🔴 تولد شرمآور مأمون عباسی ملعون ...
در نقلهای متقدّم اهل تسنن نیز این حکایت آمده است:
🔹 مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده, مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی می نمود جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین زیر زبان سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔸مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد! و آن ماجرا این است:
🔹روزی با پدرت هارون، شطرنج بازی میکردیم، به شرط آن که هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای گذاشت: هارون گفت: باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
🔸پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
📋فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ و أوشَهَها خِلقَةً
🔻او را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بَدبوترین کنیز، همبستر را بدهی!
🔹پدرت هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من میدهد، ولی من قبول نکردم و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه، و خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔸حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم بر زیر لب به خود میگفتم: خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم! مأمون ملعون هم گفت: آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚حیاة الحیوان،دمیری، ج۱ ص۱۱۵
📚نوادر الخلفاء،إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍️ و چه زیبا و دقیق، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ
🔻یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده است.
📚علل الشرائع،ص۵۸
@Sibtayn
ام المومنين ام سلمه :
شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله میفرمود:
هیچ قومی گرد نیامدند تا درباره فضیلت علی علیه السّلام سخن بگویند مگر اینکه فرشتگان از آسمان پایین آمده و آنها را احاطه کنند، و چون از هم جدا گشتند، آن فرشتگان به آسمان باز گردند. و دیگر فرشتگان خطاب به آنان میگویند:
از شما بویی به مشام ما میرسد که از دیگر فرشتگان آن را استشمام نمی کنیم و رایحه ای خوشبو تر از آن ندیده ایم.
که به آنها میگویند: نزد قومی بودیم که محمّد و اهل بیت او را یاد میکردنداز این رو از عطر آنها به ما تراوش شده از این رو معطّر شدیم، سپس میگویند:
ما را هم به نزد آنها پایین ببرید، که پاسخ میشنوند: پراکنده شدند و هرکدام به خانههای خود رفتند.
گویند: ما را به محل اجتماع آنها ببرید تا بدان مکان خود را معطّر کنیم.
لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ
مَا قَوْمٌ اجْتَمَعُوا یَذْکُرُونَ فَضْلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَّا هَبَطَتْ عَلَیْهِمْ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ حَتَّی تَحُفَّ بِهِمْ
فَإِذَا تَفَرَّقُوا عَرَجَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی السَّمَاءِ فَیَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّا نَشَمُّ مِنْ رَائِحَتِکُمْ مَا لَا نَشَمُّهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَلَمْ نَرَ رَائِحَةً أَطْیَبَ مِنْهَا
فَیَقُولُونَ کُنَّا عِنْدَ قَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَعَلِقَ فِینَا مِنْ رِیحِهِمْ فَتَعَطَّرْنَا فَیَقُولُونَ اهْبِطُوا بِنَا إِلَیْهِمْ
فَیَقُولُونَ تَفَرَّقُوا وَ مَضَی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی مَنْزِلِهِ
فَیَقُولُونَ اهْبِطُوا بِنَا حَتَّی نَتَعَطَّرَ بِذَلِکَ الْمَکَانِ
📗بحارالانوار،ج ۳۸،ص ۱۹۹،ح ۷
@Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله وحید خراسانی حفظه الله :
وظیفه ما به کرسی نشاندن حق است
اما نه با فحش ، با حکمت
@Sibtayn
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم فرمودند:
اى على با ترسو مشورت مكن زيرا مورد درآمد و روزى را بر تو تنگ مىكند
و با بخيل و آزمند به شور منشين به خاطر آنكه تو را از مقصد و هدفت باز مىدارد
و حريص را مشاور خود قرار مده و زيرا سوء و زشتى عاقبت كار را از نظرت محو كرده و آن را مزيّن مىنمايد.
اى على بدان كه ترس و بخل و حرص يك غريزه و طبيعت بوده كه جامع آنها سوء ظن مىباشد.
قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
▫️يا عَلِيُّ لاَ تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ اَلْمَخْرَجَ
▫️و لاَ تُشَاوِرِ اَلْبَخِيلَ فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ
▫️و لاَ تُشَاوِرْ حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً
وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنَّ اَلْجُبْنَ وَ اَلْبُخْلَ وَ اَلْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ اَلظَّنِّ .
