eitaa logo
مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام
1.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.9هزار ویدیو
30 فایل
تماس با ادمین کانال : @SibtaynAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
ام المومنين ام سلمه : شنیدم رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله می‌فرمود: هیچ قومی گرد نیامدند تا درباره فضیلت علی علیه السّلام سخن بگویند مگر اینکه فرشتگان از آسمان پایین آمده و آن‌ها را احاطه کنند، و چون از هم جدا گشتند، آن فرشتگان به آسمان باز گردند. و دیگر فرشتگان خطاب به آنان می‌گویند: از شما بویی به مشام ما می‌رسد که از دیگر فرشتگان آن را استشمام نمی کنیم و رایحه ای خوشبو تر از آن ندیده ایم. که به آن‌ها می‌گویند: نزد قومی بودیم که محمّد و اهل بیت او را یاد می‌کردنداز این رو از عطر آن‌ها به ما تراوش شده از این رو معطّر شدیم، سپس می‌گویند: ما را هم به نزد آن‌ها پایین ببرید، که پاسخ می‌شنوند: پراکنده شدند و هرکدام به خانه‌های خود رفتند. گویند: ما را به محل اجتماع آن‌ها ببرید تا بدان مکان خود را معطّر کنیم. لابن شاذان بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ مَا قَوْمٌ اجْتَمَعُوا یَذْکُرُونَ فَضْلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَّا هَبَطَتْ عَلَیْهِمْ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ حَتَّی تَحُفَّ بِهِمْ فَإِذَا تَفَرَّقُوا عَرَجَتِ الْمَلَائِکَةُ إِلَی السَّمَاءِ فَیَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّا نَشَمُّ مِنْ رَائِحَتِکُمْ مَا لَا نَشَمُّهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ فَلَمْ نَرَ رَائِحَةً أَطْیَبَ مِنْهَا فَیَقُولُونَ کُنَّا عِنْدَ قَوْمٍ یَذْکُرُونَ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَعَلِقَ فِینَا مِنْ رِیحِهِمْ فَتَعَطَّرْنَا فَیَقُولُونَ اهْبِطُوا بِنَا إِلَیْهِمْ فَیَقُولُونَ تَفَرَّقُوا وَ مَضَی کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی مَنْزِلِهِ فَیَقُولُونَ اهْبِطُوا بِنَا حَتَّی نَتَعَطَّرَ بِذَلِکَ الْمَکَانِ 📗بحارالانوار،ج ۳۸،ص ۱۹۹،ح ۷ @Sibtayn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله وحید خراسانی حفظه الله : وظیفه ما به کرسی نشاندن حق است اما نه با فحش ، با حکمت @Sibtayn
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم فرمودند: اى على با ترسو مشورت مكن زيرا مورد درآمد و روزى را بر تو تنگ مى‌كند و با بخيل و آزمند به شور منشين به خاطر آنكه تو را از مقصد و هدفت باز مى‌دارد و حريص را مشاور خود قرار مده و زيرا سوء و زشتى عاقبت كار را از نظرت محو كرده و آن را مزيّن مى‌نمايد. اى على بدان كه ترس و بخل و حرص يك غريزه و طبيعت بوده كه جامع آنها سوء ظن مى‌باشد. قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : ▫️يا عَلِيُّ لاَ تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيْكَ اَلْمَخْرَجَ ▫️و لاَ تُشَاوِرِ اَلْبَخِيلَ فَإِنَّهُ يَقْصُرُ بِكَ عَنْ غَايَتِكَ ▫️و لاَ تُشَاوِرْ حَرِيصاً فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَهاً وَ اِعْلَمْ يَا عَلِيُّ أَنَّ اَلْجُبْنَ وَ اَلْبُخْلَ وَ اَلْحِرْصَ غَرِيزَةٌ وَاحِدَةٌ يَجْمَعُهَا سُوءُ اَلظَّنِّ . 📙علل الشرایع ج۲ ص۵۵۹ @sibtayn
