#اسم تو مصطفاست
قسمت نودوسه
پدرم که آمد حیرت کردم:" باباچرا دولا دولا راه میر ی؟"
- همین جوری!
مامان بی تابی می کرد ،می گفت:" جواب فاطمه رو چی بدیم؟:
گفتم:" خودم با فاطمه حرف می زنم!"
اورا بردم داخل اتاق ،بغلش کردم:" مامان تواین مدت که بابا نبود،اگه اتفاقی می افتاد
چطوری بهش می گفتی؟"
- زنگ می زدم بهش!
- حالا می خوام یه خبر خوب بهت بدم.ازاین به بعدنیازی نیست به بابا زنگ بزنی،هراتفاقی که برای توبیفته،
قبل از آنکه کسی متوجه بشه،بابات متوجه میشه،هرجا بخوای بری همراهته،هیچ وقت از تو دور نمی شه!
کمی منو نگاه کرد، بغض کرد در حالی که بغلم کرد گفت:" یعنی بابا شهید شده؟"
- آره ولی نمرده!
سرش را روی سینه ام گذاشت وهق هق کرد.
محمدعلی رو آوردند شیرش بدهم، احساس کردم جان به تن ندارم تابرسد به شیر.
هشت روز بعد پیکرت را آوردند. از مسئولت خواسته بودی برای تو و من درمعراج دیدار خصوصی بگذارد.
به معراج که می آمدم باخودم فکر می کردم هنوز زنده ای.
هرکس با من حرف می زد یا می خواست تسلیت بگوید
می گفتم:" مصطفی زنده س.
هروقت شنیدین مرده هر کاری خواستین بکنین
هر چه خواستین بگین،ولی حالا زنده س!"
کنار تابوتت که رسیدم،دیدم که چهرهات پراز آرامش هست
نشستم وآرام گرفتم:" تومصطفای منی؟
" مصداق آیه ی ما زن ومرد را برای آرامش همدیگر خلق کردیم رااحساس می کردم، ولی فاطمه شوکه شده بود. داخل دهان وبینی ات پنبه گذاشته بودند.
جمعیت آمده بودند می خواستند تو را ببینند. مداحی
آمده بود و می خواست روضه بخواند. داد زدم:
" اینجا جای روضه خوندن نیست.من تحملش را ندارم!"
می دانستم اگر روضه بخواند حالم بد می شود. دیگر
نمی توانم خوب تماشایت کنم وحرف هایی که باید، با تو بگویم. وقتی همه دیدار کردند، پیکرت را بردند پشت معراج
و گفتند:" خودش خواسته با همسرش تنها باشد."
وقتی رفتم مامانم وبرادرنم هم آمدند.
مامان بی قراری کرد، حالش بد شد او را بردند بیرون.
من ماندم و تو ومادر شهید قاسمی دانا که نمی خواست تنهایم بگذارد. نشستم کنارت وگفتم:" مصطفی تربیت بچه ها با من نیست. حالا که کارهای مردونه زندگی رو گذاشتی رو شونه های من، پس تربیت بچه ها باخودت . من کارای مردونه رو می کنم و تو هم بچه ها روتربیت کن. اگر فردا روز بچه ها بد تربیت شدند، نگی تقصیر توئه. یادت باشه که خودت بد تربیت کردی. می دونی که توان کار مردونه ندارم، ولی سعی می کنم انجام بدم و بشم مرد خونه به شرطی که توبچه ها رو تربیت بکنی."
بعدها شنیدم شب شهادتت از ساعت دوازده تا چهارصبح با دوستی صحبت کردی و به صورت شفاهی وصیت کردی. شنیدم فقط دو ساعت راجع به من صحبت کردی وگفته ای
:" بگویید خانم من از من راضی باشد. موقع خاکسپاری خاک کفشش را روی سرم بتکاند.
تا روی صورتم بریزد جواز ورود من به بهشت شود.
به او بگویید هراتفاقی افتاد مثل همین چند سال که چیزی نگفت وسکوت کرد.
باز هم سکوت کند. به او بگویید از من راضی باشد. در معراج دمی با من تنها بماند."
از معراج که آمدیم فاطمه ناراحت بود و مدام می گفت:
" من نمی تونم بخوابم،اون بابا ،بابای من نبود!"
بعدا پیکرت را بردند دانشگاه. چون مدت زیادی بیرون مانده بودی، دوباره خونریزی کرده بودی ومجبور شدند بار دیگر غسل وکفنت کنند.
شستشوی این بار با آب گرم بودو پنبه ها را بر داشته ولب ها را به هم نزدیک کرده بودند.
برای همین سجاد آمد دنبالمان:" بابای فاطمه،
برای فاطمه ومادرفاطمه دعوت نامه خصوصی داده !"
وقتی خواستیم برویم مادر شهید قاسمی دانا وخانم حاج نصیری هم آمدند.
