فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزت ضرغامی: باباجون 👆 مردم اگه نخوان امر بمعروف شن، کیو باید ببینن!؟
هشدار داده ایم، هر کس بخواهد در برابر احکام خدا بایستد، مقابلش خواهیم ایستاد!
#پاکسازی
#امر_بمعروف
#حجاب
🌺----------------------
بریـم شمـال؟. 😎🌨👇🏻
eitaa.com/shomale_eitaa
📲💭
با یکی از فرماندهان یگان ویژه بانوان (یگان زینبی) گفتگو میکنم. مسلط صحبت میکند؛ آرام و با لبخند. متولد ۶۵ است، با درجه نظامی بالا و تحصیلات دانشگاهی مرتبط و البته مادر سه فرزند. همسرش هم همکار اوست.
با خودم فکر میکنم «زن، زندگی، آزادی»های پیش از او سوءتفاهم بود :)
🗣کبری آسوپار
#زن_عفت_افتخار
#حجاب #ایران
@shomale_eitaa
*یکی بخاطر ترس از عریان شدن جان میدهد و دیگری برای عریان شدن به خیابانها میاید.‼️😓
🌱🌷🌱خالده ترکی عمران؛ زنی از اهالی بصره عراق.
شغل : معلم.
در تاریخ 4 اپریل 2016 در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل وظیفه اش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین دچار انفجار و حریق میگردد و ماشین وی نیز آتش میگیرد.
خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده میشود اما بعد از اینکه متوجه میشود که پوشاک تنش درحال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، به غیرت و حیاء میاید و راضی نمیشود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، بناءً دوباره طرف ماشینش برمیگردد و داخل ماشین می نشیند.
یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه میکرد باصدای بلند فریاد میزند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده بشو ترا با لباس خودم میپوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع میورزد و ترجیح میدهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند.
*عراقی ها وی را شهیدِ شرف وناموس، لقب گذاشتند.*
و در میدان هوایی بصره اطراف ماشینش حفاظی کشیدند از وی تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.
#حجاب #زن_عفت_افتخار
📚🖊 داستانهای پندآموز
💠 ماجرای آخرین پیچ کوچه
✊ داستان مردم سرزمینی که برای حفظ حجاب مبارزه کردند
😔 عمه خانم شش ماه تمام از خانه بیرون نیامد. آخر هم از غصه دق کرد و مُرد. صدیقه حامله بود که توی کوچه مأمورها دنبالش کردند. افتاد توی جوی آب و بچهاش سقط شد. فاطمه خانم، با آن تن مریض و پاهای دردناک، زمستانها یخ حوض شکست و حمام کرد و از ترس آژانها تا گرمابه سر کوچه هم نرفت. روضه و زیارت تعطیل شده بود. هرچند روز یکبار مینشستم یک دل سیر از دلتنگی گریه میکردم.
👴 آقاجان گفته بود جمع کنیم برویم. سید میگفت تا کی؟ چند وقت میتوانیم اینطور زندگی کنیم؟ من میگفتم تا مرگ رضاشاه.
گاهی یکی میآمد همراه سید و نصفهشبها با ترسولرز از کوچهپسکوچهها من را میبردند خانه آقاجان. راه زیاد بود و از پشتبام نمیشد رفت. چند روزی میماندم تا سید بیاید دنبالم. ولی همیشه نمیشد. خطرش زیاد بود. خطر آژانهای بیغیرت که یکدفعه در تاریکی کوچه پیدا میشدند و رحم نداشتند. آخرین بار ما را دیدند و چادرم را پاره کردند. به خانه آقاجان که رسیدم دو روز تب کردم. حالم بهتر شد و برگشتم، همان دیدارهای چند وقت یکبار هم قطع شد.
☕️ من توی این فکرها بودم و غلامرضا خیره به استکان چای. از همان اول پیدا بود خبری آورده که اینقدر مضطرب است. جانم به لبم آمد تا دهان باز کرد. چاییاش نصفه بود که گفت مادر مریض شده. چند هفته است. حالا حالش بدتر شده بود و دیگر دلشان نیامده به من نگویند. بیمعطلی بلند شدم: بریم غلامرضا. قند توی دستش را پرت کرد توی قندان و با عصبانیت گفت: کجا بریم؟ چطور برویم خواهر؟ دندان رویهم فشرد و زیر لب بدوبیراه گفت. سرم را گذاشتم روی زانوهایم و زدم زیر گریه: خدایا نگذر از این بیدین و ایمانها! ببین چه میکنند با ما…
🌅 غروب شده بود که سید آمد. غلامرضا گفته بود بیاجازه شوهر نمیبرمت. صبر میکنیم تا خودش بیاید. چشمهای قرمز و حال آشفتهام جای چکوچانه برای سید نگذاشت. بچهها را سپردم به بیبی رقیه و با بسمالله چادر پوشیدم. بیبی از زیر قرآن ردم کرد و گفت تا برسی چهارقل و آیتالکرسی بخوان. یک ختم انعام نذر کردم که به دردسر نیفتید.
