🌷🌷قسمت نهم🌷🌷
#اسمتومصطفاست
ما عاشقان آرمان و هدفمان بودیم آقا مصطفی!
ما بچه های دهه شصت، طوری که مادرم میگفت:
((سمیه،رختخوابت رو هم ببر همون جا بنداز تا شبا زحمت اومدن به خونه رو نکشی.))
سبحان میگفت:((نمیدونی این آقا مصطفی مربی ما چقدر خوبه!))
سجاد میگفت:((اگه خوب نبود جای تعجب داشت کسی دوست من باشه و خوب نباشه؟!))
سجاد و سبحان برادرهای گلم بودند. آن قدر که با سجاد رفیق بودم با کس دیگری نبودم. اما فقط یکسال با هم تفاوت سنی داشتیم.برای همین حرف او برایم حجت بود.
چند روز قبل از ایام فاطمیه، دری از چوب برای ماکت سفارش داده بودیم اماده شده بود، اما بزرگ در آمده بود. نیسانی گرفتیم تا در را ببرند دم مسجد. بلند کردن در برای ما دخترها غیر ممکن بود.
دوستم گفت:((سمیه،اون برادر رو میبینی؟ اسمش مصطفی صدرزاده س. میره حوزه بسیج برادران، بگو این رو بگذاره توی ماشین.))
نگاه کردم.کنار پیاده رو زیر درخت بید مجنون ایستاده بودی.
آمدم جلو و گفتم: ((آقای صدرزاده! میشه این دررو بگذارین داخل وانت؟))
بی هیچ حرفی به کمک دوستانت در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت.
یادم نیست تشکر کردم یا نه. وانت راه افتاد و من هم.
بعدها بود که فهمیدم عادت مرا تو هم داری، اینکه در کوچه و خیابان یا هنگام صحبت با جنس مخالف به زمین نگاه کنی یا به آسمان! مثل آن روزی که فاطمه ی دو ساله بغلم بود. از پارک برمی گشتم. گوشی ام زنگ زد:((کجایی عزیز؟))
_پارک بودم، دارم میام.
_من جلوی در خونه م، صبر کن بیام با هم برگردیم.
فاطمه به بغل می آمدم و نگاهم به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها مردانه بودند با نوک گرد معمولی. از همان مدلی که تو می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی.
به عقب برگشتم و صدایت زدم:((آقا مصطفی کجا؟))
اِ تویی عزیز!
_ من نگاه نمی کنم، شما هم؟
هوا سرد است، اما هنوز دوست دارم بنشینم و به عکست نگاه کنم.
هنوز چهل روز هم نشده که شهید شده ای و مرا ترک کرده ای. به تو نگاه می کنم و خاطراتمان را مرور می کنم. مرور می کنم و از دل آنها چیزهایی را بیرون می کشم و به زبان می آورم که به سرعت نور از مغزم می گذرند.
آیا در برابر چشمان تو در حال جان کندنم؟
ادامه دارد...✅🌹
@siasikosarieh
📣📣📣📣
🔴همزمان با مدارس علمیه خواهران سراسر کشور در تهران برگزار می شود:
✅اجتماع بزرگ طلاب و اساتید حوزه های علمیه خواهران استان تهران
✅در «حمایت از رزمندگان جبهه مقاومت» و «محکومیت کشتار وحشیانه زنان و کودکان فلسطینی» با عنوان:
#الی_بیت_المقدس
🔹یکشنبه 23 مهر ماه 1402 ساعت 10:30
🔹شهرری، مصلی حرم مطهر حضرت عبدالعظیم علیه السلام
#طوفان_الأقصى
#مدیریت_حوزه_علمیه_خواهران_استان_تهران
@howzehkhaharantehran
📌 آیت الله بهجت(ره): آیا میشود شیعه باشیم و هر شب از صمیم قلب برای نابودی دشمنان اسلام دعا نکنیم؟
@siasikosarieh
🇮🇷🇵🇸
📝 چرا طوفان الاقصی آغاز شد؟
🍃🌹🍃
🔻شاید اولین و بهترین تحلیلها در چرایی و ضرورت آغاز نبرد طوفان الاقصی را محمد الضیف فرمانده شجاع مقاومت فلسطین اعلام کرد:
1⃣ صهیونیســتها در کنار افزایش جنایات خویش، تمامی حد و مرزها را زیر پا گذاشــتند به ویژه در قدس و مسجد الاقصی که قبله اول مسلمانان جهان و سومین حرم شریف اسلامی به شمار میرود.
2⃣ در ماههای اخیر صهیونیستها حمایت خود به مسجد الاقصی را تشدید کردند و حرمت این مکان مقدس را شکستند و بارها بانوان نمازگزار فلسطینی را که برای دفاع از مسجدالاقصی در آن اعتکاف کرده بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند.
