eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺آقا محسن ✍ نوشته‌ی محمدعلی جابری 📚 انتشارات کتابک 💳 ۴۰ هزار تومان @shop_sarir
در ۲۱ تیرماه سال ۱۳۸۰ پسرهای زیادی در ایران به دنیا آمدند، اما یکی از آنها ۲۶ سال بعد باعث سربلندی همه ها شد. در شهر به دنیا آمد و اسمش رو گذاشتن محسن و تا آخر عمر در همانجا زندگی کرد. در کنار پدر و مادرش بزرگ شد و دین و اخلاق را خیلی قشنگ از آنها فرا گرفت. از کودکی نماز و روزه را شروع کرد و منتظر سن تکلیف نماند. در همان دوران کودکی وقتی پدر و مادر سحر ماه رمضان بیدارش نمی کردند، بدون سحری روزه می گرفت. قرآن را هم خیلی زود یادگرفت و معمولا در مدرسه سر صف قرآن می خواند. اما فرشتگان در ۱۶ مرداد سال ۱۳۹۶ به سراغش آمدند و او را با خود به پیش خداوند بردند. کتاب به قلم و همراهی تصاویر زیبا از چند داستان بسیار زیبا از این شهید جاویدان را روایت می کند. این کتاب توسط انتشارات در قطع رقعی و با ۴۸ صفحه به چاپ رسیده است @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ پسر آسمان ✍ نوشته‌ی اصغر فکور 📚 انتشارات سوره مهر 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/produc
کتاب زندگی‌نامه داستانی است. او از بهترین بود که در تحصیلات تئوری و عملی را با بالاترین نمرات به اتمام رساند و به ایران بازگشت. در ابتدای انقلاب او به اشتباه از خدمت منفصل شد اما او که تمام عشق و علاقه‌اش خدمت به میهن بود توانست دوباره نظر مسوولین را جلب کند و به صف نیروی هوایی بازگردد. او با آغاز جنگ تحمیلی در عملیات‌های بسیار مهمی شرکت داشت و به همراه دیگر خلبانان توانستند ضربات سهمگینی به و وارد کنند. این کتاب که سی و هشتمین جلد از مجموعه است ، برش‌هایی از زندگی این والا مقام را که در آخرین عملیات حماسی خود به حمله کرد و با ناامن کردن این شهر کنفرانس بین المللی صدام را به هم زد روایت می کند. این اثر به شکل مجموعه داستان‌هایی کوتاه نگاشته شده که تمامی آن‌ها با الهام از دست‌نوشته‌های خود شهید هستند. مطالعه این اثر برای آشنایی با زندگی و روحیات این مناسب و تاثیرگذار خواهد بود. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️غروب پالمیرا ✍ نوشته‌ی محبوبه معظمی 📚 انتشارات ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/pr
از مهندسان است که برای کمک به رزمندگان به رفت. او متولد ۳ خرداد ۱۳۵۶ است که ۸ اردیبهشت ۱۳۸۴ کرد و ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ به شهادت رسید. واقعه شهادت این‌شهید مربوط به روز سقوط شهر سوریه و اشغال آن به‌دست است که پس از آن ستون‌های باستانی و چندهزارساله توسط نیروهای داعش بمب‌گذاری و منفجر شدند. پیکر پس از یک‌سال، شد و به میهن بازگشت. پالمیرا یا مقتل شهید شیردل به‌گفته نویسنده این‌کتاب، یکی از معرف‌ترین شهرهای تاریخی دنیا واقع در شهر تدمر سوریه است که هر ساله میلیون‌ها توریست برای بازدید داشته است. این بنای بی‌نظیر دارای یک میدان بزرگ و هزار ستون پا برجا بود. در روز شهادت علی اصغر این اثر باستانی توسط داعش بمب گذاری می‌شود و نیمی از این اثر بی‌نظیر ویران می‌شود.. آخرین عکس‌های شهید کنار ستون‌های بنای پالمیراست. همان روزی که شهید شیردل و همکارانش در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ برای بازدید از این بنای تاریخی به تدمر رفته بودند. مطالب کتاب «غروب پالمیرا» را ۱۳۰ قطعه خاطره از نزدیکان و دوستان شهید شیردل تشکیل می‌دهند که پس از آن‌ها متن وصیت‌نامه وی و اسامی راویان درج شده است. در انتهای کتاب هم عکس‌ها و اسناد مربوط به این‌شهید منتشر شده‌اند. راویان کتاب پیش‌رو براساس نسبت‌ با شهید شیردل عبارت‌اند از: پدر، مادر، همسر، خواهران، پسر عمو و همسران خواهران شهید،‌ خواهرزاده،‌ همکار، همرزمان، دوستان بسیجی و دیگر دوستان. 🔹️در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: بالاخره نیروهای ایرانی دم غروب رسیدند و دیوار خانه را از درون کوچه کندند و همه افراد توی خانه بیرون نجات پیدا کردند و زیر شلیک تیر و قناسه خودشان را به خانه‌ای دیگر رساندند. حاج‌حیدر و حاج‌یونس توی همان خانه بودند. رضا به‌محض دیدن حاج‌حیدر شروع به گریه کرد و گفت: «پیکر علی‌اصغر شیردل رو توی پیکاپ جا گذاشتیم.» حاج‌حیدر رضا را دلداری داد و گفت: «نگران نباش! پیکر رو برمی‌گردونیم.» دود و شعله‌های آتش از جای‌جای شهر دیده می‌شد. داعش هرکس را می‌دید سر می‌برید. بدن زن‌ها و کودکان به بدترین شکل سوزانده شده بود. داعشی‌ها نیروهای تامین سوریه را به خرابه‌های پالمیرا بردند و در میدان گلادیاتورها ۴۵۰ نفر نظامی و غیرنظامی را کودکان داعشی که لباس نظامی به تن داشتند سر بریدند. صدای وحشیگری بعد از قرن‌ها دوباره در میدان پالمیرا پیچید و صدای نعره مظلومان فضا را پر کرد. ستون‌های باستانی پالمیرا را یکی‌یکی بمب‌گذاری کردند و فرو ریختند. انگار تمام تاریخ تدمر بعد از چندهزار سال استقامت فرو ریخت و غروب پالمیرا از راه رسید. همه مردم شهر وحشت‌زده بودند. هرکس به ارتش یا حزب‌الله و ایرانی‌ها نانی فروخته بود، توسط جاسوس‌ها لو می‌رفت و سرش بریده می‌شد. بوی خون، لاشخورها و سگ‌ها را به شهر کشانده بود. بچه‌های ایرانی هنوز نگران پیکر علی بودند. تا چند روز از نیروهای جهادی خبر می‌گرفتند؛ بعد از چند روز، خبر آمد که پیکاپ را نمی‌بینند. از در و دیوار تدمر خون می‌چکید. بین آتش و خون و انفجار اثری از پیکر علی نبود. انگار رفتن او با غروب پالمیرا گره خورده بود. @shop_sarir