📙علل الشرایع ج۲ ص۵۵۹
@sibtayn
کشتن ۶۰ نفر سید توسط حمید بن قحطبه
عبیدالله بزاز نیشابوری میگوید: من با حمیدبنقحطبه طوسی معامله داشتم. روزی برای دیدار او بار سفر بستم. وقتی به آنجا رسیدم، از آمدن من با خبر شد! هنوز لباس سفر بر تن داشتم که مرا احضار کرد. این قضیه در ماه رمضان، وقت نماز ظهر اتفاق افتاد.
نزد او رفتم. وی را در اتاقی دیدم که آب از وسط آن میگذشت!
سلام کردم. حمید تشت و آفتابهای آورد و دستهایش را شست. مرا نیز توصیه به شستن دستها نمود. سپس سفرهی غذا را پهن کردند.
من فراموش کرده بودم که اکنون ماه رمضان است و من روزه هستم! اما پس از چندی یادم آمد و بلافاصله دست از غذاکشیدم.
حمید از من پرسید: چه شد؟ چرا غذا نمیخوری؟
پاسخ دادم: ماه رمضان است. من نه بیمارم و نه عذر دیگری دارم تا روزهام را افطار کنم، اما شما چرا روزه نیستید؟!
امیر گفت: من علت خاصی برای خوردن روزهام ندارم و از سلامت نیز برخوردارم.
سپس چشمانش پر از اشک شد و گریست!
پس از آنکه از خوردن فراغت یافت از او پرسیدم: علت گریستن شما چه بود؟
جواب داد: هارون الرشید هنگامی که در طوس بود، در یکی از شب ها مرا خواست. چون به محضر او رفتم، دیدم رو به روی وی شمعی در حال سوختن است و شمشیری آخته نیز دیده میشود و خدمتکار او هم ایستاده بود. هنگامی که در برابر وی قرار گرفتم، سرش را پایین انداخت و دستور داد به خانه ام برگردم.
از رسیدنم به منزل چندانی نگذشته بود که مأمور هارون آمد و گفت: خلیفه با تو کار دارد.
گفتم: انا لله! می ترسم هارون قصد کشتن مرا داشته باشد. اما چون در برابر وی حاضر شدم، از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت می کنی؟
گفتم: با جان و مال و خانواده و فرزندم.
هارون تبسمی کرد و دستور داد برگردم.
چون به خانه ام رسیدم باز فرستادهی هارون آمد و گفت: امیر با تو کار دارد.
من در پیشگاه هارون حاضر شدم و او در همان حالت گذشته اش نشسته بود. از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت میکنی؟
گفتم: با جان و مال و خانواده و فرزند و دین.
هارون خندید و سپس به من گفت: این شمشیر را بگیر و آنچه این غلام به تو دستور می دهد، به جای آر!
خادم شمشیر را گرفت و به من داد و مرا به حیاطی که در آن قفل بود آورد. در را گشود، ناگهان! در وسط حیاط با چاهی رو به رو شدیم و سه اتاق نیز دیدیم که در همه ی آنها قفل بود. خادم در یکی از اتاق ها را باز کرد. در آن اتاق بیست تن پیر و جوان را که همگی به زنجیر بسته شده و موها و گیسوانشان روی شانه هایشان ریخته بود، دیدم. به من گفت: امیرالمؤمنین تو را به کشتن همه ی اینها فرمان داده است.
آنان همه علوی و از نسل علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بودند. خادم یکی یکی آنان را می آورد و من هم گردن ایشان را با شمشیر می زدم، تا آنکه آخرینشان را نیز گردن زدم! سپس خادم جنازهها و سرهای کشتگان را در آن چاه انداخت.
آنگاه، خادم در اتاق دیگری را گشود. در آن اتاق هم بیست نفر علوی از نسل علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به زنجیر بسته شده بودند.
خادم گفت: امیرالمؤمنین فرموده است که اینان را بکشی! بعد یکی یکی آنان را پیش من می آورد و من گردن میزدم و او هم سرها و جنازه های آنان را به چاه می ریخت تا آنکه همه را کشتم. سپس در اتاق سوم را گشود و در آن هم بیست تن از فرزندان علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) با گیسوان و موهای فرو ریخته به زنجیر کشیده شده بودند.