سر راه فاطمه گفت:" می خوام برای بابام گل بخرم.
" سجاد جلوی گل فروشی نگه داشت.
وفاطمه گل خرید و رفتیم معراج شهدا.
پیکرت را گذاشتم زمین. رویت را که باز کردند، پنبه داخل دهان وبینی ات را برداشته بودند.
فاطمه نگاهی به صورتت کرد وگفت:"من این را هم قبول ندارم!"
گفتم :" وقتی بابا عمیق می خوابید چطوری میخوابید؟
"کمی فکر و گفت:" آهان همین طوری می خوابید!"
شب آمدیم خانه . دسته های عزاداری می آمدند در خانه ما. دنبال فاطمه بودم، دیدم سجاد اورا برده بیرون وبرایش لباس سرمه ای وکت سفید وچادر وروسری خریده. و بعد او را برده پارک و شامم پیتزا به اوداده. وهمان جا نگهش داشت . واورابغل گرفت تا خوابش برد. دایی مهربان! یعنی دخترمان بی پدر شده بود ؟!
ادامه دارد....
@siasikosarieh
#اسم تو مصطفاست
روزهای بعد ازشهادت سخت تر ازخود شهادت است. وقتی از حضرت سجاد علیه السلام می پرسند:" کجا از همه جا سخت تر بود؟" می فرماید:" الشام،الشام!" شهادت آن قدر اذیت
نمی کندکه حواشی آن.
دیگرمی دانم که خودم باید تمام کارهایم را به تنهایی انجام دهم تا برای کسی زحمتی ایجاد نکنم، حتی خریدها را. این را از همان زمان که به سوریه رفتی یاد گرفتم وحالا بیشتر. از کارهای روزمره، ازخرید و بچه داری و کارهای خانه ناراحت نمی شوم، آنچه ناراحتم می کند حرف ها وحرکات مردم است واینکه دیگر نمی توانم با تو مشورت کنم و در تصمیم گیری ها از تو کمک بگیرم.
آن روزها هر وقت می آمدی چند دقیقه اول فقط نگاهت
می کردم بدون حرف. الان هم وقتی خوابت را می بینم فقط نگاهت می کنم باز هم بدون حرف. در یادواره ای از کسی پرسیدم:" اگه مصطفی یه جا کم بگذاره وحواسش نباشه، بازخواست میشه؟ " جوابش ناراحتم کرد:" بعداز شهادت پرونده اعمال بسته می شه ودیگه باز خواستی نداره."
خیلی ناراحت شدم. آن روز از بهشت رضوان که ردشدم برای همه شهدا صلوات فرستادم. برای همه به جز تو.گفتم:" مصطفی امشب باید تکلیف من رو روشن کنی!"
برف شدیدی می آمد. رفتم فاطمه و محمدعلی را از خانه مامانم آوردم. آن ها که خوابیدن نشستم و با عکست صحبت کردم مثل همین حالا. گفتم:"که من سرم نمی شه،باید امشب برام مشخص کنی که هنوز مرد خونه هستی یانه؟ من رو که می شناسی،شاید نتونی بیای تو خوابم ولی به خواب هرکی رفتی ، همین امشب باید این مسئله را روشن کنی!"
شب خوابیدم. صبح که بلند شدم برادرم پیام داد که برادر خانمش آقا ناصر خوابی دیده. وزنگ زدم به آقا ناصر وگفتم:" اون خواب چی بوده؟"درجوابم گفت:" خواب دیدم در
پذیرایی اتاق شما نشسته ام وجلسه داریم وآقامصطفی یک سری نکات را گفت. جلسه که تمامشد خونه شلوغ وآشفته. به من گفت: ناصر بلند شو اینا رو جمع کن،الان خانمم میاد ناراحت می شه.
درهمان حال محمد علی می خواست بره دستشویی. آقامصطفی گفت: صبر کن الان مامانت میاد. گفتم: مگه باباش نیستی؟ خوب ببرش دست شویی:.گفت الان یک سری کارا
هست که من نمی تونم انجام بدم،فقط خانمم بایدانجام بده. پرسیدم: پس شماچه می کنی؟ گفت: بایدحواسم به خانمم وبچه ها باشه وبا اون بیشتر بازی کنم. بعد حس کردم وقت اذانه. گفت بلند شو وضو بگیر بیا نماز بخون سجاده رو پهن کرد و شروع کرد به نمازخواندن گفتم: تو که همیشه مسجد نماز می خوندی؟
گفت: چند وقته نمازم رو تو خونه خودم می خونم.."
همان روز گلدان شمعدانی گرفتم وغامدم اینجا سر مزارت وتشکر کردم.
