🔴تبلیغات انتخابات مجلس چه زمانی آغاز میشود؟
🔹دریافت شکایت از داوطلبانی که در سیر مراحل قبلی تایید شده لیکن شورای نگهبان نظر به عدم تایید یا عدم احراز دارد، از ۲۱ تا ۲۳ بهمنماه صورت گرفت و بررسی مجدد صلاحیتها تا ۳۰ بهمنماه بهطول میانجامد.
🔹۱ اسفند ۱۴۰۲ نظر شورای نگهبان درخصوص ردصلاحیت همه داوطلبانِ ردصلاحیتشده ابلاغ و اسامی نامزدهای تأییدشده منتشر میشود.
🔹۳ اسفند تا ۹ اسفندماه مهلت تبلیغات انتخاباتی نامزدها در نظر گرفته شده است.
#ایران_قوی
#انتخابات
@siasikosarieh
🔴برگزاری انتخابات الکترونیکی در تهران منتفی شد
🔹استاندار تهران: با تصمیم شورای نگهبان برگزاری انتخابات الکترونیکی در استان تهران منتفی شد و انتخابات امسالِ تهران به شکل دورههای گذشته برگزار میشود.
#انتخابات
@siasikosarieh
❤️قصّه دلبری ❤️۴۳
فصل هفتم
همیشه عجله داشت برای رفتن.اما نمیدانم چرا این دفعه،این قدر با طمأنینه رفتار میکرد.رفتیم پلیس ۱۰+ تا پاسپورت امیرحسین را بگیریم،بعد هم کافی شاپ.میگفتم:تو چرا این قدر بیخیالی؟مگه بعدازظهر پرواز نداری؟
بیرون که آمدیم ،رفت برایم کیک بزرگی خرید.گفتم:برای چی؟گفت:تولدته❤️
تولدم نبود.رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم. از زیر آینه قرآن ردش کردم.خداحافظی کرد ،رفت کلید آسانسور را زد،برگشت و خیلی قربان صدقه ام رفت:هم من،هم امیرحسین، چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور.برایش پیامک فرستادم:
)لطفی که کرده ای تو به من،مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدرومادرم حسین )
۴۵ روز پرشد،نیامد.بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد که (با پدرم بیا توی منطقه که زودتر بیام).قرار بود حداکثر تا یک هفته همه کارهایش را راست و ریس کند و خودش را برساند،بعد هم باهم برگردیم ایران.با بچه،جمع و جور کردن و مسافرت خیلی سخت بود .از طرفی هم دیگر تحمل دوری اش را نداشتم.با خودم گفتم:(اگه برم،زودتر از منطقه دل میکنه).از پیامهایش فهمیدم خیلی سرش شلوغ شده،چون دیر به دیر به تلگرام وصل میشد، وقتی هم وصل میشد، بدموقع بود و عجله ای.زنگ هایش خیلی کمتر و تلگرافی شده بود. وقتی بهش اعتراض کردم که این چه وضعیه برام درست کردی؟نوشت :دارم یه نفری بار پنج نفر رو میکشم).اهل قهر و دعوا هم نبودیم،یعنی از اول قرار گذاشت .در جلسه خواستگاری به من گفت؛توی زندگی مون چیزی به اسم قهر نداریم،نهایتأ نیم ساعت.بحث های پیش پا افتاده را جدی نمیگرفتیم.قهرهایمان هم خنده دار بود.سراینکه امشب برویم مجلس حاج محمود کریمی یا حاج منصور ارضی. خیلی که پافشاری میکرد من قهر میکردم.میافتاد به لودگی و مسخره بازی،خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم میگفت:آشتی ،آشتی. و سروته قضیه را به هم میآورد. اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها بود،میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت؛وقت گرفتم ،از همین الان شروع شد،باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.