ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها، ولی تنها
قدم زد آسمان روی زمین ما؛ ولی تنها!
کسی که دستگیر انبیا بودهست از آغاز
کسی که با وجود او نبوده مرسلی تنها
چه تصویر غم انگیزیست که بعد از رسول الله
نشسته روبهروی ذوالفقار خود یلی تنها
شگفتا! اسفلی بر منبر و دورش خلایق جمع!
دریغا! گوشهی مسجد نشسته افضلی تنها!
پیمبر گفت: اگر دنیا به سویی رفت و او سویی
همه باطل روند و اوست راه حق، بلی! تنها
چه میگویی برادر جان! علی تنهاست بی مردم
درست این است که هستند مردم بی علی تنها!
@Sibtayn
#داستانک
در روایتی نقل شده:
سی نفر از حبشه خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند.
حضرت با آنها به زبان مادریشان شروع به صحبت کرد.
همه تعجب کردند.
✋ حضرت فرمودند:
اینکه جای تعجب ندارد.
آنچه دیدید مثل این است که پرندهای با منقارش قطرهای آب از دریا بردارد.
آیا چیزی از دریا کم میشود؟!
فَإِنَّ الْإِمَامَ بِمَنْزِلَةِ الْبَحْرِ لَا يَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ، وَ عَجَائِبُهُ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ،
👈 امام مثل دریاست!
داشتههای او هرگز تمام نمیشود،
کارهای شگفتانگیز امام از شگفتیهای دریا هم بیشتر است.
برگرفته از:
📚 قرب الإسناد ص ۳۳۶.
📚 الخرائج، ج۱، ص۳۱۳.
☘️ به امید روزی که جهان تشنهی ما از دریای زلال الطاف امام عصر سلاماللهعلیه سیراب گردد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Sibtayn
پس از اینکه ابوبکر خلافت را غصب کرد بر منبر مسجد النبی صلی الله علیه و اله نشست و برای مردم خطبه خواند
عده ای از اصحاب شدیدا به او اعتراض کرده و خلافت را حق امیرالمومنین دانستند
حضرت امام صادق عليه السّلام فرمود:[از شنيدن اين گواهى و شهادات] أبو بكر بسيار مضطرّ و متحيّر گرديد و مجاب شده و گفت: من والى شما شدم در صورتى كه از شما برتر و بهتر نيستم! مرا رها كنيد! مرا رها كنيد!!
عمر به او گفت: اى عاجز از كلام از منبر بزير آى! تو وقتى در برابر سخنان قرشيان تاب نمىآورى چگونه خود را بر اين مقام برقرار نمودى؟! بخدا سوگند قصد داشتم تو را از اين مقام خلع نموده و سالم مولا ابى حذيفه را بجايت نصب نمايم!!
سپس أبو بكر از منبر بزير آمده و همراه عمر به سمت منزل رفته و تا سه روز هيچ كس به مسجد النّبىّ صلّى اللّٰه عليه و آله نيامد.
چون روز چهارم شد ابتدا خالد بن وليد با هزار تن به خانۀ او شتافته و گفت: اين چه جلوس و نشستنى است! بخدا سوگند، بنى هاشم در بارۀ خلافت به طمع افتادهاند! و در پى او سالم مولا حذيفه با هزار نفر و سپس معاذ بن جبل با هزار نفر آمدند تا كم كم تعدادشان به چهار هزار نفر رسيد، و همه به سركردگى عمر با شمشيرهاى برهنه بسوى مسجد النّبىّ حركت كرده تا بدان جا رسيدند،
عمر رو به طرفداران علىّ عليه السّلام كرده و گفت: اى ياران علىّ، بخدا سوگند اگر يكى از شما مانند روز گذشته از جاى برخاسته و سخنى بگويد سخت مجازاتش مىكنيم.(او را مىكشيم)
پس خالد بن سعيد بن عاص برخاسته و گفت: اى پسر صُهاك حبشيّه، آيا به شمشيرهاى خودمان تهديدمان مىكنيد يا به جمعيت خود ما را مىترسانيد؟ بخدا سوگند شمشيرهاى ما از شما تيزتر، و تعدادمان از شما انبوهتر، و هر چند كمتر باشيم ولى حجّت خدا در ميان ما است، بخدا اگر اطاعت خدا و رسول و امامم را واجب نمىشمردم، الحال شمشير از غلاف كشيده و در راه خدا با شما تا آنجا به جهاد مىپرداختم كه امتحان عذر خود را ظاهر مىكردم.