چند روز بعد مادرت از سفر خوزستان آمدو تلفن زد:
" نمی دونم چرا چهارشنبه شب خواب مصطفی را دیدم. خواب دیدم اورکت خاکی سپاه تنشه وکنارم دراز کشیده من هی توی ذهنم می گم خدا رو شکر که مصطفی هوای سمیه رو داره و براش ظرف می شوره واین طرف وآن طرف میبردش،دیگه خیالم راحته. "
دو روز بعدخواهر شوهرم خوابی را که دیده بودتعریف کرد:" شماو داداش مصطفی بالای سفره نشسته بودید و بقیه پایین سفره، مدام به حلقه ای که تو دستش بود، نگاه می کردو
می پرسید: آبجی حلقه م قشنگه؟ می گفتم:
خیلی! گفت: عزیز برام خریده. همون رو به مامان نشون دادو گفت : ببین حلقه م قشنگه؟
مامانم گفت زیاد! دادش گفت: عزیز برام خریده.." دیدن این خوابها به یقینم رساند..که حواست به من وبچه ها هست.
چند شب که داداش سجادم که می دید که خیلی توی خودم هستم دعوتم کرد خانه اش.
آن وقتها که تو بودی همیشه ماهی یکی دوبار می رفتیم خانه شان یا هر پنچ شنبه جمع می شدیم خانه مادرم. خانم ها یه اتاق آقایون یه اتاق، صدای تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت می کرد. شوهر خواهرم هاج و واج شما را نگاه می کرد. و پدرم به اتاق دیگری می رفت تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنچ صبح بیدار
می ماندیم. صبح هم هشت صبح بلند می شدیم وکله پاچه و یاحلیم. اما این بار که رفتم،سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای .کسی با کسی کاری نداشت. صدا از کسی در نمی آمد. خیلی دلم گرفت . رفتم پای ظرف شویی،اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد:" کجایی؟"
- چطور؟: خونه داداشم.
- خواب آقا مصطفی رادیدم.
- کی؟
- همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم آقامصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند وآقامصطفی روی همه آب می پاشه ودر گوش تو پچ پچ می کنه:" حالا کدوم خیس کنیم؟"
گریه ام شدید شد.
- چراگریه می کنی؟ اذیتت کردم؟
ادامه دارد ...
@siasikosarieh
از حسینم چه خبر آوردهای؟!...
🏴 🏴 🏴
✍️حضرت امّالبنین علیهاسلام گفتند:
« بشیر، از حسین برایم بگو؟»
بشیر گفت: «در سوگ چهار فرزند شجاعت به تو تسلیت میگویم.»
نگاه امالبنین علیهاسلام به بشیر خیره شد و دوباره تکرار کردند: «بشیر، گفتم از حسینم چه خبر آوردهای؟ حسینم چه شد؟ همه فرزندانم فدای حسین.»
🏴⃟🕊🕯჻ᭂ࿐✰
◾️وفات غمبار سوگنشین نهر علقمه، بانوی ادب و وفاداری، همسر امیرالمومنین و مادر قمر بنی هاشم علیهماالسلام، فاطمه ثانی حضرت امالبنین سلام الله علیها را به ساحت مقدس حضرت مهدی موعود ارواحنا فداه و مسلمانان جهان تسلیت و تعزیت عرض مینماییم.
🏴⃟🕊🕯჻ᭂ࿐✰
@siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی 😭
@siasikosarieh
✅ گزیده ای از اخبار مهم اخیر
◽️رسانههای صهیونیستی: سپاه برای پاسخی گسترده از جمله پرتاب موشک آماده می شود.
◽️رئیس ستاد پشتیبانی از جبهۀ مقاومت: صهیونیستها پیشتر ۲ بار به شهید #سید_رضی_موسوی سوءقصد کرده بودند سید رضی آرزو میکرد در ایام شهادت #حاج_قاسم به شهادت برسد.
◽️قطعی برق در بخش گستردهای از فلسطین اشغالی
رسانههای صهیونیستی بامداد سهشنبه از قطعشدن برق در بخش گستردهای از مرکز و شمال فلسطین اشغالی خبر دادند. بر اساس گزارشها، بخشهای وسیعی از الجلیل، صفد، حیفا، عسقلان، اشدود، نتانیا، دیمونا و تلآویو در خاموشی فرورفتهاند. بهگفته منابع صهیونیستی با اینکه دلیل و جزئیاتی از این قطعی برق گسترده مشخص نیست، اما احتمال حملۀ سایبری درحال بررسی است. #طوفان_الاقصی
◽️حماس: مردم غزه راهی بهجز ماندن در سرزمین خود را انتخاب نمیکنند
جنبش حماس در واکنش به اظهارات اخیر نتانیاهو راجعبه کوچ اجباری مردم غزه در بیانیهای اعلام کرد: نتانیاهو بعداز شکست در رسیدن به اهداف خود، برای طولانیکردن جنگ به توهمفروشی رسیده. اظهارات نتانیاهو برای کوچاندن مردم غزه پوچ و مهمل است و مردم غزه راهی جز مخالفت با مهاجرت اجباری را انتخاب نمیکنند.