میگفت :قول دادی باید پاشم وایستی.با این مسخره بازی هایش ،خود به خود قهر کردنم تموم میشد.این آخری ها حرف های بوداری میزد.زمانی که تلگرامش روشن میشد ،آن قدر حرف برای گفتن داشتم که به بعضی از حرف هایش دقت نمیکردم.هی مینوشت:من یه عمره که شرمندتم، شرمندگی ام جواب نداره، امام زمانم بهم کار داده،به خدا گیر افتادم ،حلال کن.منو ببخش تورو خدا .خواهش میکنم،ماموریت های قبلی هم میگفت،ولی شاید در کل سفرش یکی دوبار .این دفعه در هر تماس تلگرامی یا تلفنی،چندین بار کلمات را تکرار میکرد.وقتی خیلی طلب حلالیت میکرد،با تشر میگفتم:به جای این ننه من غریبم بازیا ،بلند شو بیا.از اون آدم هایی نبود که خیلی اسم زمان را بیاورد ،ولی در مأموریت آخر قشنگ مینوشت:واقعا اینجا حضور دارن.همون طور که امام حسین ع.شب عاشورا را دستشون رو گرفتی و جایگاه یارانشون رو نشون دادن،اینجا هم واقعا همون جوریه،اینجا تازه میتونی حضورشون رو پررنگ تر حس کنی😔
@siasikosarieh
عجب شور و نشاطی در زمین است
شب میلاد #زین_العابدین است
همه عالم بگردد سجده گاهش
که او آقا و فخر #ساجدین است
🌺 میلاد با سعادت چهارمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت سید الساجدین، علی بن الحسین ، امام زین العابدین علیه السلام بر تمامی شیعیان جهان تهنیت باد🌷🌸
@siasikosarieh
بسته پشتیبان کنشگران دعوت به مشارکت.pdf
7.6M
🇮🇷«تواصی به حق»🇮🇷
📌بسته محتوایی و عملیاتی پشتیبان کنشگران دعوت به مشارکت در انتخابات ۱۴۰۲
✅ چرا باید ظرفیت جبهه انقلاب در انتخابات فعال شود؟
✅چگونه این ظرفیت را فعال کنیم؟
✅ چگونه از این ظرفیت استفاده
کنیم.
🔴 به همراه راهکارهای عملیاتی
#رزم_انتشار
@siasikosarieh
🔰 کاندیداهای جامعه مدرسین در انتخابات خبرگان رهبری اعلام شد
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف ایران اسلامی؛ «مجلس خبرگان رهبری» تعیینکنندهترین و مهمترین رکن از ارکانِ نظام اسلامی است و از طریق استمرار بخشیدن به رهبری دینی و انقلابی کشور، ضامن بقاء و صیانت از حاکمیت دین در عرصه مدیریت نظام اسلامی است.
در جمهوری اسلامی ایران مردم در بالاترین سطح تصمیم گیری ورود پیدا میکنند و با انتخاب فقهای صالح، باتقوا، زمان شناس و انقلابی در انتخاب رهبری نظام نقش آفرین هستند.
در این راستا جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با سابقه بیش از نیم قرن سیاست ورزی و دین شناسی یک نهاد مؤثر در راهنمایی مردم به سوی انتخاب اصلح میباشد؛ گرچه فقهای معرفی شده از سوی شورای محترم نگهبان شأنیت علمی و فقهی لازم را برای حضور در مجلس خبرگان رهبری دارند و صلاحیت آن بزرگواران احراز شده است، اما براساس مطالبه عموم مردم، جامعه مدرسین با برگزیدن برخی شاخصها و تعیین مصداقها تلاش داشته است استحکام بیشتری به رأی مردم ببخشد و مسیر انتخاب را برای آنان هموارتر کند.
