eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺️جهاد مقدس دفاع مقدس در بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی) 📚 انتشارات انقلاب اسلا
یکی از درخشان‌ترین و مهم‌ترین بخشهای انقلاب اسلامی و داستان حماسی پرشکوه مقاومت ملّت بزرگ است که با وجود خسارات آن، مشحون از درس ، ، ، و است و تجربیّات گران‌بهایی در حوزه‌های مختلف برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران بر جای نهاده و الگویی برای ایستادگىِ درس‌آموز مبارزات ملّتهای آزاده علیه به شمار میرود. جنگ هشت‌ساله از بزرگ‌ترین افتخارات ملّت ایران و تجلّیگاه ایستادگی و فداکاری عمومی بی‌نظیر مردم در همه‌ی ادوار تاریخ کشور است؛ به گونه‌ای که چراغی راهنما برای آینده‌های نزدیک و دور مدیریت راهبردی و کلان کشور تلقّی میگردد. (مدّظلّه‌‌العالی) از اوّلین ساعات آغاز به عنوان نماینده‌ی (قدّس‌سرّه) در در این نقش مؤثّری داشتند و در همان روزهای اوّل جنگ، عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شدند و در بین رزمندگان حضور یافتند و چشم امین و بازوی توانمند امام در ملّت قهرمان ایران بودند. مسئولیّتهای توأمان معظّمٌ‌لّه در شورای‌عالی دفاع، امامت نماز جمعه‌ی تهران و ریاست کمیسیون دفاع مجلس شورای اسلامی در سال اوّل جنگ و سپس در مقام و ریاست شورای‌عالی دفاع و ریاست شورای‌عالی پشتیبانی جنگ و تمشیت امور ارتش و سپاه، این امکان را به ایشان میداد که نگاهی جامع نسبت به مسائل کشور و دفاع مقدّس داشته باشند؛ لذا بیانات (مدّظلّه‌العالی) در خصوص هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران حاوی نکات و محورهای مهمّی در این خصوص میباشد. رهبر معظّم انقلاب اسلامی پس از دوران دفاع مقدّس تاکنون نیز همواره در بیانات متعدّد، نسبت به اهمّیّت آن دوران و لزوم تبیین و ترویج و ارزشهای این واقعه‌ی عظیم تأکید فرموده‌اند. برای تدوین این کتاب، رهنمودها و تدابیر مقام معظّم رهبری و فرماندهی معظّم کلّ قوا(مدّظلّه‌العالی) در خصوص ابعاد و موضوعات مختلف مرتبط با دفاع مقدّس که طیّ سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۹۹ بیان فرموده‌اند، مورد بررسی و بهره‌برداری قرار گرفته، و مطالب آن در ده فصل به شرح زیر دسته‌بندی شده است: فصل اوّل: مبانی و کلّیّات و فصل دوّم: چرایی طمع دشمنان در تحمیل علیه ملّت ایران فصل سوّم: نقش تدیّن، معنویّت و در پیروزی دفاع مقدّس فصل چهارم: نقش مردم و اقشار مختلف مردمی در فصل پنجم: نقش ارگانها و نهادهای مختلف در دفاع مقدّس فصل ششم: نقش دولتها و سازمانهای بین‌المللی در فصل هفتم: درسها، عبرتها و فصل هشتم: الزامات مرتبط با دفاع مقدّس فصل نهم: فصل دهم: برخی شهدای شاخص دفاع مقدّس ارائه طرح اولیه‌ی این کتاب و استخراج فیش ها، توسط آقای و تنظیم متن و بازخوانی این اثر بر عهده بوده است. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️دمِ عشق ، دمشق ✍ نوشته‌ی عالمه طهماسبی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirp
