باید از گناه دوری کنم! دوری از گناه آدمو به کارای خوب علاقه مند و نزدیک میکنه... یعنی... یعنی فکر میکنم اگر علاقه‌ت رو سمت گناه رها نکنی، ناچارا باید سمت خوبی ها رها کنی دیگه، درسته؟ سعید با آرامش سرتکون داد. گفتم: خب... برای دوری از گناه و انجام کار خوب هم که باید دلو ساخت! تو چشماش نگاه کردم و گفتم: بگو چجوری دلمو بسازم! سرجاش جابه جا شد. نفسی گرفت و گفت: اگه به اون بچه که دوست داره همه چی رو با هم بخوره، فقط بگن نکن! شاید به اجبار، همون یه بار رو نکنه، اما دفعه بعد که تو همون موقعیت یا شبیهش قرار بگیره، سمتش میره! چون دلش، یه علاقه ی آماده ی رها شدن تو خودش داره و ... یه نکن! نکنی که براش هیچ منطقی جز ظلم مامان و باباش نداره! اما اگر وقتی بهش بگن نکن! بعد هم بگن چون طعم و مزه چیزایی که روی میزه فرق داره و رو هم رو هم خوردنش باعث میشه تو معدت با هم دعواشون بشه! شیرین میگه اینجا جای ما شیریناست! ترش برو بیرون! ترش میگه نه جای ماست! تو برو بیرون... دعواشون که بشه، غوغا میشه! دلت به هم میپیچه و حالت بد میشه! پس به اندازه و از یه جور غذا بخور... لبخند روی لب هام نشست: چه قشنگ گفتی! خب... اینطوری مسلما بچه خوب خوب میفهمه! سرتکون داد: دقیقا... و دفعه بعد که موقعیتی شبیه همون موقعیت براش پیش بیاد، حتی سمتش هم نمیره! پس...؟ مکثی کردم و گفتم: پس... باید کارای اشتباه رو بشناسیم و از اون مهم تر، بدونیم چرا اشتباست! -کاملا درسته! من و منی کردم و گفتم: خب... قبول! اما... اما خب چطور؟ از کجا مطمئن باشیم یه کاری واقعا اشتباه یا... حتی واقعا درسته؟ و باز ازون مهم تر! از کجا یه دلیل مثل حرفی که تو زدی رو پیدا کنیم تا درست و حسابی به دلمون بفهمونیم، این چیز خوش رنگ و لعاب و وسوسه برانگیز، صخره‌ست؟ اصلا اینجوری بگم! چجوری درست و حسابی افسار دلمونو بکشیم؟ لبخندی زد و از جا بلند شد. سمت قفسه‌ی گوشه حال رفت و کتابی رو از بین کتابا بیرون کشید. برگشت. کتاب رو سمتم گرفت و گفت: اولین بار که رفتم سوریه این قرآن همراهم بود... دور ضریح بی بی (س) چرخیده! حسابی متبرک شده! بیا! مالِ تو ... بی اختیار چشمام از اشک پر شد. اشکی که شوق شنیدن اسم خواهرِ ارباب، تو دلی که تازه عاشق شده بود، باعثش شده بود. تا خواستم حرفی بزنم گفت: خدا میدونست چی ساخته! میدونست بنده هاش کنجکاون و وقتی دلیل چیزی رو بدونن بهتر بهش عمل میکنن. برای همین قرآن رو نوشت! تو این چند ورق آرامش مطلق، راه و رسم زندگی رو یادمون داده! کتاب راهنمای همون دینیه که فهمیدیم: عشق و حاله! اگر درست یادش بگیری و دلتو ساخته باشی! دستی به جلدش کشید و گفت: متن اولِ کتاب روایت عشق یادته؟ همون که تو یه برگه کوچیک، بین صفحات بود. چند ثانیه طول کشید تا متن دقیقش یادم بیاد. سر که تکون دادم، انگار که برگه جلوش باشه، شروع کرد متنش رو خوندن: - دنیای خاکی ما، هزار توی پیچ در پیچی‌ست که انسان را از بدو تولد در خود گم میکند. دیدنِ تو در تویَش بصیرت و دیدن راه رهایی‌اش چشم دل میخواهد. آن روز که در خلوت خویش اعتراف کردی، گم گشته‌ای؛ بدان تازه راه یافته‌ای! پیش گوشت به تقلب میخوانم ای دوست... گم شده را، راه نشان کربلاست! ففروا الی الحسین علیه السلام! مکثی کرد و ادامه داد: یکبار راه حسینیه رو پیدا کردی، عاشق شدی و تازه فهمیدی گم شدی، ففروا الی الحسین (ع)! پناه بردی به ارباب! اینبار هم راه خدا رو پیدا کردی، باز عاشق شدی و باز فهمیدی گم شدی! حالا هم اینو بدون که: لا ملجاء من الله الا الیه! پناه ببر به ملجاء خودش! لا ملجاء من الله الا الیه! 