📸#ببینید | #عکسنوشته
📙مجموعه «نوجوان مَرد»
📨خاطراتخودنوشتدوراننوجوانی
🧡سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
🟩#مکتب_حاج_قاسم
┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈
📸#ببینید | #عکسنوشته
📙مجموعه «نوجوان مَرد»
📨خاطرات خودنوشت دوران نوجوانی
🧡سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
🟩#مکتب_حاج_قاسم
┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈
✉️#خاکریز_خاطرات
🟢سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
🌹رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس ومشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال دربیاورد.
☘هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دوهفته نگدشته، به چشم همه آمد. رئیس هتل نَه به اندازه یک گارسون، که بیشتر از چشمهایش به او اعتماد داشت.
🌹بعد انقلاب خیلیها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت میکرد. از همکارانش در هتل کسی به یاد ندارد که حتی یکبار غذایی را مزه کرده باشد.
🟩#مکتب_حاج_قاسم
┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈
📝#حرف_آخر
✍برشی از #وصیتنامه و دستخط
🌹سپهبد شهید حاج #قاسم_سلیمانی
🙏خدایا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجستهترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
🙏اگر توفیق صحابه رسول اعظمت، محمد مصطفیﷺ را نداشتم و اگر بیبهره بودم از دوره مظلومیت علیبنابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آنها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.
🟩#مکتب_حاج_قاسم
┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈
💠#جهانمرد
🔵سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
❣مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی كه از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم.
🦋با هماهنگی قبلی، روزی كه سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم كه كنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت:«من به منزل میروم! شما هم فاتحه بخوانید و بیایید!»
❣بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت كرد و گفت:«این مطلبی را كه میگویم، جایی منتشر نكنید!»
🦋گفت:«همیشه دلم میخواست كف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد. آخرینبار قبل از مرگ مادرم كه این جا آمدم، بالاخره سعادت پیدا كردم و كف پای مادرم را بوسیدم.
❣با خودم فكر میكردم حتماً رفتنیام كه خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.» سردار در حالی كه اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میكرد، گفت: «نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصتِ بوسیدن داشته باشم.»
🟩#مکتب_حاج_قاسم
┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