راوی زندگی ۱۵ شهید سرافراز مدافع حریم اهلبیت علیهم السلام اعم از ایرانی ، افغانستانی و پاکستانی است. این هم جواری مقدس که ابتدا در سنگرهای نبردمیدانی به وقوع پیوسته , بی تردید نشان از لطف خداوندی در تشکیل جبهه یک پارچه در مقابل و دارد و بیانگر آن است که جهاد در راه خداوند و دفاع از حریم و حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد.در این کتاب سعی شده است با نقل خاطراتی ساده و روان ، روایت گر منش و سیره شهیدانی باشیم که با وجود روزمرگی و غفلت های زندگی مادی امروزی مسیر تکامل و قرب الی الله را طی کردند. شهدای ذکر شده در این کتاب جواد اکبری - سعید سامانلو - عبدالصالح زارع - سید احمد حسینی - سید سجاد روشنایی - سید روح الله ( پیمان ) موسوی - محمد امیر سالاری - محمد حسین سراجی - مهدی صابری - مهدی حسینی - مهدی علیدوست -سیدخوشبو علی ( عدیل ) حسینی - ابراهیم رضایی - سید مجتبی حسینی - سید مصطفی موسوی بخشی از کتاب دم عشق،‌ دمشق عشق به علیه السلام من را کشاند ایران. با اینکه دست و بالم خالی بود، اما به مدد خودش راهی شدم. نگاهم که به افتاد، گفتم: آقا من کرایه ماشین ندارم، کمکم کن می خوام ده روز بمونم. سر میدان، میان کارگرها ایستادم. یکی داد زد: بپر بالا. چند روزی برای شان کار کردم. خوش شان آمد. گفتند: بمون همین جا نگهبان ساختمون باش، ماهی هزار و پونصد هم بهت می دیم. گفتم: من برای زیارت اومدم، الآن هم باید برم حرم حضرت معصومه. کارِ خود آقا بود، شک ندارم به عنایت شان. قبلِ رفتن به آقا گفتم: اگه قراره برم راهی ام کن، اگه می خوای بمونم موندگارم کن. برای گرفتن بلیط که رفتم ترمینال، گفت: برو ساعت نُه بیا. چند قدم رفتم و گفتم انگار آقا می خواد من بمونم و نرم قم. حرفم تمام نشده، یکی داد زد: آقا بیا بالا! یه جا داریم. رو کردم به گنبدی که از دور می دیدم. گفتم: هرچی خودت صلاح می دونی، همون رو برام جور کن. صاحب کارم به خاطر رضایتی که از کارم داشت، کرایه راهم را داد و آمدم قم. بعد از زیارت و چند روز ماندن، دوباره خوردم به بی پولی. رفتم سر میدان. یکی آمد و خواست بروم برای چوپانی. از ترس دیر شدن نماز اول وقت قبول نکردم. سلام الله علیها کارم را جور کرد؛ رفتم کارخانه. مزد کارگر روزی پنجاه تومان بود، اما به من صد تومان می دادند. پول که آمد دستم، رفتم افغانستان مادر و برادرهایم را هم آوردم. سال ۵۹ دخترخاله ام را برایم نشان کردند. دختر خوبی بود. سال ۷۴با تولد مصطفی، جمع مان باصفاتر شد. بچه ی دهمم بود؛ سربه زیر، آرام و دوست داشتنی. صبحانه اش را می خورد و کیفش را برمی داشت و بی صدا می رفت مدرسه. بی آنکه نگاهی به من بکند یا منتظر باشد پولی بهش بدهم. پول که دستم می آمد، بهش می دادم. همان را هم خرج نمی کرد، یک قلّک داشت و همه را می انداخت توی همان. بیشتر وقت ها می رفتم . توی این سال ها هم کار می کردم، هم درس می خواندم. می رفتم آنجا برای تبلیغ. تربیت بچه ها با مادرشان بود. خوب هم بارشان آورده بود. مصطفی، صبح جمعه می رفت ، سه شنبه ها هم جمکرانش ترک نمی شد. هیئتی بود پسرم. این قدر بهش اعتماد داشتم، دیروقت هم که می آمد می دانستم راه کج نمی رود. بهش گفتم: چرا نمی ری سر کار؟ سرش را انداخت پایین و گفت: چشم. بنایی برایش جور می شد می رفت، نبود کارخانه کار می کرد و ..‌. @shop_sarir