◽️عباس موزون: در حال ساخت فصل جدید برنامهٔ زندگی پس از زندگی هستم و استعفا از این برنامه را تکذیب میکنم.
@siasikosarieh
🔰 مجلس قوی
🖌 مهدي سعيدي
🔹دو ماه دیگر تا برگزاری انتخابات مجلس باقی مانده است و کشور آماده برگزاری انتخابات میشود. بازیگران عرصه انتخابات همگی در حال آماده شدن هستند تا نقشآفرین این میدان باشند. بازیگر اصلی میدان انتخابات بدون شک «مردم» هستند. انتخابات طراحی شده است تا اراده آنها ظهور و بروز بیابد. مردم اما به این میدان رقابت از منظر حل مشکلات مینگرند! مسئله آنان حل مشکلاتی است که با آن دست و پنجره نرم میکنند و انتظار دارند تا مسئولان بر این مشکلات فائق آیند. حقیقتی که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار با مردم استان کرمان و خوزستان بر آن چنین تأکید فرمودند: «اگر مشکلات وجود دارد، راه حل مشکلات چیست؟ راه حل مشکلات انتخابات است. اتفاقاً برای اینکه مشکلات برطرف بشود، بایستی در انتخابات شرکت کرد.»
🔸دشمنان این ملت البته تلاش دارند تا توجه افکار عمومی را از این حقیقت دور نگه دارند و نسخه غلط برای درمان مشکلات بپیچند! آنان مردم را به تحریم انتخابات و قهر با صندوق دعوت میکنند و امیدوارند در دل این قهر بستری برای اغتشاش و ناآرامی فراهم آید. در این صورت است که مشکلات کشور روی هم تلنبار میشود و بخش عمدهای از توان مسئولان به مهار بلوا میگذرد!
🔹حقیقت آن است که کشور دچار مشکلات متعددی است که باید برای آن راهکار ارائه شود. داشتن مجلس قوی، بدون شک یکی از مهمترین اهرمهای حل مشکلات کشور است. مجلس قوی، مجلسی توانمند در قانونگذاری و نظارت است. مجلسی که نمایندگان آن اشراف کامل به تواناییها و ناتوانیها و تهدیدات و فرصتها دارند و محیط بینالمللی و شرایط کشور را به خوبی درک میکنند و با تدبیر و تدبیر بهترین تصمیمات را قانونی میکنند. فراموش نکنیم که به فرموده رهبری: «مجلس شورای اسلامی، طبق قانون اساسی، ریلگذاریکننده آینده کشور است. اگر کشور مشکلاتی دارد، برای رفع این مشکلات نیاز به قانونگذاری و حضور مدبرانه مجلس شورای اسلامی است»
🔸مجلس قوی محصول کمیت و کیفیت آرای مردم است. هر چقدر مردم بیشتر در پای صندوق رأی حاضر شوند و هر چه با دقت نظر و چشمانی باز بر کیفیت آرایشان بیفزایند، بدون شک مجلس قویتری شکل خواهد گرفت؛ اما اگر مسیر مشارکت ناهموار شده و از حضور پرتعداد مردم کاسته شود و به تعبیر رهبری «اگر مشارکت ضعیف باشد، مجلس ضعیف خواهد شد و مجلس ضعیف توانایی کامل برای رفع مشکلات نخواهد داشت. اگر میخواهیم مشکلات برطرف بشود، باید مشارکت را بالا ببریم؛ این وظیفه همه است. هر که میخواهد مشکلات کشور برطرف بشود، راهش این است.» بنابراین از دل مجلس قوی، قوانین قوی و نظارت درست و دولت قوی پدیدار میشود.
