امام صادق علیه السلام:
🔹الْمُؤْمِنُ مَنْ طَابَ مَكْسَبُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ وَ صَحَّتْ سَرِيرَتُهُ وَ أَنْفَقَ اَلْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ اَلْفَضْلَ مِنْ كَلاَمِهِ.
🔸مؤمن كسى است كه درآمدش حلال و پاك باشد و اخلاقش نيكو و باطنش درست؛ زيادى مالش را انفاق كند و زيادى گفتارش را نگه دارد.
📚 الکافی (باب الايمان و الكفر)جلد ۲ صفحه ۲۳۵
@Sibtayn
📆17 رجب
مرگ مامون عباسی
در هفدهم رجب سال ۲۱۸ هـ .ق. عبدالله بن هارون، ملقب به مامون یکی دیگر از خلفای بنی عباس به جهنم واصل شد . او برخلاف برادرش امین، فردی سیاست مدار بود و از علوم مختلف همچون: نجوم، فلسفه و کلام آگاهی داشت و پیـوسته مجالسی بــرای مناظره با علما منعـقد میساخت.
پس از مرگ هارون الرشید، فرزند او امین، پنج سال خلافت و برادرش مامون را از ولایت عهدی خلع کرد. از این رو مامون عباسی که در خراسان امارت داشت توانست به کمک ایرانیان بر ضد برادرش قیام کند و با شکست سپاهیان امین و به قتل رساندن او، خلافت را در دست بگیرد.
از آنجا که مـامون بسـیار سیاستمدار بود و ظـواهر را کامـلاً حفـظ میکرد، برای جلب توجه علویان و نیز جلوگیری از قیامهای آنان، با تهدید و اجبارِ فراوان، هشتمین اختر تابناک امامت، حضرت علی بن موسیالرضا(علیه السلام) را از مدینه به مرو آورد و به مقام ولایت عهدی خویش منصوب نمود.
اذیت و آزارهایی که در این مدت از جانب مامون متوجه آن حضرت شد آنچنان زیاد بود که امام رضا(علیه السلام) هر جمعه که از مسجد جامع برمیگشتند با همان حالت غبارآلود، دستها به درگاه الهی بلند و چنین عرض میکردند: «پروردگارا! اگر فرج و گشایش من در مرگ من است، پس همین ساعت در آن تعجیل فرما». این آزارها ادامه داشت تا سال ۲۰۲ هـ .ق. که مامون حضرت امام رضا(علیه السلام) را به شهادت رساند. پس از آن حضرت، آزارهای مامون متوجه فرزند آن حضرت امام جواد شد.
علت مرگ مامون این بود که وقتی به جنگ رومیان رفت و در آنجا فتوحات بسیار نمود از جمله منطقهای به نام «عین بدیدون». آنجا منطقهای بود که آب بسیار سرد و صاف و هوای بسیار لطیف داشت و زمینش بسیار سرسبز و خرم بود. لذا اتاقی بر روی نهری زیبا که در آن منطقه جاری بود برایش بنا کردند و او در آنجا مستقر شد. .یک روز در آب نگاه میکرد که ناگهان ماهی بزرگ و زیبایی در آب دید، پس به غلامان خود دستور داد تا آن ماهی را از آب بگیرند.هنگامی که آن ماهی را از آب گرفتند و در مقابل مامون قرار دادند، آن ماهی دوباره خود را در آب افکند و مقداری آب بر سینه و صورت او پاشید. از همان لحظه لرزهای شدید اندامش را فرا گرفت و لحظه به لحظه رعشه او بیشتر میشد و هر چه لحاف و جامه بر او افکندند و دور تا دورش آتش افروختند، باز هم از سردی فریاد میزد و همچون برگ درختان میلرزید. طبیبان ماهری حاضر کردند که آنان جملگی از درمان او عاجز ماندند و این بلا پیوسته بود تا بالاخره در هفدهم رجب سال ۲۱۸ هـ .ق. در ۴۹ سالگی به درک واصل شد.
@Sibtayn
🔴 تولد شرمآور مأمون عباسی ملعون ...