کشتن ۶۰ نفر سید توسط حمید بن قحطبه عبیدالله بزاز نیشابوری می‌گوید: من با حمیدبن‌قحطبه طوسی معامله داشتم. روزی برای دیدار او بار سفر بستم. وقتی به آنجا رسیدم، از آمدن من با خبر شد! هنوز لباس سفر بر تن داشتم که مرا احضار کرد. این قضیه در ماه رمضان، وقت نماز ظهر اتفاق افتاد. نزد او رفتم. وی را در اتاقی دیدم که آب از وسط آن می‌گذشت! سلام کردم. حمید تشت و آفتابه‌ای آورد و دست‌هایش را شست. مرا نیز توصیه به شستن دست‌ها نمود. سپس سفرهی غذا را پهن کردند. من فراموش کرده بودم که اکنون ماه رمضان است و من روزه هستم! اما پس از چندی یادم آمد و بلافاصله دست از غذاکشیدم. حمید از من پرسید: چه شد؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ پاسخ دادم: ماه رمضان است. من نه بیمارم و نه عذر دیگری دارم تا روزه‌ام را افطار کنم، اما شما چرا روزه نیستید؟! امیر گفت: من علت خاصی برای خوردن روزه‌ام ندارم و از سلامت نیز برخوردارم. سپس چشمانش پر از اشک شد و گریست! پس از آنکه از خوردن فراغت یافت از او پرسیدم: علت گریستن شما چه بود؟ جواب داد: هارون الرشید هنگامی که در طوس بود، در یکی از شب ها مرا خواست. چون به محضر او رفتم، دیدم رو به روی وی شمعی در حال سوختن است و شمشیری آخته نیز دیده میشود و خدمتکار او هم ایستاده بود. هنگامی که در برابر وی قرار گرفتم، سرش را پایین انداخت و دستور داد به خانه ام برگردم. از رسیدنم به منزل چندانی نگذشته بود که مأمور هارون آمد و گفت: خلیفه با تو کار دارد. گفتم: انا لله! می ترسم هارون قصد کشتن مرا داشته باشد. اما چون در برابر وی حاضر شدم، از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت می کنی؟ گفتم: با جان و مال و خانواده و فرزندم. هارون تبسمی کرد و دستور داد برگردم. چون به خانه ام رسیدم باز فرستادهی هارون آمد و گفت: امیر با تو کار دارد. من در پیشگاه هارون حاضر شدم و او در همان حالت گذشته اش نشسته بود. از من پرسید: از امیرالمؤمنین چگونه اطاعت می‌کنی؟ گفتم: با جان و مال و خانواده و فرزند و دین. هارون خندید و سپس به من گفت: این شمشیر را بگیر و آنچه این غلام به تو دستور می دهد، به جای آر! خادم شمشیر را گرفت و به من داد و مرا به حیاطی که در آن قفل بود آورد. در را گشود، ناگهان! در وسط حیاط با چاهی رو به رو شدیم و سه اتاق نیز دیدیم که در همه ی آنها قفل بود. خادم در یکی از اتاق ها را باز کرد. در آن اتاق بیست تن پیر و جوان را که همگی به زنجیر بسته شده و موها و گیسوانشان روی شانه هایشان ریخته بود، دیدم. به من گفت: امیرالمؤمنین تو را به کشتن همه ی اینها فرمان داده است. آنان همه علوی و از نسل علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بودند. خادم یکی یکی آنان را می آورد و من هم گردن ایشان را با شمشیر می زدم، تا آنکه آخرینشان را نیز گردن زدم! سپس خادم جنازهها و سرهای کشتگان را در آن چاه انداخت. آنگاه، خادم در اتاق دیگری را گشود. در آن اتاق هم بیست نفر علوی از نسل علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به زنجیر بسته شده بودند. خادم گفت: امیرالمؤمنین فرموده است که اینان را بکشی! بعد یکی یکی آنان را پیش من می آورد و من گردن میزدم و او هم سرها و جنازه های آنان را به چاه می ریخت تا آنکه همه را کشتم. سپس در اتاق سوم را گشود و در آن هم بیست تن از فرزندان علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) با گیسوان و موهای فرو ریخته به زنجیر کشیده شده بودند. خادم گفت: امیر المؤمنین فرموده است که اینان را نیز بکشی. باز به شیوه قبل همه را کشتیم تا این که از آنان تنها پیرمردی باقی مانده بود. آن پیر به من گفت: نفرین بر تو ای بدبخت! روز قیامت هنگامی که تو را نزد جد ما رسول الله (صلی الله علیه و آله) بیاورند تو چه عذری خواهی داشت که شصت تن از فرزندان آن حضرت را که زاده علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) بودند، به قتل رساندی؟ در این هنگام دست‌ها و شانه‌هایم به لرزه افتاد. خادم نگاهی غضبناک به من کرد و مرا اجازه ترک وظیفه نداد! لذا آن پیر را نیز کشتم و خادم جسد او را به چاه افکند! و در مجموع در یک روز جان ۶۰ نفر سید را گرفتم. اکنون با این وصف، روزه و نماز من چه سودی برایم خواهد داشت، حال آنکه در آتش، جاودان خواهم ماند! 📗عيون أخبار الرضا ج ١ ص ١٠٨ 📚بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث ج : 48 ص : 176 @sibtayn
📌پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه وآله میفرمایند: هر جمعه غسل كن، حتّى اگر لازم شود براى تهيّهٔ آب آن، خوراک روزانه‌ات را بفروشى، و گرسنه بمانى؛ زيرا هيچ امر مستحبّى بالاتر از غسل جمعه نيست. 📚بحارالأنوار، ج ۸۱، ص ۱۲۹ 👌وقت غسل جمعه از اذان صبح تا ظهر روز جمعه است، و بهتر است نزدیک ظهر به جا آورده شود؛ اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است که بدون نیّت ادا و قضا تا غروب جمعه به جا آورد؛ اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضای آن را به آورد؛ و کسی که می‌ترسد در روز جمعه آب پیدا نکند، می‌تواند روز پنجشنبه غسل را انجام دهد، بلکه اگر در شب جمعه غسل را به امید آن که مطلوب خداوند عالم است به جا آورد، صحیح است، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: «اَشهَدُ اَن لاٰ اِلهَ اِلَّا اللّهُ وَحدَهُ لاٰ شَریٖکَ لَهُ، وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمّدً عَبدُهُ وَ رَسوُلهُ، اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلٰی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَاجْعَلنٖی مِنَ التَّوّاٰبیٖنَ، وَاجْعَلنٖی مِنَ المُتَطَهِّریٖنَ» @sibtayn
🩸غَش‌کردنِ امام رضا علیه‌السلام با ذکر مصیبتِ «تنهایی و بی‌رمق شدنِ سیدالشهداء علیه‌السلام در صحرای کربلا» جناب «دعبل» گوید: 🔖 وارد بر مولایم عليّ بن موسى الرضا عليهماالسّلام‌ شدم. به محض اینکه نشستم، آن حضرت به من فرمودند: از اشعار تازه‌ای که - در رثای جدّ غریبم - سروده‌ای، برایم بخوان! 🔖 جناب دعبل گوید: من شروع کردم به خواندن این اشعار: 📋 مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ / وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ ▪️دیگر کسی مدارس آیات خدا را تلاوت نمی‌کرد. ( کنایه از اینکه مردم آن زمان، دنبال سیدالشهداء علیه‌السلام نبودند.) و جایگاه وحی خدا، در دل صحرا، بی‌خانمان شده بود. 🔖 جناب «دعبل» گوید: ابیاتی را برای آن حضرت خواندم تا رسیدم به این بیت: 📋 إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَی وَاتِرِیهِمْ / أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ ▪️آن گاه که مورد ستم قرار گرفتند و تنها شدند، دست به کمان بردند؛ اما دستانی که بسته و ناتوان از کشیدن کمان بود. 📜 فَبَكىٰ علیه‌السلام حَتّى أُغمِىَ عَلَيه 👈 در اینجا بود که امام رضا علیه‌السلام آنچنان گریستند که دیگر از هوش رفتند. 🔖 خادم آن حضرت با سر به من اشاره کرد که دیگر نخوان! من هم سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و به من فرمودند: باز هم این ابیات را بخوان! من شروع به خواندن کردم؛ تا که دوباره به همین بیت رسیدم، 📜 فأصابَهُ مِثلُ الّذي أصابَهُ فِي المَرَّةِ الأولىٰ. ▪️پس مجدّدا آن حضرت چنان گریستند که از حال رفته و غش کردند. 