#حرفروز
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@siasikosarieh
🔰 اطلاعرسانی
🔹 مراسم تشییع پیکر مطهر
شهید مدافع حرم سرتیپ پاسدار
سیدرضی موسوی
پنجشنبه ۷ دیماه ، ساعت ۸ صبح
میدان آیینی امام حسین (ع)
🔹 مراسم گرامیداشت:
شنبه ۹ دیماه ، ساعت ۹ الی ۱۱
میدان سپاه ، حسینیه فاطمةالزهرا(س)
@siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✦❉❥🥀🕊❥❉✦
✨مادران شهدا؛ اسوه های صبر و مقاومت
🌱گزیده بیانات رهبری در توصیف گذشت و ایثار مادران شهدا و نقش آنان در پیشبرد اهداف انقلاب 🌱
به بهانه سالروز #وفات_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها و روز تکریم مادران شهدا
@siasikosarieh
14021002_43777_16k.mp3
5.44M
صوت کامل بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظله العالی در جمع مردم شریف خوزستان و کرمان
@siasikosarieh
🔰 راه حل مشکلات کشور
🖌 مهدي سعيدي
🔻يکي از سرفصلهاي مهم روندهاي جاري در هر نظام سياسي، انتخابات است. در اين آوردگاه همه جامعه بازيگران عرصه قدرت به ميدان ميآيند که مبتني بر رسالت و منافعشان نقشآفرين باشند.. نظام سياسي تلاش ميکند تا انتخاباتي مطلوب و معقول برگزار نمايند و مبتني بر آن بر ثبات و مقبوليت و امنيت و وحدت ملي بيفزايد. احزاب سياسي فعال ميشوند تا بتواند نامزد مورد علاقه خودشان را بر مسند قدرت بنشانند تا فرصتي براي نقش آفريني بيشتر در حکمراني بيابند. نخبگان سياسي نيز تلاش دارند تا در امر انتخاب کردن به تودهها کمک کنند و کيفيت آراء را ارتقا بخشند و محصول مرغوب از درخت انتخابات بچينند که حاصل آن نشست کارآمدان و نخبگان بر صندلي قدرت باشد.
🔻اما در اين ميان بازيگران اصلي ميدان انتخابات مردماند. انتخابات طراحي شده تا حاکميت مردم اعمال گردد و در اين ميان خواست و انتخاب و اراده آنان است که قرار است به پيش رود. مردم به اين ميدان رقابت از منظر حل مشکلات مينگرند! مساله آنان حل مشکلاتي است که با آن دست و پنجره نرم ميکنند و انتظار دارند تا مسئولين بر اين مشکلات فائق آيند. آنان چهار سال پيش نمايندگاني را براي اين امر انتخاب کرده و راهي مجلس کردهاند. اينک فصل پاسخگويي فرا رسيده است. اگر نمايندگان بتوانند براي عملکرد خود دفاع قانع کنندهاي داشته باشند، امکان راي آوري آنان افزون خواهد شد. اما اگر ناتوان از اقناع افکار عمومي باشند، کنار گذاشته خواهند شد. تا اين بار کساني به قدرت برسند که نسخه آنان براي حل مشکلات کشور با اقبال بيشتري برخوردار گرديده است.
🔻نکته اساسي در اين ميان آن است که مهمترين مسالهاي که مردم در انتخابات بدنبال آن هستند "حل مشکلات کشور" است. حقيقتي که حکيم انقلاب اسلامي در ديدار با مردم استان کرمان و خوزستان بدان چنين تاکيد فرمودند: «اگر مشکلات وجود دارد، راه حلّ مشکلات چيست؟ راه حلّ مشکلات انتخابات است. اتّفاقاً براي اينکه مشکلات برطرف بشود، بايستي در انتخابات شرکت کرد.»
🔻دشمنان اين ملت البته تلاش دارند تا توجه افکارعمومي را از اين حقيقت دور نگه دارند و نسخه غلط براي درمان مشکلات بپيچند! آنان ميکوشند تا بلوا و ناآرامي را به عنوان راه حل مشکلات کشور معرفي کنند، در حالي که آنچه بر آن نام "سياستهاي خياباني" گذاشتهاند، بيراههاي است که سر از ترکستان در خواهد آورد و حاصلي جز تضعيف امنيت و وحدت ملي به همراه نخواهد داشت.
🔻حقيقت آن است که کشور دچار مشکلات مختلفي است که بايد براي آن راهکار ارائه گردد. داشتن مجلس قوي بدون شک يکي از مهمترين اهرمهاي حل مشکلات کشور است. مجلس قوي مجلسي توانمند در قانونگذاري و نظارت است. مجلسي که نمايندگان آن اشراف کامل به تواناييها و ناتوانيها و تهديدات و فرصتها دارند و محيط بين المللي و شرايط کشور را به خوبي درک ميکنند و با تدبير و تدبير بهترين تصميمات را قانوني ميکنند. فراموش نکنيم که به فرموده رهبري: «مجلس شوراي اسلامي، طبق قانون اساسي، ريلگذاريکنندهي آيندهي کشور است. اگر کشور مشکلاتي دارد، براي رفع اين مشکلات نياز به قانونگذاري و حضور مدبّرانهي مجلس شوراي اسلامي است»
🔻البته مجلس قوي محصول کميت و کيفيت آراء مردم است. هر چقدر مردم بيشتر در پاي صندوق راي حاضر شوند و هر چه با دقت نظر و چشماني باز بر کيفيت آراءشان بيفزايند، بدون شک مجلس قويتري شکل خواهد گرفت. اما اگر مسير مشارکت ناهموار گردد و از حضور پرتعداد مردم کاسته شود و به تعبير رهبري «اگر مشارکت ضعيف باشد، مجلس ضعيف خواهد شد و مجلس ضعيف توانايي کامل براي رفع مشکلات نخواهد داشت. اگر ميخواهيم مشکلات برطرف بشود، بايد مشارکت را بالا ببريم؛ اين وظيفهي همه است. هر که ميخواهد مشکلات کشور برطرف بشود، راهش اين است. اين، مسئلهي مشارکت.»