امير المؤمنين عليه السّلام به او گفت: اى خالد بنشين، كه خداوند بر مقام تو واقف بود و تلاش تو در نزد آن حضرت مشكور و مورد تقدير است! او نيز نشست
متعاقب او سلمان فارسى رضى اللّٰه عنه برخاسته گفت: اللّٰه اكبر! اللّٰه اكبر! بخدا سوگند كه من با همين دو گوشم از زبان مبارك رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله شنيدم-و در صورت خلاف دو گوشم كر باد-كه مىفرمود:
«روزى بيايد كه برادر و پسر عموى من علىّ با جمعى از يارانش در مسجد بنشينند، كه ناگاه تعدادى از سگان اهل دوزخ بر آنان يورش آورده و قصد جان او و يارانش را كنند»،
من هيچ شكّ ندارم شما همان هاييد كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود!!
در اينجا عمر خواست به او حمله كند كه حضرت علىّ عليه السّلام او را از لباس گرفته و بر زمين زد، سپس گفت: اى پسر صُهاك حبشيّه، اگر تقدير الهى و عهد رسول او با من نبود همين الآن بتو مىفهماندم كه كدام يك از ما دو نفر ضعيفتر و بىياورتر است.
سپس حضرت امير عليه السّلام روى به يارانش نموده و فرمود:
به خانههايتان باز گرديد، خدا رحمتتان كند، كه بخدا سوگند هرگز به اين مسجد داخل نشدم مگر به همان شيوه كه دو برادر من موسى و هارون داخل آن شهر شدند در حالى كه اصحاب آن دو بزرگوار گفتند: «تو با خدايت برويد و بجنگيد و ما همين جا نشسته منتظريم-مائده:24».
سپس فرمود: بخدا سوگند به مسجد جز براى نماز، يا زيارت پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله، يا حلّ مسائل قضائى، داخل نخواهم شد، زيرا بر حجّتى كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله آن را بپاى داشته جايز نيست كه مردم را در حيرت وانهد.
الاحتجاج ج۱ ص۷۵
@Sibtayn
🗓5 جمادی الاول
در روز پنجم جمادی الاول سال پنجم هـ.ق ولادت با سعادت، عقیله بنیهاشم، حضرت زینب كبری(سلام الله علیها)، در مدینه منوره واقع شد. پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان امام علی(علیه السلام) و مادر گرامیشان، سرور و زینت زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستند.
چنین نقل شده كه چون در وقت ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)، رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) به مسافرت رفته بودند، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) این مولود مبارك را به دست امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) دادند تا بر ایشان نامی تعیین كنند.
آن حضرت فرمودند: «من در این كار بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) سبقت نمیگیرم؛ صبر میكنیم تا رسول خدا (صلی الله علیه و اله) از سفر برگردند و نام این نوزاد را تعیین نمایند».
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) که از سفر بازگشتند، طبق معمول، ابتدا بر خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) وارد شدند.
حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردند: «خداوند دختری به ما عطا كرده است؛ شما نام او را تعیین فرمایید».
آن حضرت فرمودند: «فرزندان فاطمه فرزندان من هستند واختیارشان با پروردگار است؛ لذا منتظر وحی و دستوری از جانب او میمانم»
در این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض كرد: «خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: نام « این نوزاد را زینب بگذار؛ زیرا ما در لوح محفوظ این نام را برای او نوشتیم».
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) آن مولود را بوسیدند و فرمودند: «به همه حـاضران و غایبان امت خـود توصیه میكنم كه ایـن دختر را محترم بدارند، زیرا به خدیجه كبری(سلام الله علیها) شباهت دارد».
در روایتی چنین آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حضرت زینب (سلام الله علیها) را در حالی که در سن کودکی بودند، طلب كردند و ایشان را بوسیدند و صورت به صورتشان گذارده، فرمودند: جبرئیل به من خبر داد كه این دختر شریك حسین من در مصیبتها و بلاهاست».
محمد غالب شافعی، یكی از نویسندگان معروف مصر، در مورد شخصیت عقیله بنی هاشم چنین مینویسد:
«یكی از بزرگترین زنان اهل بیت (علیهم السلام) از نظر حسب و نسب و از بهترین زنان پاك كه دارای روحی بزرگ و مقام تقوا و آیینه تمام نمای مقام رسالت و ولایت بوده،حضرت زینب، دختر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) میباشد كه از سرچشمه علم و دانش خاندان نبوت سیراب گشته بود.
در فصاحت و بلاغت، یكی از آیات بزرگ الهی به شمار میرفت و در حلم، كرم، بصیرت و تدبیر كارها در میان بنی هاشم، بلكه عرب، زبان زد بود و میان جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع كرده؛ شبها در حال عبادت و روزها را روزه میداشت و به تقوا و پرهیزكاری معروف بود».