3⃣ رژیم صهیونیستی بستر را برای تندروها فراهم کردند تا با یورشهای هر روزه خود به مسجدالاقصی، به حرمت شکنی هایشان نسبت به آن ادامه دهند و مراسم و آیینهای تلموذی خود را در آنجا به انجام برسانند و در حالی که لباس کاهنان را بر تن کردهاند، در شیپورهای خود بدمند.
4⃣ آنها هیچ ابایی از بیان تصمیمشــان در خصوص ایجاد معبد کذایی بر روی ویرانههای محل عروج پیامبر مکرم اسـلام ندارند. آنها با خود گاوهای ســرخ رنگ به صحن مســجد الاقصی میآورند تا آنها را ســوزانده و آبی که خاکستر آنها در آن ریخته شده، در این مکان مقدس پخش کنند تا به این ترتیب، تصمیم خود را برای ویرانی مسجد و ایجاد معبد کذایی علنی کنند.
5⃣ آنها به خود این جرات و جسارت را میدهند که در داخل صحنهای مسجد به پیامبر مکرم اسلام ناسزا بگویند و قرآنها را پاره کنند و با سگ وارد این مکان مقدس شوند. آنها روزانه در راستای تحقق بخشیدن به رویاهای ننگین خود، دست به اقدامات جدیدتری میزنند.
6⃣ آنها هر روز اقدام به تعرض به حقوق فلسطینیها در قدس میکنند و وارد خانه هــا و منــازل آنان میشــوند. در کنار این همه، اشــغالگران، اســرای قهرمان فلسطینی را در زندانهای خویش محبوس ساختهاند و وحشیانهترین شکل شکنجه و تحقیر را علیه آنان به انجام میرساند.
🔺اینها فهرستی کوتاه اما تکاندهنده از جنایاتی است که صهیونیستها در طول دو ســه ماه گذشــته انجام داده اند که فهرست طولانی جنایات ۷۵ساله این فرقه خبیث را باید جداگانه مرور کرد.
@siasikosarieh
🇮🇷
📌آینده طوفان الاقصی
🔺️ هشت روز از عملیات طوفان الاقصی می گذرد. عملیات برق آسا که همگان را شگفت زده کرد.
🔺️ چرایی شروع عملیات
شروع عملیات علل متعدد دارد.
الف.حدود هفت دهه تجاوز، قتل و غارت رژیم صهیونیستی
ب. اخیرا رژیم صهیونیستی حدود ۲۰۰ نفر فلسطینی شهید کرده است.
ج.ترور فرماندهان مقاومت
د.هدف رژیم صهیونیستی از بین بردن مسجدالاقصی یعنی هویت فلسطین است. برگزاری مراسم تلمود، در مسجد و تخلیه آن برای یهود افراطی هدف رژیم صهیونیستی است.
ه. گسترش معاهده ابراهیم و معاهده با عربستان و پس از آن حمله به غزه از اهداف رژیم صهیونیستی است
🔺️ حمله پیش دستانه
طوفان الاقصی عملیاتی پیش دستانه و دفاعی است این عملیات کلیه عناصر اصلی نظامی رژیم صهیونیستی را به چالش کشید. این عملیات قدرت اطلاعاتی، امنیتی و نظامی رژیم را زیر سؤال برد. رزمندگان حماس، شکست پذیری ارتش را ثابت کردند. و رعب و ترس از این ارتش را از بین بردند.
این عملیات با اصول غافلگیری، سرعت، دقت و ترکیبی بودن، اصول نظامی رژیم صهیونیستی را به چالش کشید. و برای اولین بار این سئوال در ذهن متبادر شد که آینده رژیم چه خواهد شد.
🔺️ آینده عملیات طوفان الاقصی
برای آینده طوفان الاقصی چند احتمال متصور است:
۱.توقف و آتش بس
توفف و آتش بس، خواست خیلی از کشورها و ملت های جهان است.
این ایده باب میل نتانیاهو نیست چون اتمام جنگ به معنای پایان عمر سیاسی نتانیاهو است. نتانیاهو تا پیروزی چشمگیری به دست نیاورد که بتواند دهان مخالفان را ببند تن به آتش بس نخواهد داد مگر آنکه فشارهای بین المللی به ویژه آمریکا رژیم را وادار به آتش بس کند.
۱.اخراج اهل غزه
طرح کوچ اجباری مردم غزه و بیرون راندن آنها به مصر و اردن و لبنان احتمال دیگر است.
این ایده هر چند به شدت حمایت می شود ولی مردم غزه پس از حدود هفتاد سال ثابت کردند که حاضر به از دست سرزمین خودشان نیستند.