🔻آنچه گفته شد شرط لازم براي تحقق مجلس قوي است، اما شرط کافي براي آنکه انتخابات به معبري مطمئن براي حل مشکلات کشور بدل گردد آن است که در ميدان انتخاباتي آنچه صفآرايي ميکند برنامهها باشد نه نامها! به واقع هر کس که ميخواهد وارد اين رقابت گردد بايد برنامهاي براي حل مشکلات کشور در دست داشته باشد تا مردم با مطالعه برنامهها، نامزد خود را برگزينند. و رايها به برنامهها تعلق گيرد. رسيدن به اين جايگاه است که خروجي رقابت سياسي را در تراز الگوي مطلوب انتخاباتي در نظام مردسالاري ديني تعريف خواهد کرد.
🔻در آستانه انتخابات آنچه موجب تقويت ملي اين سرزمين است، پذيرش قاعده بازي "حل مشکلات کشور از طريق انتخابات" است، چه آنها که آباداني کشور را در "تداوم" راه مجلس يازدهم ميدانند و چه آنهايي که راه پيشرفت و بهبود اوضاع را در "تغير" و "عبور" از مجلس يازدهم ميدانند، همگي به مشارکت در انتخابات ميانديشند!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@siasikosarieh
#اسم تو مصطفاست
قسمت نودو چهار
نه چه اذیتی؟ الان خونه داداشم هستم.خونه ساکته، کسی شوخی نمی کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی بینیم.
همه ترسم از مجروحیت تو بود .اولین مجروحیت ها یت که شروع شدترسم ازشهادتت شد.
ترسم از دوریت بود وندیدنت.
چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟
یک بار که مجروح شده بودی گفتم:" دیگه نباید بری! " گفتی:" مثل زنان کوفی نباش!" گفتم:" تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!" گفتی:" باشه نمی رم!" بعداز ناهار گفتم:" منو می بری؟"
- کجا؟
- کهنز.
- چه خبره؟
- هیئته.
- هیئت نباید بری!
- چرا؟
- مگه نگفتی من سوریه نرم . من سوریه نمی رم، اسم توهم سمیه نیست.
اسم جدیدت آزیتاست.
اسم منم دیگه مصطفی نیست. ،کوروشه.
اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم.
هیئت ومسجد هم نمی ریم توخونه نماز می خونیم.
تو هم بازنان کوفی محشور می شی!
- اصلا هم نگران نباش هیئت هم نمی ریم!
بعد از ظهر که نرفتم.شب که شد دیدم نمی شودهیئت نرفت.
گفتم:" پاشو بریم هیئت!
- قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!
- چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟
- قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و
اسم من مصطفی واسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ درآن صورت هیئت نماز و مسجد هم می ری!
- من رو با هیئت تهدید می کنی؟
- یا رومی روم، یا زنگی زنگ.
کمی فکر کردم وگفتم:" قبول اسم تو مصطفاست."
با لذت خندیدی و گفتی:" بله، اسم من مصطفاست!
مصطفی اسم من و پرچم منه!"
حالا باید برگردم آقا مصطفی. الآن وقتی نگاهت میکنم،دیگر آن گره ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه می کنی ،
- ازم راضی ای مصطفی؟
سعی کردم با واگویه خاطرات تو رو دوباره بسازم.
راضی هستی آقا مصطفی؟
صدای قهقهه ی مستانه ای در گوشم می پیچد .
راه می افتم. باد می وزد و چادرم را به هر سو می کشاند،
اما من سبک وراحت گام بر می دارم.
همپای گام های تو.
کاش زمان کش بیاید!
پایان
@siasikosarieh
#سلام_امام_زمانم
🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...
🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت، آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛
آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
ای فاطمه را شمیـــــم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیــم! کی میآیی؟
«یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه» کی میتابی؟
«یَابنَ النَّبَاءِ العَظیـــم» کی میآیی؟
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@siasikosarieh
چرا باید ۹ دی گرامی داشته شود امام خامنه ای عزیز :
فتنه ی ۸۸ تنها آن چیزی نبود که توی خیابان به وسیله ی تعدادی آدم دیده شد ؛ این یک چیز ریشه داری بود ، یک بیماری عمیقی درست کرده بودند ، اهدافی داشتند ، زمینه ها و مقدمات فراوانی برایش چیده شده بود ، کارهای بزرگی شده بود و هدف های بسیار خطرناکی دنبال این کار بود ، که با این برخوردهای گوناگون سیاسی و امنیتی و این ها حل نمی شد ؛ یک حرکت عظیم مردمی لازم داشت ؛ که این حرکت ، حرکت ۹ دی بود ؛ آمدند بساط فتنه و فتنه گران را در هم پیچیدند . لذا حادثه ۹ دی یک حادثه ی ماندنی در تاریخ ماست . من آن سال هم گفتم - پارسال بود یا سال پیش از آن بود - که این حادثه ، حادثه ی کوچکی نیست . این حادثه ، شبیه حوادث اول انقلاب است . این حادثه بایستی حفظ شود ، بایستی گرامی داشته شود.