لذا با احترام به علماء و فضلای تأیید شده از سوی شورای نگهبان و تقدیر از نقش آنان در ایجاد شور و حماسه در انتخابات، بر معیارها و ملاکهای ذیل:
«خبرویت و روشنبینی، دلسوزی و ارادت قلبی و عملی نسبت به انقلاب اسلامی، امام راحل -قدس سره- و رهبری معظم انقلاب -مدظله العالی-، برخورداری از آگاهی و صلاحیتهای علمی و سیاسی، مخالفت عینی با دنیاپرستی و مقامخواهی، رعایت بیآلایشی و برخورداری از زیّ طلبگی و در یک کلام به فرموده امام راحل، مخالفت با اسلام آمریکایی و التزام به اسلام ناب محمدی -صلی الله علیه و آله و سلم-» تأکید ورزیده و اسامی نامزدهای منتخب خود برای ششمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری را به شرح پیوست معرفی میکند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@siasikosarieh
🔰 لیست مورد حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در انتخابات مجلس خبرگان رهبری
@siasikosarieh
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 #تحلیل_کوتاه در مورد انفجار خط لوله گاز #بروجن
🍃🌹🍃
🔻در بطن واقعه انفجار خط لوله گاز یک پیام مهم نهفته است. اینکه مشکل دشمن آمریکایی، صهیونیستی و دنباله های آن ها در منطقه و کشور، جمهوری اسلامی نیست، بلکه مردم ایران است.
🔹در انفجارهای کرمان، شیراز و ترورهای متعدد شاید نوک پیکان آنها علیه حاکمیت بود اما این انفجار خط لوله گاز ارتباط مستقیم با رفاه، پیشرفت و زندگی مردم داشت.
🔺ای کاش خواص و جریانات داخلی به این فهم و بلوغ برسند که در چه برهه مهمی از تحولات تاریخی قرار داریم و با مواضع و کنش های سیاسی نادرست باعث ایجاد ناامیدی نگردند.
#نفوذ | #روشنگری
@siasikosarieh
❤️قصّه دلبری ❤️۴۴
در کل ۲۹ روزی که در منطقه بودم،سه بار زنگ زد.آنجا اینترنت نداشتم،ارتباط تلگرامی مان هم قطع شد.خیلی محترمانه و مؤدبانه صحبت میکرد و مشخص بود کسی پهلویش ایستاده که راحت نبود.هیچ وقت این قدر مؤدب ندیده بودمش.گاهی که دلم تنگ میشود، دوباره به پیام هایش نگاه میکنم.میبینم آن موقع به من همه چیز را گفته،ولی گیرایی من ضعیف بوده و فهوای کلامش را نگرفته ام.از این واضح تر نمیتوانست بنویسد:
_قبل از اینکه من شهید بشم، خدا به تو صبرو تحمل میده
_مطمئنم تو و امیرحسین سپرده شدین دست یکی دیگه
سفرم افتاده بود در ایام محرّم.خیلی سخت گذاشت،از طرفی بلا تکلیف بودم که چرا این قدر امروز و فردا میکند،از طرفی هم هیچکدام از مراسم آنجا به دلم نمیچسبید.زمان خاصی داشت،بیشتر از دوساعت هم طول نمیکشید. سال های قبل با محمدحسین، محرّم و صفر سرمان را میگرفتی هیئت بود،تهِمان را میگرفتی هیئت. عربی نمیفهمیدم ،دست و پا شکسته فرازهای معروف مقتل را متوجه میشدم. افسوس میخوردم چرا تهران نماندم،ولی دلم را صابون میزدم برای ایام اربعین.فکر میکردم هرچه اینجا به ظاهر کمتر گذرم میافتد به هیئت و روضه، به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران میشود. قرار گذاشته بود از مأموریت که برگشت، باهم برویم پیاده روی اربعین.یادم نمیرود، یکشنبه بود زنگ زد.بهش گفتم:اگر قرار نیست بیای،راست و پوست کنده بگو،برمیگردم ایران.گفت:نه هرطور شده تا یکشنبه هفته بعد خودم رو میرسونم .
نمیدانم قبل از نماز ظهر بود یا بعداز نماز.شنبه هفته بعد ،چشمم به در و گوشم به زنگ بود.با اطمینانی که به من داده بود،باورم نمیشد بدقولی کند،یک روز دیگر وقت داشت.۲۸ روز به امید ديدنش، در غربت چشمم به در سفید شد.