خادم گفت: امیر المؤمنین فرموده است که اینان را نیز بکشی.
باز به شیوه قبل همه را کشتیم تا این که از آنان تنها پیرمردی باقی مانده بود. آن پیر به من گفت: نفرین بر تو ای بدبخت! روز قیامت هنگامی که تو را نزد جد ما رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیاورند تو چه عذری خواهی داشت که شصت تن از فرزندان آن حضرت را که زاده علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بودند، به قتل رساندی؟
در این هنگام دستها و شانههایم به لرزه افتاد.
خادم نگاهی غضبناک به من کرد و مرا اجازه ترک وظیفه نداد! لذا آن پیر را نیز کشتم و خادم جسد او را به چاه افکند! و در مجموع در یک روز جان ۶۰ نفر سید را گرفتم.
اکنون با این وصف، روزه و نماز من چه سودی برایم خواهد داشت، حال آنکه در آتش، جاودان خواهم ماند!
📗عيون أخبار الرضا ج ١ ص ١٠٨
📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج : 48 ص : 176
@sibtayn
📌پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه وآله میفرمایند:
هر جمعه غسل كن، حتّى اگر لازم شود براى تهيّهٔ آب آن، خوراک روزانهات را بفروشى، و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبّى بالاتر از غسل جمعه نيست.
📚بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۱۲۹
👌وقت غسل جمعه از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است، و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود؛ اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد؛ اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به آورد؛ و کسی که میترسد در روز جمعه آب پیدا نکند، میتواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلکه اگر در شب جمعه غسل را به امید آن که مطلوب خداوند عالم است به جا آورد، صحیح است،
و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید:
«اَشهَدُ اَن لاٰ اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَحدَهُ لاٰ شَریٖکَ لَهُ، وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمّدً عَبدُهُ وَ رَسوُلهُ، اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلنٖی مِنَ التَّوّاٰبیٖنَ، وَاجْعَلنٖی مِنَ المُتَطَهِّریٖنَ»
@sibtayn
#معارف_حسینی
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸غَشکردنِ امام رضا علیهالسلام با ذکر مصیبتِ «تنهایی و بیرمق شدنِ سیدالشهداء علیهالسلام در صحرای کربلا»
جناب «دعبل» گوید:
🔖 وارد بر مولایم عليّ بن موسى الرضا عليهماالسّلام شدم. به محض اینکه نشستم، آن حضرت به من فرمودند: از اشعار تازهای که - در رثای جدّ غریبم - سرودهای، برایم بخوان!
🔖 جناب دعبل گوید: من شروع کردم به خواندن این اشعار:
📋 مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ / وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ
▪️دیگر کسی مدارس آیات خدا را تلاوت نمیکرد. ( کنایه از اینکه مردم آن زمان، دنبال سیدالشهداء علیهالسلام نبودند.) و جایگاه وحی خدا، در دل صحرا، بیخانمان شده بود.
🔖 جناب «دعبل» گوید: ابیاتی را برای آن حضرت خواندم تا رسیدم به این بیت:
📋 إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَی وَاتِرِیهِمْ / أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ
▪️آن گاه که مورد ستم قرار گرفتند و تنها شدند، دست به کمان بردند؛ اما دستانی که بسته و ناتوان از کشیدن کمان بود.
📜 فَبَكىٰ علیهالسلام حَتّى أُغمِىَ عَلَيه
👈 در اینجا بود که امام رضا علیهالسلام آنچنان گریستند که دیگر از هوش رفتند.
🔖 خادم آن حضرت با سر به من اشاره کرد که دیگر نخوان! من هم سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و به من فرمودند: باز هم این ابیات را بخوان! من شروع به خواندن کردم؛ تا که دوباره به همین بیت رسیدم،
📜 فأصابَهُ مِثلُ الّذي أصابَهُ فِي المَرَّةِ الأولىٰ.
▪️پس مجدّدا آن حضرت چنان گریستند که از حال رفته و غش کردند.
🔖 خادم آن حضرت باز اشاره به من نمود که دیگر نخوان و من باز سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و فرمودند: باز هم برایم این اشعار را بخوان! من شروع کردم به خواندن تا که آن ابیاتی را که سروده بودم، به پایان رساندم.