بیانات رهبر عزیز انقلاب در دیدار با اعضای ستادبزرگداشت ۹ دی۱۳۹۰/۹/۲۱
۷ دی تا ۱۳ دی , هفته ی بصیرت و مقاومت گرامی باد.
🇮🇷
@siasikosarieh
💠 چرا ۹ دی ماندگار شد؟
🔴 ایران در طول سالهای پس از انقلاب روزهای حساس و باشکوه زیادی به خود دیده ولی جنس بعضی از این ایام متفاوت و ماندگارتر است.نمونه بیبدیل آن یومالله ۹ دی است که راز ماندگاری آن در کلام امام خامنهای این گونه بیان شده است:
1⃣ حماسه نهم دی نشانگر حاکمیت روح دیانت بر دل مردم بود.
یعنی همان روحی که حاکم بر اصل انقلاب ما و حضور عظیم بینظیر تاریخی در سال ۵۷بود، در ۹ دی این روح به شکل بارزی نشان داده شد.
2⃣ نهم دی حاصل احساس وظیفه دینی و انجام عمل صالح بود.
ایمان دینی آن معجزهگری است که قادر است همه مردم را بسیج کند و آنها را در صحنه نگه دارد و سختی ها را برای آنها آسان کند. هیچ ایمان دیگری این خصوصیت را ندارد. ۹ دی این را نشان داد.
3⃣ رد پای عاشورای ۵۷ در نهم دی ۸۸
در قضیه ۹دی هم؛باز پای امام حسین(ع) و عاشورا درمیان بود. اگر آن حرکات سخیف و گریهآور از سوی فتنهگران، در عاشورا پیش نمیآمد، این حرکت عظیم معلوم نبود به این شکل بوجود بیاید. اینجا هم پای عاشورا در میان بود.
4⃣ حضوری بیسابقه برای خنثیسازی چالشهای فتنهانگیز دشمنان
دشمنان امیدوار بودند که بتوانند با این فتنه، نظام را شکست بدهند؛ اما به عکس شد. در فتنه ۸۸، دو روز بعد از حوادث عاشورا، آن قضیه عظیم نهم دی به راه افتاد. همان وقت بعضی از ناظران خارجی که از نزدیک دیده بودند،گفتند آنچه در نهم دی در ایران پیش آمد، جز در تشییع جنازه امام، چنین اجتماعی، چنین شوری دیده نشده بود.
5⃣ نهم دی نماد اعتماد مردم به نظام
کمتر کشوری در دنیا وجود دارد که اعتمادی را که مردم ایران نسبت به نظام جمهوری اسلامی دارند، نسبت به نظام حکومتی خود داشته باشند. اعتماد به نظام، از این بهتر و روشنتر نمی شود. این حضور، حضور بسیار پرمعنایی است.
6⃣حضور در نهم دی هنر مردم بود.
بعد از آنکه باطن ها ظاهر شد، در روز قدس مردم دیدند که اینها حرف دلشان چیست، در روز عاشورا فهمیدند که اینها عمق خواستههاشان تا کجاست، مردم عزیز ما به میدان آمدند و حماسهی ۹ دی را به راه انداختند.این،هنر مردم است. درود به مردم ایران.
7⃣ نهم دی به معنای واقعی ایام الله بود.
۹ دی ایاماللَّه - به معنی حقیقی کلمه - بود. دلها دست خداست. خدای متعال این دلها را آورد وسط صحنه، ملت ایران عظمت خودش را نشان داد.
8⃣ ۹ دی تجلی احساس مسئولیت مردم
همه باید این احساس مسئولیت دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را داشته باشیم. حالا یک نمونه واضحش همین 9 دی بود.
9⃣ نهم دی اعلام حضور در صحنه بود.
معنای حرکت ۹ دی این است که امروز جوانان ما که اکثریت قاطع ملت ما هستند و عموم ملت ما در همان جهت حرکت انقلاب اسلامی دارند پیش می روند.
🔟حماسه نهم دی قوی ترین و آخرین ضربه به دشمن.
قویترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دی وارد کرد. یکپارچگی ملت آشکار شد. همه کسانی که در عرصه سیاسی به هر نامزدی رأی داده بودند، وقتی دیدند دشمن در صحنه است، وقتی فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانی که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند.