حاج آقا آمد، داخل اتاق راه میرفت. تا نگاهش میکردم چشمش را از من میدزدید.نشست روی مبا فشارش را گرفت،رفتارش طبیعی نبود.حرف نمیزد، دورو بر امیرحسین هم آفتابی نشد.مانده بودم چه اتفاقی افتاده.قرآنِ روی عسلی را برداشتم که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت:پاشو جمع کن بریم دمشق.مکث کرد،نفس به سختی از سینه اش بالا آمد، خودش را راحت کرد:(حسین زخمی شده).ناگهان حاج خانم داد زد:نه،شهید شده،به همه اول میگن زخمی شده.
سرم روی صفحه قرآن خشک شد.داغ شدم،لبم را گاز گرفتم،پلکم افتاد.انگار بدنم شده بود پَر کاه و وسط هوا و زمین می چرخید.نمیدانستم قرآن را ببندم یا سوره را تمام کنم.یک لحظه هم فکر نکردم ممکن است شهید شده باشد.سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز.نفسم بند آمده بود.فکر میکردم زخم و زار شده و و دارد از بدنش خون میرود. تا به حال مجروح نشده بود که آمادگی اش را داشته باشم.نمیتوانستم جلوی اشکم را بگیرم.مستأصل شده بودم و فقط نماز میخواندم .حاج آقا گفت:چمدونت رو ببند.اما نمیتوانستم.حس از دست و پایم رفته بود. خواهر کوچک محمدحسین وسایلم را جمع کرد.قرار بود ماشین بیاید دنبالمان،در این فرصت، تند تند نماز میخواندم. داشتم فکر میکردم دیگر چه نمازی بخوانم که حاج آقا گفت؛ماشین اومد.به سختی لباسم را پوشیدم .توان بغل کردن امیرحسین را نداشتم،یادم نیست چه کسی آوردش تا داخل ماشین.
انگار این اتوبان کش میآمد و تمامی نداشت.نمیدانم صبر من کم شده بود یا دلیل دیگری داشت. هی میپرسیدم:چرا هرچی میریم، تموم نمیشه؟حتی وقتی راننده نگه داشت،عصبانی شدم که (الان چه وقت دستشویی رفتنه؟لب هایم میلرزید و نمیتوانستم روی کلماتم مسلط شوم.میخواستم نذر کنم.شاید زودتر خونریزی اش بند میآمد. مغزم کار نمیکرد. ختم قرآن، نماز مستحبی،چله،قربانی، ذکر،به چه کسی؟به کجا؟میخواستم داد بزنم.
قبلا چندبار میخواستم نذر کنم سالم برگردد که شاکی شد و گفت:برای چی؟اگه با اصل رفتنم مشکل نداری،کار درستی نیست.وقتی عزیزترین چیزت رو به راه خدا میفرستی که دیگه نذر نداره،هم میخوای بدی هم میخوای ندی؟😔😔
@siasikosarieh
20.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #پاسخ_به_شبهات | آیا بعد از انتخابات گرانی خواهد بود؟
#انتخابات_مجلس | #مشارکت_حداکثری
@siasikosarieh
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین علیهالسلام
🌷#زیارت_مجازی حرم سیدالشهدا علیهالسلام با تصاویر ۳ بعدی ۳۶۰ درجه
🔸همین الان وضو بگیرید و با حضور قلب، لینک زیر را لمس کنید
✅ https://app.imamhussain.org/tour/
🤲 التماس دعای فرج 🤲
@siasikosarieh
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 از مهاجرت تا #انتخابات_مجلس ...
🍃🌹🍃
🔻بنظر میرسد عملیات سنگین رسانهای اینروزها را باید بیشتر در راستای تخریب مجلس، نمایندگان و چهرههای موثر در آن که دارای سرمایه اجتماعیاند، دانست وگرنه نباید دقیقا در آستانه انتخابات مجلس شاهد هک مشکوک سامانههای مجلس و انتشار اسناد نسبتا قدیمی مربوط به رییس مجلس میبودیم (که اصلا هم بعید نیست این ماجراها تا زمان انتخابات ادامه دار باشد)...
🔹اینکه گروههای سیاسی داخلی سعی در کسب صندلی بیشتر در مجلس آتی داشته باشند قطعا نمیتواند دارای ایراد باشد اما عدم رعایت برخی اصول اخلاقی (آنهم به اسم شفافیت، عدالت خواهی و...) و همچنین بازی ناخودآگاه برخی در پازل دشمن (کاهش مشارکت با القای ناامیدی و سیاه نمایی در جامعه) هم نمیتواند به هیچ عنوان قابل قبول باشد!
