#روایت_روضه
#پویش_نگار_آشنا
بعد از مدتها آمدهام روضه. تو بزرگترین حسینیه زنانه محل. سخنران یکی دو سال از من بزرگتر است. مادرش قبلاً جز معروفترین سخنرانان و مداحان خانم عرب بوده که آوازهاش تا بحرین و امارات هم پیچیده بود. از شاگردان معروف بنت الهدی صدر.
حالا منبر را متواضعانه تحویل دخترش داده و پایین منبر نشسته و به زیارت عاشورا و روضه خوانی قبل و بعد از منبر اکتفا کرده.
و انصافا هم دختر در سخنرانی چیزی از مادر کمتر ندارد. مثل همیشه بحث را با یک آیه شروع می کند و از دل کتاب های روایت و حدیث می آید وسط زندگی هایمان. بحث امروز راجع به تربیت است و نقش پررنگ مادر در خلق روحی انسان.
اینکه مادر نه ماه تمام و بعدش هم دو سال تمام از خون و شیرش، جسم کودک را می سازد و در تمام این مدت علائق و نفرتها و ترسها و شادیهایش را به کودک منتقل می کند.
و از خودش گفت که از خردسالی عاشق بنت الهدی بوده است، بنت الهدی ای که هرگز ندیده بودش و خیلی پیشتر از آنکه از او چیزی بخواند و یا بنویسید.و این را میراثی می داند که از مادرش گرفته است.
روضه تمام می شود، به خانه بر می گردم،
نوشته دوستم را می خوانم درباره دعای مادر و دعای خودش در حق فرزندان و یاد گریه های مادر خودم می افتم بر عزای حسین که جز اولین تصویرهاییست که از کودکی در ذهن دارم و فکر می کنم به عشقی که سینه به سینه و نسل به نسل آمده تا حرف زینب کبری بر زمین نماند:
«فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا» (مقتل الحسین مکرّم، ص 464)
«هر چه میتوانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحیِ ما را هم نمیتوانی از میان برداری».
https://eitaa.com/shoruq