1⃣1⃣حماسه نهم دی برخاسته از بصیرت مردم
حماسه نهم دی برخاسته از بصیرت است، برگرفته از دشمنشناسی و وقتشناسی و حضور در عرصه مجاهدانه است.
2⃣1⃣ حماسه نهم دی نشانه قدرت الهی و روزی ماندگار
حماسه مردم در ۹ دی کار بزرگی بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر می کند، دست خدای متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن علی (علیه السّلام) را میبیند. این کارها کارهایی نیست که با اراده امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهی است.
#حماسه_۹دی
#جهاد_تبیین
🖌#مصطفی_علیجانزاده
@siasikosarieh
سلام علیکم خدمت بزرگواران
رمان ««اسم تو مصطفاست»» به پایان رسید
انشاالله از امشب با یک رمان از زندگی یک شهید بزرگوار دیگه در خدمتتون هستیم 🌷🌷🌷
@siasikosarieh
داستان دوم
زندگي نامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی ..
قصه دلبری
به روایت:مرجان دُرعلی همسر شهید
به قلم:محمد علی جعفری
@siasikosarieh
🌟دلبری🌟
مقدمه نویسنده🌸
مثل معتادها شده بودم .اگر شب به شب به دستم نمیرسید،به خواب نمیرفتم و انگار چیزی کم داشتم.شبی را با چمران به روایت همسر صبح میکردم، شبی را هم با همت به روایت همسر.بین رفقایم دهن به دهن میشد مجموعه جدیدی چاپ شده به نام اینک شوکران که زده است روی نیمه پنهان ماه.دربه در راه افتاده بودیم دنبالش.اینجا زنگ بزن،آنجا زنگ بزن.با خاطرات منوچهر مدق که پاک ریختیم به هم.ثانیه شماری میکردیم رفیقمان از تهران،خاطرات ایوب بلندی را زودتر برساند
بعدها که در وادی نوشتن افتادم،جزو آرزوهایم بود که برای شهیدی کتابی بنویسم در قدوقواره مدق،چمران،همت،ایوب بلندی،...
و روایت فتح آن را چاپ کند. ولی هیچ وقت به مخیله ام خطور نمیکرد روزی برای روایت فتح ،زندگی رفیق شهیدم را بنویسم.برای همان رفیقی که خودش یکی از آن مشتری های پروپاقرص آن کتابهابود.برای همان رفیقی که خودش هم به همسرش وصیت کرده بود بعداز شهادتش،خاطراتش را درقالب نیمه پنهان ماه چاپ کنند.
@siasikosarieh
🌟دلبری🌟❤️🌸۱
روایت آشنایی شهید محمد حسین محمدخانی و همسرشون ❤️❤️
شهید محمدحسین محمدخانی مدافع حرم خانم حضرت زینب س.اسم جهادی عمار حلب
🌸🌸
حسابی کلافه شده بودم.نمی فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شده اند.از طرف خانم ها چندتا خواستگار داشت.مستقیم به او گفته بودند،آن هم وسط دانشگاه.وقتی شنیدم گفتم:چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم،اونم با چه کسی!اصلا باورم نمیشد،.عجیب تر اینکه بعضی از آن ها مذهبی هم نبودند.
به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمیشد.برایش حرف و حدیث درست کرده بودند. مسئول بسیج خواهران تاکید کرد:(وقتی زنگ زد،کسی حق نداره جواب تلفن رو بده)
برایم اتفاق افتاده بود که زنگ بزند و جواب بدهم.باورم نمیشد این صدا صدای او باشد.برخلاف ظاهر خشک و خشنش،با آرامش و طمأنینه حرف میزد.تُن صدایش رنگ و موج خاصی داشت.
از تیپش خوشم نمی آمد، دانشگاه را باخط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود،شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار.در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود.یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری میانداخت روی شانه اش،شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ.وقتی راه میرفت،کفش هایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.ازوقتی پایم به بسیج دانشگاه بازشد،بیشتر می دیدمش.به دوستانم میگفتم:این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همونجا مونده
به خودش هم گفتم. آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست.آن دفعه را خودخوری کردم.دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد.نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم.به در گفتم تا دیوار بشنود.زور میزد جلوی خنده اش را بگیرد.
معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود.هرموقع میرفتیم،با دوستانش آنجا
می پلکیدند.زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:بازم دارودسته محمدخانی. 😅
بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق کار و کردارش موافق بودند،بعضی هم مخالف.بین مخالف ها معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن.از این آدم های خشک مقدسِ از آن طرف بام افتاده است.
اما طرفدار زیاد داشت .خیلی ها می گفتند؛(مداحی میکنه،هیئتیه،میره تفحص شهدا،خیلی شبیه شهداست!)
توی چشم من اصلا این طور نبود.با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن ها می خندیدم که این قدرها هم آش دهن سوزی نیست.😁
@siasikosarieh