🔸هرچند اصرار اسحاق قالیباف برای ادامه تحصیل در کانادا، آنهم بدون درنظر داشتن موقعیت پدرش، نمیتواند قابل توجیه باشد اما امروز که برخی سعی دارند با بزرگنمایی و خلط مباحث (مثلا جا زدن "اقامت" بجای "اقدام برای مهاجرت" یا یکسان انگاری بین انتخابات مجلس با ریاست جمهوری)، احیانا دست به امتیاز گیری بزنند....
🔺شاید بهتر باشد جناب قالیباف با کنار گذاشتن برخی تعارفات همیشگی، هم اصل ماجرا و احیانا پشت پرده این موضوعات را شفاف به مردم اعلام کنند و هم اگر قصوری احتمالا از سوی ایشان یا خانواده شان صورت گرفته، رسما از مردم عذرخواهی کرده و تدبیری برای پایان دادن به حواشی خانواده خود بکار گیرد.
#روشنگری | #مشارکت_حداکثری
@siasikosarieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 تنها راه ورود افکار جدید و راههای نو در چرخه تصمیمگیری کشور
🍃🌹🍃
5⃣ برای یک #انتخاب_درست
#مشارکت_حداکثری | #انتخابات
@siasikosarieh
سلامی: تعرض دشمن را بیپاسخ نخواهیم گذاشت
فرمانده کل سپاه:
🔹امروز جوانان کشورمان انواع ماهواره را مدار قرار میدهند، روزی فقط روی کاغذ اجازه انجام کار داشتیم اما امروز ماهواره را مستقل از سایر کشورها در مدار قرار میدهیم.
🔹برای جنگ دریایی کاملا مهیا هستیم و در آمادگی صددرصدی به سر میبریم و به امکانات جنگ از دور دست یافتهایم، در جنگ دریایی میدان نبرد حساس متفاوت است چرا که باید یک نقطه را دقیقا هدف قرار داد و قادریم از ابعاد دور دشمن را نابود کنیم.
🔹در جنگ دریایی نبرد فناوریهاست؛ جایی که به ما تعرضی شود بدون پاسخ نگذاشتهایم و من بعد هم بدون پاسخ نخواهیم گذاشت و شاید در برخی مواقع اطلاعرسانی نکنیم.
@siasikosarieh
🔸️چرا ۳۵ عضو فعلی مجلس خبرگان رهبری دیگر ثبتنام نکردند؟
🔹️نماینده ولی فقیه در فارس جوانگرایی را دلیل عدم ثبتنام ۳۵ نفر از نمایندگان فعلی مجلس خبرگان رهبری ذکر کرد و گفت: این نمایندگان اعلام کردند که سنشان دیگر اقتضا نمیکند و ترجیح دادند که جوانان به میدان بیایند.
@siasikosarieh
❤️قصّه دلبری ❤️۴۵
میگفتم:(درسته که چمران شهید شد و به آرزویش رسید،ولی اگه بود شاید بیشتر به درد کشور میخورد)زیر بار نمیرفت. میگفت:(ربطی نداره).جمله شهید آوینی را میخواند:(شهادت لباس تک سایزیه که باید تن آدم به اندازه اون دربیاید.هروقت به سایز این لباس تک سایز دراومدی،پرواز میکنی ،مطمئن باش 😭
نمیخواست فضای رفتن را از دست بدهد،میگفت:همه چی رو بسپار دست خدا.پدرومادر خیر بچه شون رو میخوان،خدا که بنده هاش رو از پدرومادرشون بیشتر دوست داره.