🔖 در این هنگام، آن حضرت سه بار من فرمودند:«أحسنت»؛ سپس امر نمودند تا ده هزار درهم از سکّههایی که به اسم مبارک آن حضرت، مسکوک شده بود، برایم آوردند؛
📚 الاغانی،ابوالفرج اصفهانی، ج۲۰ ص۳۱۳
📚معاهد التنصیص،ابوالفتح، ج۲ ص۱۹۹
📚 الغدیر، ج۲ ص۳۵۰
📚اعیان الشیعه،ج۶ ص۴۱۷
✍️ بر نیزه تکیه دادی، تنها تر از همیشه
با چهره خُماری، زیبا تر از همیشه
بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش
اما زمین دلها، صحرا تر از همیشه
سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را
امّا محل ندادند , امّا تر از همیشه
سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت
این بار پر گرفتی بالا تر از همیشه
پیشانیات ترک خورد آیینه موج برداشت
تو قطره قطره گشتی دریا تر از همیشه
@Maghaatel
@sibtayn
عثمان دو غلام خود را با دویست دینار به نزد ابوذر فرستاد و به آنها گفت: به نزد ابوذر بروید و بگوئید عثمان به شما سلام میرساند و میگوید که این دویست دینار را برایت فرستادهام تا در وقت حوادث و پیشامدهای روزگار از آن کمک بگیری
ابوذر گفت: آیا همین مقدار که برای من فرستاده به هر یک از مسلمانان نیز داده است؟
گفتند: نه
ابوذر گفت: من یکی از مسلمانانم و چیزی شامل من میشود که شامل همه مسلمانان شود
به ابوذر گفتند عثمان میگوید: این از قسمت اصلی مال خودم است و سوگند یاد میکنم به خدایی که جز او خدایی نیست که مال حرامی با این مال مخلوط نشده است و جز از مال حلال برای تو نفرستاده است
ابوذر گفت: من احتیاجی به این مال ندارم امروز را صبح کردهام در حالی که بی نیازترین مردم هستم
به ابوذر گفتند: خداوند به تو سلامتی دهد و کار تو را اصلاح کند، در خانه تو چیزی نمیبینیم که بتوان از آن بهرهای برد
ابوذر گفت: در زیر این پالانی که میبینید دو قرص نان جو هست که چند روز بر آنها گذشته است. پس با این دینارها چه کنم؟ نه بخدا سوگند که نمیگیرم به یقین که من بی نیاز شدم با ولایت علی بن أبی طالب علیه السلام و خاندان او که هدایت کننده و هدایت یافته هستند و به قضای الهی راضیاند، و خداوند نیز از آنها خشنود است، و مردم را بحق هدایت میکنند و با عدالت در میان مردم رفتار میکنند
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود: زشت است پیرمرد دروغ بگوید
پس این مال را به او برگردانید و به او بگویید که من احتیاجی به آن و هرآنچه نزد اوست ندارم تا اینکه پروردگار خود را ملاقات کنم و او میان من و او حکم کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شنیدنی کارشناس تلویزیون ترکیه
یهود در حق پیامبرشان جنایت کرد و مسلمانان به پیامبرشان خیانت کردند
@sibtayn
✅اقتدا به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در دین عامل هدایت به اعتراف مخالفین
✍️فخر رازی عالم و مفسر بزرگ اهل تسنن در تفسیرش می نویسد :
🔸 «وَمَنِ اقْتَدَى فِی دِینِهِ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى، وَالدَّلِیلُ عَلَیْهِ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ»
🔹 «هر کس در دینش به علی بن ابی طالب (علیه السّلام ) اقتدا کند، براستی که هدایت شده است، دلیل بر این مطلب این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: خدایا حق را بر مدار علی (علیه السّلام ) بگردان، هر کجا که باشد.»
📚تفسیر الفخر الرّازي، جلد ١، صحفه ٢١٠،ط دار الفکر
@sibtayn
آیا می دانید یهودیان اولین بار لقب فاروق را برای عمر انتخاب کردند ؟
عَنْ صَالِحِ بْنِ كَيْسَانَ قَالَ: قَالَ ابْنُ شِهَابٍ:
بَلَغَنَا أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ، كَانُوا أَوَّلَ مَنْ قَالَ لِعُمَرَ الْفَارُوقَ،
وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ يُؤْثِرُونَ ذَلِكَ مِنْ قَوْلِهِمْ،
وَلَمْ يَبْلُغْنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ذَكَرَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئًا
ابن شهاب گوید : این گونه به ما رسیده است که یهودیان نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها تبعیت کرده و این لقب را در باره عمر استعمال کردند و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است.