در نقلهای متقدّم اهل تسنن نیز این حکایت آمده است:
🔹 مأمون عباسی ملعون پس از کشتن امین (برادر خود) با زبیده, مادر امین ملاقات کرد و عذرهای فراوان خواست ولی هر چه عذرخواهی می نمود جوابی نمیشنید. در این بین متوجه شد که مادر أمین زیر زبان سخنانی میگوید ولی معنای آن را متوجه نمیشود.
🔸مأمون گفت: مادر! مرا نفرین میکنی؟ گفت: نه. ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند مادر أمین چه میگوید!؟ تا این که زبیده چنین گفت: من به یاد میآورم مطلبی را که تمام مقدّرات تو در کشتن پسرم (حتی به قتل رساندن امام رضا علیهالسلام توسط وی در آینده) از همان ماجرا رقم می خورد! و آن ماجرا این است:
🔹روزی با پدرت هارون، شطرنج بازی میکردیم، به شرط آن که هر کس بُرد، آنچه از فرد بازنده خواست، عملی کند. در این بین پدرت بر من پیروز گردید و شرط عجیب خود را برای گذاشت: هارون گفت: باید دور قصر را برهنه و عریان بگردی! و من هر چه عذر خواستم قبول نکرد و بالاخره خواستهی او را عملی کردم.
🔸پس از آن دوباره شروع به بازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم،
📋فأمَرتُهُ أنْ يَذهَبَ إلى المَطبخ، فَيَطَأ أقبَحَ جاريةٍ و أوشَهَها خِلقَةً
🔻او را امر کردم که باید در آشپزخانه قصر با زشتترین و بَدبوترین کنیز، همبستر را بدهی!
🔹پدرت هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که خراج یک سال مصر را به من میدهد، ولی من قبول نکردم و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه، و خوب گشتم و کنیزی بدشکلتر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، همبستر شوی! او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفهی تو منعقد شد.
🔸حالا در ذهنم این ماجرا به یاد آمد و داشتم بر زیر لب به خود میگفتم: خدا لعنت کند مرا که به فشار و اصرار، سبب قتل پسر خودم شدم! مأمون ملعون هم گفت: آری؛ خدا اصرارکننده را لعنت کند؛ اگر من هم اصرار نمیکردم تو این ماجرا را برای من برملا نمیکردی!
📚حیاة الحیوان،دمیری، ج۱ ص۱۱۵
📚نوادر الخلفاء،إتلیدی، ج۱ ص۲۳۵
✍️ و چه زیبا و دقیق، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
📋 یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا ثَلَاثَةٌ وَلَدُ زِنًا وَ مُنَافِقٌ وَ مَنْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ وَ هِیَ حَائِضٌ
🔻یاعلی! با شما اهلبیت، دشمنی نمیورزد مگر سه نفر: ولد زنا، منافق و کسی که مادرش در حال حیض به او حامله شده است.
📚علل الشرائع،ص۵۸
@Sibtayn
🗓18 رجب
وفات ابراهیم فرزند پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
در هجدهم رجب سال ۱۰ هـ .ق. ابراهیم فرزند پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالیکه یک سال و ده ماه بیشتر نداشت وفات کرد و در بقیع به خاک سپرده شد.
ابن شهر آشوب از ابن عباس روایت کرده است که روزی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود، بر پای راستشان امام حسین (علیه السلام) و بر پای چپشان ابراهیم را نشانده بودند. یک مرتبه امام حسین (علیه السلام) را می بوسیدند و بار دیگر ابراهیم را. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! پروردگارت سلام میرساند و میفرماید:" این هر دو کودک برای تو باقی نخواهند ماند؛ پس یکی را فدای دیگری گردان"!»
پیامبر نگاهی به صورت ابراهیم کرد و گریست و سـپس به چهره امام حسین (علیه السلام) نگریست و اشک ریخت؛ آن گاه فرمود: «ابراهیم مادرش ماریه است؛ چون بمیرد به غیر از من کسی محزون او نخواهد شد، ولی مادر حسین، فاطمه است و پدرش علی، پسر عمویم و به منزله گوشت و خون من است؛ چون حسین در گذرد علاوه بر من، دختر و پسر عمویم اندوهناک خواهند شد. پس من حزن خویش را بر حزن آنها اختیار میکنم. ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین کردم». از این روی پس از سه روز، روح ابراهیم به سوی جنان پر کشید و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غم او داغدار و اندوهگین شد .
