eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺بر بلندای حلب روایتی از مقاومت نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران مقابل داعش ✍ نوشته‌ی زهرا قربانی -
این کتاب خاطرات ، جمهوری‌اسلامی‌ایران که در دومین گروه اعزامی ارتش، در اسفندماه سال ۱۳۹۴ به‌عنوان نیروی مستشاری عازم شد و پس از استقرار در ، به خلصه اعزام شد و در گُردان حضرت قمربنی‌هاشم(ع) ماموریت خود را آغاز کرد. پس از آنکه نیروهای از حضور در جنوب مطلع شدند در ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ همراه با ادوات سنگین و نیروی‌انسانی بسیار به مواضع مورد هدایت ارتش ایران، در سوریه حمله کردند. در این عملیات وسیع که چند هزار نفر از نیروهای و تکفیری‌ها به جنوب حلب انجام داده بودند، تکاوران دلاورانه ایستادگی کردند و سرانجام، این مقاومت منجر به شکست و عقب‌نشینی تکفیری‌ها شد. شرح خاطرات قاسم قاسمی، ازقبل اعزام تا روزی که به خاک ایران باز می‌گردد و همچنین خاطرات و شرح عملیات‌ها در این کتاب به نگارش در آمده است. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ لبخند ماه ✍ نوشته‌ی محسن نجفی 📚 انتشارات روایت فتح 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/prod
این اثر معرفی ، اولین و تنها شهید روستای از توابع شهرستان در استان در قالب زندگینامه داستانی به قلم است که در ۳۰شهریور سال ۱۳۵۳ در این روستا قدم به کره خاکی نهاد و پس از گذراندن مقطع تحصیلی متوسطه در سال ۱۳۷۷ و پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی وارد نهاد انقلاب اسلامی شد. از شاخصه های اخلاقی و رفتاری وی: شوخ طبع بودن و خوش اخلاقی، توجه ویژه به نماز اول وقت، احترام به پدر و مادر و رسیدگی به مستضعفان و فقیران بود. این شهید والامقام در تاریخ ۴ آذرماه سال ۱۳۹۴ در روستای واقع در جنوب منطقه در اثر برخورد با تله انفجاری کار گذاشته شده توسط ها به درجه رفیع می رسد و پیکر وی بعد از گذشت هشت سال در تاریخ هشتم آذرماه سال ۱۴۰۲ طی صورت گرفته به میهن اسلامی و خانواده خود باز می گردد. 🔹️بخشی از متن کتاب : « بعد از نماز به خانه رسول می‌رود. محمدمهدی با خنده می‌گوید: « عمو الیاس!، سوریه نرو. امیرآبادنو شهید نداره. بری، شهید می‌شی و اولین شهید روستا هم می‌شی. » الیاس حرف محمدمهدی را با تبسمی بر لب تأئید می‌کند. می‌داند که محمدمهدی دارد شوخی می‌کند، اما ربابه خانم، همسر رسول، از او می‌پرسد: « الیاس، اگه ازت بخوایم سوریه نری چی، باز هم می‌ری؟.» -سوریه نرم؟ حالا من می‌پرسم. اگه از این در خونه شما بیرون برم و تصادف کنم و بمیرم بهتره یا برم شهید بشم؟. » @shop_sarir