📚تاریخ طبری ، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۲ . ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت
➖تاریخ مدینه دمشق ، جلد ۴۴ ، صفحه ۵۱ . ناشر : دار الفکر - بیروت لبنان
➖الطبقات الکبیر ( الطبقات الکبری ) - چاپ مکتبة الخانجی بالقاهرة - جلد ۳ - کتاب فی البدریین من المهاجرین و الانصار - باب اسلام عمر - صفحه ۲۵۰
➖تاريخ المدينة نویسنده : ابن شبة جلد : 2 صفحه : 662
@Sibtayn
مَثَل آب دريا
🌹 #حضرت_صادق عليه السلام فرمودند:
مَثَلُ الدُّنيا كَمَثَلِ ماءِ البَحرِ ؛ كُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشا حَتّى يَقتُلَهُ
حكايت دنيا، حكايت آب درياست كه هرچه تشنه از آن بيشتر بنوشد ، تشنه تر مى شود تا سرانجام ، او را بكُشد.
📚اصول کافی جلد ۲ صفحه ۱۳۶
@Sibtayn
صلوات با فضیلت ترین اعمال حاجیان
عنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَیْمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (صلوات الله علیه) إِنِّی دَخَلْتُ الْبَیْتَ فَلَمْ یَحْضُرْنِی شَیْ ءٌ مِنَ الدُّعَاءِ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَی النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ (صلوات الله علیه) لَمْ یَخْرُجْ أَحَدٌ بِأَفْضَلَ مِمَّا خَرَجْتَ
عبد السلام بن نعیم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم وارد خانه خدا شدم و هیچ دعایی جز صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) به یادم نیامد
حضرت فرمود: هیچ کسی کاری بهتر از کار تو در آنجا انجام نداده است
📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج 91 ص 57 ح 34 - (باب) * * (فضل الصلاة على النبي وآله صلى الله عليهم أجمعين)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم والعَنْ اعدائَهمْ
@Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسلمانان از همه جهان عقبتر هستند و چطور همه مسلمانان تا این حد باید عقب افتاده باشند ؟
مسلمانان به هیچ وجه عقب افتاده نیستند قرون رنسانس علمی مسلمین قرون طلایی بشریت بوده و از همان علم مسلمانان جهان بهره مند شده است .بسیاری از،یافته های علمی جهان مدیون مسلمانان است
ابن هیثم پدر علم فیزیک و عینک و اپتیک هست ،جابر ابن حیان پدر علم شیمی شاگرد امام جعفر صادق علیه السلام بود، رازی کاشف الکل ،از ابن سینا نگم که همه دنیا میشناسدش و هنوز دانشگاههای دنیا اویسینا (ابن سینا ) را به یاد دارند وبرایش بزرگداشت میگیرند .
اما علت عقب انگه داشته شدن مسلمین :
۱_سیاست های جهانخواری براساس تملک بر منابع نفت ،گاز و معادن کشورهای افریقایی و خاور میانه هست که مسلمین در همین منطقه زندگی میکنند .
۲_تربیت دولت های وابسته به کمپانی های استعمار گر در کشورهای اسلامی و افریقایی تا خط مشی استعمار گران را طی کنند .
۳_غارت منابع مسلمین به هرنحو ممکن
پس مسلمین عقب افتاده نیستند
سفارش امام صادق علیه السلام به ثروتمندان نسبت به فقرای شیعه
🔸عنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالاَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ :
مَيَاسِيرُ شِيعَتِنَا أُمَنَاؤُنَا عَلَى مَحَاوِيجِهِمْ فَاحْفَظُونَا فِيهِمْ يَحْفَظْكُمُ اَللَّهُ
📔الکافی ج ۲ ص ۲۶۵
امام صادق عليه السّلام فرمود:
توانگران شيعۀ ما،امين ما هستند بر محتاجان آنها،رعايت ما را نسبت به آنها بكنيد تا خداوند شما را رعايت كند.