@Sibtayn
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نامگذاری حضرت زینب علیها السلام
🎙استاد بندانی
🔺ولادت حضرت زینب علیها السلام 1399
📌هیئت ام ابیها قم
#استاد_بندانی
#ولادت_حضرت_زینب_علیها_السلام
╔═.❤️.══════╗
🆔 @Sibtayn
╚══════.❤️.═╝
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کنایه حضرت زینب سلام الله علیها به سقیفه و رسوایی قاتلین واقعی حضرت سید الشهداء علیه السلام
استاد قزوینی
@Sibtayn
خودستایی پنهان!
من بنده رو سیاه خدا هستم؛ ولی پاک زندگی کردهام!
ما که سعی کردهایم تا به حال کسی را ناراضی نکنیم!
خیلیها دل من را شکستهاند؛ ولی من تا به حال دل کسی را نشکستهام!...
جملات بالا یا چیزهایی شبیه به آن را زیاد شنیدهایم یا حتی خودمان هم بکار بردهایم!
خداوند در قرآن میفرماید:«...پس خودستایی مکنید! اوست که پرهیزکاران را میشناسد!»(نجم:۳۲).
خودستایی، چند ضرر کاملا واضح دارد:
اولا: انسان خودستا هیچگاه پیشرفت نمیکند؛ چون خود را بالاتر از همه میداند!
ثانیا: معلوم نیست آینده، چگونه رقم خواهد خورد! چه بسا اگر زمینه فراهم شود ما هم خطای گنهکاران را مرتکب شویم!
انسان خودستا انگار متوجه نیست که اگر خداوند متعال، عنایتش را قطع کند، انسانها کارهایی میکنند که خودشان هم خود را تحمل نخواهند کرد!
ثالثا: کسانی که آنها را مذمت میکنیم چه بسا با وجود اینکه معایبی دارند، ویژگیهای مثبتی داشته باشند که در مجموع، خدا آنها را بیشتر از ما دوست دارد؛ چون روی پیشانی هیچ کسی نوشته نشده:«بد» یا «خوب»!
#نشر_اینپست_باقیاتالصالحات
#حکیمانه_صالحخواه
@hakeemaneh
🗓۶جمادی الاول سالروز شهادت جعفر بن ابی طالب(جعفر طیّار) علیهماالسلام محضر امیرالمومنین و امام زمان علیهما السلام تسلیت باد .
@Sibtayn
🗓6 جمادی الاول
در ششم جمادی الاول سال 8 هـ .ق. جنگ موته به وقوع پیوست. علت وقوع این جنگ آن بود كه «حارث بن عُمَیر ازدی» در زمینهای موته به دستور شرحبیل بن عمرو، سردار لشكر روم دستگیر و پس از بستن دستهایش، گردن زده شد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كه از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدند، لشكری در حدود سه هزار نفر از مسلمانان جمع آوری و جعفر بن ابیطالب(علیه السلام) را به عنوان فرمانده سپاه اسلام تعیین و تصریح فرمودند كه در صورت شهادت جعفر، زید بن حارثه و پس از ایشان، عبدالله بن رواحه به ترتیب فرماندهی لشكر مسلمانان را به عهده بگیرند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها سفارش نمودند تا جایی كه امكان دارد كافران را به اسلام دعوت نمایند و در صورتیكه اسلام نیاوردند با آنها وارد جنگ شوند.
سپاه اسلام به سمت سرزمینهای موته حركت كرد. هنگامی كه این خبر به شرحبیل رسید، سخت به تكاپو افتاد و از قیصر روم لشكر عظیمی درخواست نمود. از این روی لشكری نزدیک به صد هزار نفر از مردان جنگی، آماده مبارزه با مسلمانان شدند.
هنگامیكه دو سپاه در برابر هم صف كشیدند، نبرد بسیار سختی بین آنها روی داد. مسلمانان كه از روی عقیده و ایمان و به شوق بهشت میجنگیدند،با روحیه بسیار بالا در برابر انبوهی از سپاه كفر غیرتمندانه شمشیر میزدند. جعفر بن ابیطالب (علیهما السلام) كه شجاعانه در جلوی سپاه اسلام مبارزه میكرد، ناگهان خود را در محاصره جمع كثیری از سپاه دشمن یافت و در این گیر و دار، دو دست آن جناب قطع و جراحات زیادی بر بدن او وارد شد و سپس به شهادت رسیدند. سپس فرماندهی به زید بن حارثه رسید كه متأسفانه او نیز به درجه شهادت نایل شد و بعد از او عبدالله بن رواحه عَلَم سپاه را برداشت كه در اثر كثرت حملات سپاه دشمن او نیز به شهادت رسید.
پس از شهادت سه فرماندهای كه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تعیین نموده بود، سرگردانی سپاه اسلام شروع شد؛ اما بالاخره با ترفندی كه « ثابت بن اقرم» و«خالد بن ولید» اجرا كردند، مسلمانان پس از یك روز مقاومت و پایداری سخت در برابر سپاه عظیم روم، با سلامت كامل به مدینه بازگشتند.
@Sibtayn