۳.حمله زمینی
حمله رژیم صهیونیستی به غزه و اشغال تمام یا بخشی از آن آروزی رژیم است.
این طرح با موانعی روبرو است
۱.توانمندی حماس برای آمریکا و رژیم صهیونیستی در هاله ای از ابهام است. رژیم صهیونیستی برآورد دقیقی از قدرت حماس ندارد.
نیروهای حماس آماده جنگ، آشنا به غزه، جنگ شهری و سر ناترسی دارند و شرف را بر شکم ترجیح می دهند. پشتوانه فکری رزمندگان مقاومت آیات شریفه
"وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا"
و "قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ" است.
۲.ترس از رودرویی با حزب الله و حشد الشعبی و جهاد اسلامی، و ضعف رژیم صهیونیستی برای جنگیدن در چند جبهه ورود زمینی رژیم را به غزه در ابهام فرو برده است.
۳. رژیم صهیونیستی بدون حمایت آمریکا توان ورود به غزه را ندارد. مخالفت بایدن با نتانیاهو و درگیر بودن آمریکا در اوکراین، سوریه، چین تایپه و سوریه ادامه حمایت آمریکا را از ورود رژیم به غزه مشکل کرده است.
🔺️ نتیجه
جبهه مقاومت با تجربه طولانی در مبارزه با نظام سلطه و اثبات توانمندی برای جنگیدن در چند جبهه برای هر گزینه ای آمادگی دارد. هم برای ادامه جنگ و هم آتش بس. این جبهه مقاومت است که برای رژیم صهیونیستی شرط خواهد گذاشت.
#طوفان_الاقصی
✍ موسی_سلیمانی
@siasikosarieh
🌷🌷قسمت دهم🌷🌷
#اسمتومصطفاست
فروردین ۱۳۸۶بود. ایام عید بود و رفته بودیم شمال،خانه مادربزرگه.
باز همان حیاط کوچک باصفا با گل های ناز و اطلسی و یاس و بهِ ژاپنی.
باز هوای حریر مانند شمال و بوی گل و طعم دریا .
حس می کردم همه یک جور دیگر نگاهم می کنند.انگار رازی در هوا می چرخید.تعطیلات که تمام شد برگشتیم خانه.
چهارده فروردین که از حوزه آمدم، باز همان رفتار های مشکوک را دیدم.
مامان با بابا پچ پچ می کرد ، صحابه با سبحان و سجاد با مامان.
در حال رفتن به پایگاه بودم که صحابه مرا کشید گوشه ای: ((آبجی خانم یه خبر!))
_بفرما!
_بگو به کسی نمی گم!
_قول نمی دم.می خوای بگو می خوای نه!
_ولی خیلی مهمه!
_پس بگو.
_قراره فردا برات خواستگار بیاد!
نمی دانم چطور نگاهش کردم که گفت:((به خدا راست میگم آبجی!))
_خب حالا کی هست این آقای خوشبخت؟
_مصطفی صدرزاده. مامانش به مامان زنگ زده و گفته می خوان بیان خواستگاری!
_مصطفی صدرزاده!
_اونم به بابا گفته و موافقتش رو گرفته!
سکوتم را که دید، دست هایش را به هم مالید و گفت: ((آخ جون، بالاخره یه عروسی افتادیم!))
دوید از اتاق رفت بیرون. سجاد می خواست برود اراک دانشگاه.
آمد ساکش را بردارد، به هم نگاه هم نکردیم، حتی خداحافظی هم.
گونه هایم سرخ شده بود. صدای مامان را شنیدم که گفت: ((علی آقا بریم شیر بخریم؟))
هر وقت قرار بود خواستگار بیاید، مامان یادش می فتاد قرار است شیر بخرد و پدر را از خانه بیرون می کشید. بی آنکه به رویم بیاورم کارهایم را کردم و رفتم پایگاه، اما حال درستی نداشتم. مدام جمله ای در سرم می چرخید: آقای صدرزاده میشه این در رو بگذارین داخل وانت؟
چادر سفید گل صورتی ام را روی پیراهنی که تازه خریده بودم، انداختم و دمپایی رو فرشی هایم را هم پا کردم و در حالی که رو گرفته بودم به اتاق پذیرایی رفتم.
مادرت بود و خواهرت و زن داداش بزرگت.
اولین صحبت از سوی مادرت بود:((شنیدم حوزه می رین!))
_بله!
_حوزه قلعه حسن خان؟
_بله!
_سطح علمی اونجا چطوره؟
_بد نیست!
این بار هم فقط به لب و دهان مادرت نگاه می کردم. هنوز یخ من باز نشده بود که صدای ماشین آمد.
_آخ ببخشید .پدرم اومدن!
ادامه دارد...✅🌹
@siasikosarieh