توضيح: بايد دانست كه همه اموال از آن امام است كه خود آنها به شيعيان اجازه تصرف را دادهاند و اين اجازه منوط است به رعايت حقوق مستمندان و چون امام در زمان تقيه و غيبت،امكان تصرف در آن نداشتهاند به توانگران دستور دادهاند كه شما امين ما هستيد و بايد حقوق فقراء را رعايت كنيد و حقشان كه در اموال شماست به آنها برگردانيد.
اصول کافی / ترجمه آیت اللهی ; ج ۳ ص ۷۱۹
@Sibtayn
در تذكره، سبط ابن جوزى روايت كرده از احمد بن خصيب ، گفت:
«من منشى سيّده مادر متوكّل بودم. پس روزى خادمى نزد من آمد از جانب سيّده و با او بود كيسهاى كه در آن هزار اشرفى بود.
گفت: سيّده مىگويد اين وجه را تقسيم كن ميان مستحقّين كه از پاكيزهترين مالهاى من است و بنويس براى من نام اشخاصى را كه به آنها مىدهى تا آنكه مِنبعد
هم، آنچه از اين اموال به دست من آيد، تقسيم به آنها بنمايم.
ابنخصيب گفت: آمدم و از رفقاى خود مستحقّين را پرسيدم و نام آنها را نوشتم و سيصد اشرفى بين آنها تقسيم نمودم و بقيّه هزاراشرفى نزد من باقى ماند. نصف شب صداى درب خانه بلند شد. پرسيدم كيست؟
گفت: فلان مرد علوى هستم؛ و او در همسايگى من بود.
رخصت دادم، داخل شد. پرسيدم: چه كار دارى؟ گفت: گرسنهام.
يك اشرفى به وى دادم. شكر كرد مرا و رفت. زوجهام گفت: كه بود اين مرد كه اين وقت از شب آمد؟
گفتم: فلان مرد علوى كه همسايه ما بود و اظهار گرسنگى كرد، به او يك اشرفى دادم.
زوجهام گريه كرد و گفت: آيا حيا نكردى كه مثل چنين مردى روى به تو آورد و تو به او يك اشرفى دادى و حال آنكه مىدانى استحقاق او را. برخيز آنچه نزد تو از آن اشرفىها باقى مانده، بده به آن مرد علوى.
سخن آن زن به قلب من اثر كرد. برخاستم و عقبش رفتم و كيسه اشرفى را بالتمام به او دادم. چون به خانه برگشتم، پشيمان شدم كه اگر اين خبر به متوكّل برسد، از عداوتى كه او به علويّين دارد، مرا به قتل مىرساند. زوجهام به من گفت: مترس و توكّل كن به خدا و پناه ببر به جدّ علويّين.
در اين سخن بوديم كه درِ خانه را زدند و مشعلها و چراغها به دست غلامها ظاهر شد و گفتند سيّده تو را مىطلبد. پس ترسان برخاستم و روانه شدم. چون اندكى راه رفتم، رسولان در پى يكديگر مىرسيدند تا مرا واداشتند پشت پرده سيّده.
خادم به من گفت: سيّده پشت پرده است. پس شنيدم كه صداى گريه سيّده بلند است. گفت: اى احمد! خدا به تو و زوجهات جزاى خير بدهد. در اين ساعت خوابيده بودم. پيغمبر(ص) نزد من آمد و فرمود: خداوند تو را جزاى خير بدهد و به زوجه احمد بن خصيب. معنى اين كلام چه چيز است؟
قضيّه را براى او نقل كردم و او گريه مىكرد. پس فرستاد غلامانش را، اشرفىها و جامهايى آوردند و گفت: اين براى آن مرد علوى و اين براى زوجهات؛ و آنچه آوردند معادل صدهزار درهم بود.
آنها را گرفتم و آمدم درب خانه علوى را كوبيدم. از اندرون خانه صدايش بلند شد كه بده آنچه با تو هست اى احمد! و بيرون آمد و گريه مىكرد.
از سبب گريهاش پرسيدم، گفت: چون به منزل خود آمدم، زوجهام پرسيد كه آيا چه كردى؟ آگاهش كردم.