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ ❤️(: 🌷eitaa.com/shomale_eitaa ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "قسمت‌بیست‌وسوم - حسین‌گفتن‌بلدم! 📜" لا ملجاء من الله الا الیه! لا ملجاء من الله الا الیه! لا ملجاء من الله الا الیه ... صدای سعید و آیه ای که خوند، حتی با گذشت زمان هم از گوش و ذهنم بیرون نرفت! خلوت و جمع فرقی نداشت. چشم دلم، آیه رو میدید و زبان دلم مدام تکرارش میکرد: لا ملجاء من الله الا الیه! مثل بچه ای که خطا کرده و مامانش دعواش کرده، اما وقتی گریه‌ش میگیره بغل همون مامان میره؛ منِ عبدِ گنه کار هم از خطایی که کردم، آغوشِ امن و پناهی ندارم، جز خدایی که بهم گفته نکن و کردم! خدایی که شاید ازم دلخور و دلگیر باشه... اما آغوشش بازه تا ملجاءم باشه! تا با عشقش اشکامو پاک کنه و با مهربونیش، دلمو از بودن و بخشش گرم! -علی اکبر؟ با شنیدن اسمم و نشستن دستی روی شونه‌م، از اتاق افکارم پرت شدم بیرون. نگاه از سنگ ریزه های کف زمین گرفتم و سر بلند کردم. ایمان کنارم ایستاده بود: جانم؟ -فدا شه! بیا برو سعید کارت داره... اخمام از تعجب رفت تو هم: چی شه؟ خندید: فدا! -کی؟ +ننه بلقیس! تو دیگه! چشام گرد شد: فدای کی؟ -ارباب و جوونش! دلم قنج رفت! چه دعای قشنگ و دلبری! دهن باز کردم هم ذوقمو ابراز کنم هم داستان این اصطلاحش رو بپرسم که دست رو شونه‌م گذاشت و گفت: دیر کنی جای اینکه فدا شی، سعید خوردت میکنه جای پیاز میریزتت تو قیمه امشب! کل ذوقم ریخت: چه خشنی تو! شانه بالا داد: از ما گفتن بود! تو آشپزخونه که کمک نکردی! کلا هم که تو هپروتی نمیشنوی کی چی میگه! نمیبینی کی چیکار میکنه! تا همینجاشم سرت سلامته برو خداتو شکر کن! فرصت نشد جوابی بدم که مهدی صداش زد و از کنارم رد شد. راست میگفت! اصلا کمک نکردم! یعنی... نصف حرفا و اتفاقا رو اصلا نمیدیدم و نمیشنیدم که بخوام عکس العملی نشون بدم! امشب، چون شبِ حضرت علی اکبر (س) که اسمشون رو بخاطر جوونایی که میرفتن برای جنگ و مثل حضرت علی اکبر (ع) پرپر میشدن تو محل زیاد بود، گذاشتن رو حسینیه، هست؛ به رسم هر سال، نذر خوشنودی و فرج امام زمان (عج)، نذری پخش میکنن! قیمه... دمِ در دفتر حسینیه ایستادم و تقه ای به در زدم. با صدای «بفرمایید»ِ سعید، وارد شدم. از دیدنم لبخند پررنگی زد و به صندلی کنارش اشاره کرد: بیا بشین تنبل خان! خندیدم و نزدیکش شدم: تنبلی کجا بود بابا؟ فکرم مشغوله! اصلا من تنبل! تو باید به روم بیاری؟ ریز خندید و پرسید: مشغول چی؟ نفس عمیقی کشیدم و به پشتی صندلی تکیه دادم: خیلی چیزا ... -مثلا؟ + مثلا حرفای صبحت! هنوزم تو درکِ درستش موندم! تو چشماش نگاه کردم و گفتم: آخه مگه میشه اینهمه عاشق بود؟ لبخندی زد و گفت: خدا رو میگی؟ سر تکون دادم. گفت: زیاد بهش فکر نکن، فقط باهاش حال کن! خدا، اللهِ اکبره! بزرگتر از اونه که بتونیم با این کوچیکیِ وجودمون، درست درکش کنیم. سکوت کردم. راست میگفت! چطور میتونم درست درکش کنم و با دو دو تای دنیا، به بینهایتش برسم، در حالی که من، ذره ی کوچکی از سیاره ای از کهشانی از هزاران جهانی ام که آفریده؟ -دیگه درگیر چیه؟ با فکر کردن به جوابش، تموم صورتم رو لبخند بزرگی گرفت. در لحظه ضربان قلبم بالا رفت و شور و اشتیاق رو با هر تپش، تو کل وجودم پمپاژ کرد: آخ سعید نمیدونی چقدر خوشحالم! اصلا... اصلا باورم نمیشه لایق شدم! سعید از اشتیاق من به وجد اومده بود: لایق چی؟ چیه که اینطور ذوق زده‌ت کرده؟ -روضه‌ی امشب! از دو سه شب پیش که فهمیدم شبِ هفتم، شبِ حضرت علی اکبر(ع)، پسر اربابم، کسی که اسممو از رو اسم ایشون انتخاب کردنه؛ شروع کردم به نوشتن روضه... در کنار روضه هر شب، چند جمله هم برای امشب آماده میکردم. درسته تو انتخاب اسمم نقشی نداشتم؛ اما حس میکنم لطف ارباب بود که اجازه دادن اسم پسرشون، رو من باشه! دلم میخواست بهترین خودم باشم... بهترین روضه، بهترین لحن... دلم میخواست یه کاری کنم که آخر روضه‌م آقام امام حسین (ع) به نوکرشون افتخار کنن! رو کنن به فرشته ها، بگن اینو میبنین؟ این نوکر منه! از حال خوبی که با تصور شنیدن این جمله از امام حسین (ع) تو وجودم پیچید، بی اختیار چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم. همینکه سعید خواست چیزی بگه، گفتم: میخوای برات بخونمش؟ 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت علے اکبر 'ع'💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ ❤️(: 🌷eitaa.com/shomale_eitaa ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
رفقایِ جان☺️ اهالی شمال ایتا😎✋🏻 حالا ڪه رُمانو خوندین دلم مےخواد نظرات و احساسات و پیشنهادات شما رو بدونم💬 - https://harfeto.timefriend.net/16486328318546
🌸خدایا مرا پاکیزه به مهمانی‌ات بپذیر ...💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹بہ‌نامِ‌خداۍِبارونِ‌شمال🌧›
سلام اهالے شمـــال ایتا✋✨ صبـحتۅن بخیࢪ🌸😄
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ
. سلام من به ‌تو آقای بی نظیر سلام‌ و عـَرض‌ ادَب ایهاالامیرِ .. 🌺---------------- بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
شیعه از هجرِ رُخت جامِ بلا می نوشد خرّم آن سینه که در وصلِ شما می کوشد بارالها ! همه یِ عمر سلامت دارش کوثری را که از ان آبِ بقا می جوشد «عج» 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 من نمی‌دانم زادگاهم کجاست🤔 زیست‌گاهم اما شهر عشق باشد🌹 شرقِ نقشه؛ آنجا که بوی خورشید دارد☀️ و عبادت‌کنندگانش زیباترند اصلا حالا که توکجا و شرق نقشه کجا حالا که تو کجا و یک دل سیر دیدنِ خورشید کجا🌴 دلت را روانه کن حالا سرت را بچرخان 🕊️ تا ستاره‌ی مشرقی تا خودِ خودِ عشق🌹 🕊❤️🕊
شهید روح الله صحرایی محل تولد: آمل- روستای پلک سفلی تاریخ تولد: ۲۴ دی ۱۳۶۲ تاریخ شهادت: ۱۶ آذر ۱۳۹۴ محل‌ شهادت: سوریه- حلب نحوه شهادت: در راه دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری(سلام‌الله علیها) محل مزار: مازندران- آمل- گلزار شهدا ی روستای پلک سفلی 🌷شادی روحشان صلوات🌷 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa
🍃صلوات : گناهان را از بين می‌برد.
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍️امام علی (ع): در ماه رمضان، بسیار استغفار و دعا کنید؛ زیرا با دعا از شما دفعِ بلا مى‌شود و با استغفار، گناهانتان پاک مى‌گردد! 🌺----------------------------------------- بریـم شمـال؟. 😇 🌨👇🏻 eitaa.com/shomale_eitaa