📙مناقب ابن ابی طالب : ج3 ص 234
@Sibtayn
روزی که ابراهیم درگذشت، کسوف (خورشید گرفتگی) رخ داد. برخی گفتند: خورشید بخاطر مرگ ابراهیم گرفته است.
پیامبر وقتی این سخن را شنید، بیرون آمد و پس از حمد الهی فرمود:
«خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای الهی هستند و بخاطر مرگ یا زندگی هیچ کس نمیگیرند.»
📚بحارالأنوار : ج۷۹، ص۹۱.
همزمان شدن خورشید گرفتگی با وفات جناب ابراهیم علیه السلام می توانست بهترین حربه و دستمایه برای تبلیغ دین اسلام باشد ؛ ولی نبی اکرم صلی الله علیه و اله هیچگاه از خرافات و ضعف عقول مردم برای پیشبرد اهدافش استفاده نفرمود
@Sibtayn
🗓19 رجب
در نوزدهم رجب سال نـهم هـ .ق. غـزوه تبـوک بـین سپاه اسـلام و لشکریان روم واقع شد. این غزوه از آخرین غزوات پیامبر گرامی اسلام به شمار میرود. سبب وقوع آن چنین بود که کاروانی تجاری که از شام به مدینه آمد،
به مسلمانان خبر دادند که سلطان روم لشکری عظیم آماده نموده و قصد حرکت به سمت مدینه دارد؛ از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند تا مسلمانان از دور و نزدیک آماده جنگ شوند و علیرغم دوری راه، گرمای شدید و نیز زمان برداشت محصولات کشاورزی، بیشتر مسلمانان خود را برای جنگ آماده کردند؛ اما در این میان گروهی از منافقان مدینه با بهانه های گوناگون نه تنها در این غزوه شرکت نکردند،بلکه در صدد منع دیگران نیز برآمدند؛ لذا رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از نیت سوء آنان آگاه شد و امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) را در مدینه به جای خویش گماشت و خود همراه سپاه اسلام که بالغ بر سی هزار نفر بودند؛ رهسپار سرزمینهای تبوک شدند. هنگامیکه سپاهیان اسلام به آنجا رسیدند اثری از لشکریان روم نیافتند.
در آنجا جنگی رخ نداد ولی شوکت اسلام، فداکاری مسلمانان و آمادگی آنها در هر زمان و موقعیتی برای مقابله با کفر، به نمایش درآمد. در برخی از متون تاریخی از این جنگ به «غزوه فاضحه» (رسوا کننده) نامبرده شده؛ زیرا جمعی از منافقان مسلمان نما به خاطر این غزوه رسوا شدند.
@sibtayn
فضائل امیرمومنان علی علیه السلام در کلام دشمنانشان
در کتاب صحیح مسلم از فرزند سعد بن ابی وقاص و او از پدرش نقل می کند:
روزی معاویه من را مواخذه کرد که چرا ابوتراب را لعن نمی کنی،
سعد می گوید در جوابش گفتم : یاد سه مطلب می افتم که رسول الله در مورد علی فرموده است، لذا هیچ گاه او را لعن نمی کنم؛
1️⃣اولین آنها کلامی است که به هنگام جنگ تبوک وقتی به علی امر کرد که در مدینه بمان و جانشین من باش،
علی به حضرت عرض کرد من را در کنار زنان و بچه ها می گذاری،
پیامبر به او فرمود:
«أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی. إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی»؛
یعنی آیا به اینکه جایگاه تو نسبت به من جایگاه هارون نسبت به موسی است، تو را راضی نمی کند؟
2️⃣دومین مورد در جنگ خیبر بود که شنیدم پیامبر فرمود:
فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند
3️⃣ و سومین مورد زمانی بود که آیه
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ »
نازل شد و رسول الله(صلی الله علیه و اله ) علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود:
«اللَّهُمَّ! هَؤُلَاءِ أَهْلِی»
خدا یا خانواده من این چند نفر هستند.