🔖 خادم آن حضرت باز اشاره به من نمود که دیگر نخوان و من باز سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و فرمودند: باز هم برایم این اشعار را بخوان! من شروع کردم به خواندن تا که آن ابیاتی را که سروده بودم، به پایان رساندم. 🔖 در این هنگام، آن حضرت سه بار من فرمودند:«أحسنت»؛ سپس امر نمودند تا ده هزار درهم از سکّه‌هایی که به اسم مبارک آن حضرت، مسکوک شده بود، برایم آوردند؛ 📚 الاغانی،ابوالفرج اصفهانی، ج۲۰ ص۳۱۳ 📚معاهد التنصیص،ابوالفتح، ج۲ ص۱۹۹ 📚 الغدیر، ج۲ ص۳۵۰ 📚اعیان الشیعه،ج۶ ص۴۱۷ ✍️ بر نیزه تکیه دادی، تنها تر از همیشه با چهره خُماری، زیبا تر از همیشه بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش اما زمین دلها، صحرا تر از همیشه سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را امّا محل ندادند , امّا تر از همیشه سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت این بار پر گرفتی بالا تر از همیشه پیشانی‌ات ترک خورد آیینه موج برداشت تو قطره قطره گشتی دریا تر از همیشه @Maghaatel @sibtayn
عثمان دو غلام خود را با دویست دینار به نزد ابوذر فرستاد و به آنها گفت: به نزد ابوذر بروید و بگوئید عثمان به شما سلام می‌رساند و می‌گوید که این دویست دینار را برایت فرستاده‌ام تا در وقت حوادث و پیشامدهای روزگار از آن کمک بگیری ابوذر گفت: آیا همین مقدار که برای من فرستاده به هر یک از مسلمانان نیز داده است؟ گفتند: نه ابوذر گفت: من یکی از مسلمانانم و چیزی شامل من می‌شود که شامل همه مسلمانان شود به ابوذر گفتند عثمان می‌گوید: این از قسمت اصلی مال خودم است و سوگند یاد می‌کنم به خدایی که جز او خدایی نیست که مال حرامی با این مال مخلوط نشده است و جز از مال حلال برای تو نفرستاده است ابوذر گفت: من احتیاجی به این مال ندارم امروز را صبح کرده‌ام در حالی که بی نیازترین مردم هستم به ابوذر گفتند: خداوند به تو سلامتی دهد و کار تو را اصلاح کند، در خانه تو چیزی نمی‌بینیم که بتوان از آن بهره‌ای برد ابوذر گفت: در زیر این پالانی که می‌بینید دو قرص نان جو هست که چند روز بر آنها گذشته است. پس با این دینارها چه کنم؟ نه بخدا سوگند که نمی‌گیرم به یقین که من بی نیاز شدم با ولایت علی بن أبی طالب علیه السلام و خاندان او که هدایت کننده و هدایت یافته هستند و به قضای الهی راضی‌اند، و خداوند نیز از آنها خشنود است، و مردم را بحق هدایت می‌کنند و با عدالت در میان مردم رفتار می‌کنند همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: زشت است پیرمرد دروغ بگوید پس این مال را به او برگردانید و به او بگویید که من احتیاجی به آن و هرآنچه نزد اوست ندارم تا اینکه پروردگار خود را ملاقات کنم و او میان من و او حکم کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شنیدنی کارشناس تلویزیون ترکیه یهود در حق پیامبرشان جنایت کرد و مسلمانان به پیامبرشان خیانت کردند @sibtayn
✅اقتدا به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام در دین عامل هدایت به اعتراف مخالفین ✍️فخر رازی عالم و مفسر بزرگ اهل تسنن در تفسیرش می نویسد : 🔸 «وَمَنِ اقْتَدَى فِی دِینِهِ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى، وَالدَّلِیلُ عَلَیْهِ قَوْلُهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِیٍّ حَیْثُ دَارَ» 🔹 «هر کس در دینش به علی بن ابی طالب (علیه السّلام ) اقتدا کند، براستی که هدایت شده است، دلیل بر این مطلب این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: خدایا حق را بر مدار علی (علیه السّلام ) بگردان، هر کجا که باشد.» 📚تفسیر الفخر الرّازي، جلد ١، صحفه ٢١٠،ط دار الفکر @sibtayn