👌 نیمهراه بودیم و غلامرضا داشت به سید میگفت بیا ما هم مثل حسن آقا جمع کنیم برویم کربلا. آنجا لااقل ناموسمان در امان است. سید غر میزد که کاروبار را چه کنیم. خانه و زندگیمان را به کی بسپاریم. من داشتم دعا میکردم خدایا یا مرگ ما را برسان یا اینها را به تیر غیب گرفتار کن. توی این مدت طاقتم طاق شده بود. یکدفعه صدای پا شنیدیم. یکی داشت از دور به طرفمان میدوید. غلامرضا گفت مأمور امنیهست. شما بدوید. خودش دوید سمت مأمور و گلاویز شد. سید، دست من را گرفت و شتابان برد. داشتم میدویدم که چادرم رفت زیر پایم و افتادم. صدای کوبش قلبم را میشنیدم. بدنم از ترس میلرزید. گفتم الان است که برسند و وسط کوچه چارقدم را هم بردارند. سید سریع بلندم کرد. مرا دنبال خودش میکشید. به پیچ خانه که رسیدیم دو طرف را نگاه کرد و هولم داد جلو: به خیر گذشت. برو تا من بروم ببینم چه بلایی سر غلامرضا آمد.
🖐 پشتهم در زدم و هنوز تقههایم تمام نشده بود که محمدعلی در را باز کرد. خودم را انداختم تو و نفسنفسزنان تکیه دادم به دیوار. برق خشم و غیرت توی چشمهای محمدعلی همانی بود که در چشمهای سید و غلامرضا هم دیده بودم. با صورت خیس از اشک دویدم سمت اتاق خانمجان.
🌺 قصه #حجاب
🌸 تجربه آرامش
#امام_زمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
یک حرکت ارزشی؛
حضور خانواده های مؤمن و متدین در کوه و طبیعت؛ خانمها محجبه و حتی بعضیاشون با چادر.
حضور و دورهمی چنین خانواده هایی، باعث دلگرمی و افتخاره.
کوهنوردی در ارتفاعات برفی تهران با حضور خانواده های متدین و مذهبی و اهتزاز پرچم مقدس ایران؛
دشت هملون، تهران، فشم، میگون.
جمعه ۷ بهمن۱۴۰۱
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 خوب ببینید عزیزان تو گروها و کانالهای مختلف بفرستید
🍃🌸🍃عرقی که به خاطر چادر به وجود میآید سه جا به دردتون میخورد.
#قابلتوجهچادریها
#حجاب
(( دیدن فیلم مستهجن ))
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده وزشت و بی حجابی پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~
وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم...
شهدا چه کردند وما.....
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم
ننگ بر طرفداران شعار ،
زن زندگی آزادی = برهنگی و فساد
🍃🌸🍃انتشارحداکثری
#ماه_رمضان
#حجاب
✨🍃✨ هدیه به روح شهدا صلوات
🍃🌸🍃خب دخترای گل بابا!
خواستم یاد آوری کنم تابستون و هوای گرم داره میاد، چادر+روسری+ماسک+مانتو شلوار+ کیف. . .
تازه اگه مامان باشی که دیگه بدتر باید بچه رو هم بغل کنی!
آره خلاصه خواستم بگم خیلی ها این شرایط رو تحمل نمیکنند و کم میارن، ولی تو چادرت رو محکم تر سر کن و با وجود آفتاب سوزان هرچقدر اونها شال هاشون رو باز تر کردند تو گیره روسری لبنانی ات رو محکم تر
کن...💕
#حجاب
حدیث خانم تو سن ۱۴ سالگی داره کارشناسی ارشد می خونه، خواهرشم نابغه هست. اما خب چون با حجابن کسی براش هشتگ نزده.🇮🇷
#حجاب
قسمتی از وصیتنامه تکان دهنده شهید امیر حاج امینی:
"اگر به واسطه خونم حقی بر گردن دیگران داشته باشم،
به خدای کعبه قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حیا نمیگذرم..."
شهید امیر حاج امینی صاحب این تصویر بینظیر و بیسیمچی گردان انصار لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🍃🌸🍃 شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجاب در کجای قرآن اومده؟
خدا راه سوء استفاده خانم ها رو هم بسته...
🍃🌸🍃 خیلی جالبه حتما ببینید.
#نشر_حداکثری
#حجاب
✨🌷
داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید،
تیرش که تموم شد، داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد.
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید...
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...
اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد.
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم...
امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم...
🌷شهیدرضااسماعیلی
شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون
ثواب امر به معروف و نهی از منکر هایمان در مورد #حجاب رو تقدیم شهید اسماعیلی عزیزمون میکنیم✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃 حجاب محدودیت نیست
🌱قسمت اول🌱
دختر نخبه ایرانی خانم دکتر فاطمه رضایی ۳۷ ساله صاحب ۷ اختراع که هر جای دنیا از سوئیس و کره و رومانی رفت با چادر رفت ...
حتما تا انتها ببینیم و به دختران پاک و پرتلاش سرزمین خود افتخار کنیم ...
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دخترت رقص یادنده
#حجاب
@shomale_eitaa
🌧┅═✾•••✾═┅🌧
✍دختر خانمی روی تابوت یکی از شهدای غواص نوشته بود:
پدرم را قانع کن چادر بپوشم...
مرا یاد این روایت انداخت که پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمود :
وای بر فرزندان #آخرالزمان از دست پدرانشان!
گفتند: یا رسول الله پدرانشان مشرک اند؟!
فرمود: نه پدران مسلمان ! که فرزند دوست دارد دیندار باشد و پدر مانع میشود.
#حجاب
#امام_زمان
@shomale_eitaa
🌧┅═✾•••✾═┅🌧
🔻مادر شهیده فائزه رحیمی:
"چادراتون رو
محکمتر سر کنید
تا دشمنان ببینند و بمیرند"
🔹مادر شهیده در سالروز ننگین اعلام کشف #حجاب از طرف رضاخان، تیرخلاص را به دشمنان زد.
#حاج_قاسم
#کرمان
@shomale_eitaa
⛈┅═✾•••✾═┅⛈