حاج آقا و حاج خانم حالشان را نمیفهمیدند، باخودشان حرف میزدند، گریه میکردند.آن قدر دستانم میلرزید که نمیتوانستم امیرحسین را بغل کنم،مدام میگفتم:(خدایا خودت درست کن،اگه تو بخوای با یه اشاره کارا درست میشه ).نگران خونریزی محمدحسین بودم.حالت تهوع عجیبی داشتم، هی عق میزدم،نمیدانم از استرس بود یا چیز دیگر. حاج آقا دلداری ام میداد و میگفت:(گفتن زخمش سطحیه،با هواپیما آوردنش فرودگاه،احتمالا باهم میرسیم بیمارستان.) باورم شده بود.سرم را به شیشه تکیه دادم.صورتم گُر گرفته بود.میخواستم شیشه را بدهم پایین،دستانم یاری نمیکرد، چشمانم را بستم،چیزی مثل شهاب از سرم رد شد.انگار در چشمم لامپی روشن کردند.یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمدحسین:( از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین/زینب صدا میزد حسین)
بغضم ترکید ،میگفتم؛خدایا چرا این روضه اومده توی ذهنم،بی هوا یاد مادرم افتادم،یاد رفتارش در این گونه مواقع،یاد روضه خواندن هایش.هرموقع مسئله ای پیش میآمد، برای خودش روضه میخواند،دیدم نمیتوانم جلوی اشک هایم را بگیرم،وصل کردم به روضه ارباب.
نمیدانم کجا بود،باید ماشین را عوض میکردیم. دلیل تعویض ماشین را هم نمیدانم.حاج آقا زودتر از ما پیاده شد.جوانی دوید جلو،حاج آقا را گرفت در بغل و ناغافل به فارسی گفت:(تسلیت میگم)😭نفهمیدم چی شد.اصلا این نیرو از کجا آمد که توانستم به دو خودم را برسانم پیش حاج آقا. یک لحظه از آقایان دوره اش کرده بودند.پاهایش سست شد و نشست.نمیدانم چطور از بین نامحرمان رد شدم.جلوی جمعیت یقه اش را گرفتم.نگاهش را از من دزدید،به جای دیگری نگاه میکرد.با دستم چانه اش را گرفتم و صورتش را آوردم طرف خودم.برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم،چه برسد به اینکه بخواهم داد بزنم ،گفتم:(به من نگاه کنید)اشک هایش ریخت😢پشت دستم خیس شد.با گریه داد زدم :مگه نگفتین مجروح شده؟نمیتوانست خودش را جمع کند.به پایین نگاه میکرد.مردهای دوروبر نمیتوانستند کمکی کنند،فقط گریه میکردند.دوباره داد زدم؛مگه نگفتین خونریزی داره؟اینا دارن چی میگن؟اشکش را پاک کرد،باز به چشم هایم نگاه نکرد و گفت:(منم الان فهمیدم)
نشستم کف خیابان،سرم را گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم.روضه خواندم،همان روضه ای که خودش در مسجد رأس الحسین ع برایم خواند:
من میروم ولی،جانم کنار توست
تا سال های سال،شمع مزار توست
عمه جانم،عمه جانم،عمه جان قد کمانم
عمه جانم،عمه جانم،عمه جان
نگرانم عمه جانم،عمه جانم،عمه جانِ مهربانم
انگار همه بی تابی و پریشانی ام را همان لحظه سر حاج آقا خالی کردم.بدنم شُل شد.بی حسِ بی حس.احساس میکردم یکی آرامشم داد،جسمم توان نداشت،ولی روحم سبک شد.ما را بردند فرودگاه.کم کم خودم را جمع کردم.بازی ها جدی شده بود.یاد روزهایی افتادم که هی فیلم آن مادر شهید لبنانی را میگرفت جلویم که(تو هم همین طور محکم باش).
حالا وقتش بود به قولم وفا کنم.کلی آدم منتظرمان بودند.شوکه شدند از کجا باخبر شده ایم.به حساب خودشان میخواستند نرم نرم به ما خبر بدهند.
خانمی دلداری ام میداد. بعد که دید آرام نشسته ام ،فکر کرد بُهت زده ام.هی میگفت:هی میگفت:اگه مات بمونی دق میکنی،جیغ بکش،داد بزن.با دو دستش شانه هایم را تکان میداد:یه چیزی بگو.
😔😔😔
@siasikosarieh