گفت: برخيز دو ركعت نماز بخوانيم و در حقّ سيّده و احمد بن خصيب و زوجهاش دعا كنيم. پس نماز خوانديم و دعا كرده، خوابيديم.
پس رسول خدا(ص) را در خواب ديدم كه فرمود: شكر ايشان بهجا آوردم در باب احسانى كه به تو كردند. در اين ساعت براى تو چيزى مىآورند، قبول كن او را.» انتهى.
📚منتخب التواریخ : ج 5 ص 250
📗 تذكرة الخواص (سبط بن الجوزي) ، ج : 1 ، ص : 331
@Sibtayn
✅ثواب ذکر
عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ فَقَدْ شَغَلَ كُتَّابَ اَلسَّمَاوَاتِ فَيَقُولُونَ اَللَّهُمَّ لاَ نَعْلَمُ اَلْغَيْبَ فَيَقُولُ اَللَّهُ اُكْتُبُوهَا كَمَا قَالَهَا عَبْدِي وَ عَلَيَّ ثَوَابُهَا .
✍️از حضرت صادق-عليه السّلام-روايت شده است كه رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم-فرمود: «هر كس بگويد:الحمد للّٰه كما هو اهله(يعنى آن گونه ستايشى مخصوص خداست كه او سزاوار آن است)،نويسندگان آسمانى را از نوشتن بازداشته،مىگويند:خدايا!ما كه غيب نمىدانيم،خداوند متعال مىفرمايد: همان گونه كه بندهام گفته بنويسيد،من خودم پاداشش را بر عهده مىگيرم».
📚عدة الداعي و نجاح الساعي/ج۱/ص۲۶۰
@Sibtayn
از اسامی قرآنی امیرمؤمنانعلیه السلام، نور است.
«فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
📚 سوره اعراف، آیه 157
«پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریاش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند».
ابوبصیر میگوید: امام باقرعلیه السلام در مورد آیه شریفه فرمود:
«اَلنُّورُ هُوَ عَلِیعلیه السلام»
📚بحارالانوار، ج 35، ص 404
«مراد از نور، علیعلیه السلام است».
@Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در نا امیدی بسی امید است
امیدوار کننده ترین ایه قران
دکتر رفیعی
@Sibtayn
🔴 مجازات دروغ بستن به خدا، پیامبر و ائمه و جعل حدیث...
چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مىبندد، يا آيات او را تكذيب مىكند؟! مسلماً مجرمان رستگار نخواهند شد! (یونس/۱۷)
🌕 آقا امام صادق علیهالسلام فرمودند:
«دروغ بستن بر خداوند عزوجل، پیامبر و امامان گناه کبیره است.» رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «هر کس سخنی را که نگفتهام به من نسبت دهد، حتما در قعر جهنم جای خواهد گرفت.»
عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ
«الْكَذِبُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ مِنَ الْكَبَائِرِ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَنْ قَالَ عَلَيَّ مَا لَمْ أَقَلُّهُ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.»
📗ثواب الاعمال، صفحه ۳۱۶
@Sibtayn
#رضایتامامبالاترازقضاوتمردم
🔰 حضرت امام رضا علیهالسلام به یونس بن عبدالرحمن فرمودند:
👌 ای یونس! وقتی امام تو از تو راضی باشد، تو را چه باک که مردم درباره تو چه می گویند...
✅ ای یونس! اگر در دست تو طلا باشد و مردم تصور کنند که کلوخ (یا سنگ و خاک و پشکل) است، آيا قضاوت مردم، ارزش طلا را مىکاهد؟
🔹 عرضه داشت: خير.
❇️ حضرت رضا علیهالسلام فرمود:
⁉️ اگر در دست تو، کلوخی باشد و مردم بگويند که در دست تو طلا است، آيا داوري مردم به آنچه که در دست توست، قيمت ميدهد؟ 🔸 گفت: خير. ▫️ حضرت فرمود: يونس! اگر امام عصر تو از تو راضى بود و تمام دنيا با تو بد باشد، نبايد تأثيری در روحيه تو بگذارد. چون قضاوت مردم، قيمت و ارزش تو را پايين نمىآورد. 📗رجال الکشی ج۱ ص۴۸۷ 📚 بحارالأنوار، ج۲، ص۶۶، ح۵ @Sibtayn