📕 صحیح مسلم ؛ ج۴ ؛ ص۱۸۷۱)
@Sibtayn
صدور حدیث در جریان غزوه تبوک:
وقتی پیامبر(صلی الله علیه و اله) از احتمال هجوم سپاه روم به مدینه با خبر شد، دستور آمادهباش صادر کرد.
از سوی دیگر احتمال دسیسه و آشوب منافقان در مدینه بود؛ از اینرو، تصمیم گرفت علی(علیه السلام) را در مدینه بگذارد و خود به سوی دشمن حرکت کرد.
وقتی منافقان آگاه شدند، شایعه کردند که پیامبر به علی بیمهری کرده و او را با خود نبرده است. علی(ع) جهت تکذیب این شایعه خود را به پیامبر رساند و شرح ماجرا را گفت. پیامبر هم از مقام و منزلت او نزد خویش پرده برداشت و فرمود:
ای علی آیا خوشنود نیستی که تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه پیامبری پس از من نیست.
📗ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷، ج۷، ص۵۱۳ و ۵۹۱؛
📙بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛
📒مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۱۸۷۰-۱۸۷۱
📕ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸-۶۴۱؛
📗نسائی، تهذیب خصائص الامام علی، ص۵۱-۶۱؛
📙حاکم نیشابوری، مستدرک، دارالمعرفة، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛
📒طبری، الریاض النضرة، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۹؛
📕ابن کثیر، البدایة و النهایة ج۵، ص۷ـ۸
📘هیثمی، مجمع الزوائد، ۱۴۱۴ق، ج۹، ص۱۱۰؛
@Sibtayn
26.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
كليپ ارزشمند (حديث منزلت) بررسی مقام و جایگاه حضرت امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) نزد نبی اکرم (صلی الله علیه و اله)
#حدیث_منزلت
#غزوه_تبوک
@Sibtayn
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکاتی شنیدنی درباره حدیث منزلت
@Sibtayn
توطئه ترور رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
در رابطه با ماجرای نقشه ترور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توسط عده ای از منافقین، طبق برخی نقل ها این حادثه هنگام برگشت آن حضرت از حجة الوداع بوده است و طبق نقلهایی در زمان برگشت از غزوه تبوک بوده است. هنگامى كه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه كاروان از تبوك به مدینه باز مىگشت در بین راه گروهى از اصحاب توطئه كردند که هنگام عبور حضرت از عقبه که راه باریکی بوده است شتر حضرت را رم دهند تا حضرت به دره سقوط کند و کشته شود.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این توطئه مطلع شد لذا به عمّار فرمود تا زمام شترش را بگیرد و حذیفه نیز آن را براند. در همان حال كه مىرفتند صداى هجوم آن گروه را که صورت خود را پوشانده بودند از پشت سر شنیدند كه ایشان را محاصره كرده بودند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را شناسایى كند حذیفه با عصاى سر كجى که داشت به سر و صورت شترهاى منافقین حمله ور گردید. آنها ترسیدند لذا با شتاب گریختند و خود را در میان مردم انداختند.
حذیفه بازگشت و به رسول خدا ملحق شد. پیامبر فرمود: «اى حذیفه آیا كسى از آنها را شناختى؟ حذیفه گفت شتر فلانى و فلانى را شناختم و تاریكى شب زیاد بود و آنها روى خود را پوشانده بودند.»
پیامبر فرمود: «آیا دانستى كه ماجراى آنها چیست و چه مىخواهند؟
عرض کرد نه یا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم). حضرت فرمود آنها تصمیم داشتند تا با من حركت كنند و هر وقت به گردنه وارد شدم مرا از آن به پایین بیندازند و بکشند.
حذیفه گفت آیا وقتى مردم رسیدند آنها را مجازات نمىفرمایى؟
پیامبر فرمود خوش ندارم كه مردم هر جا نشستند بگویند محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب خود را كشت.
آنگاه رسول خدا آنان را یك یك نام برد.»
📚الحلبي الشافعي، علي بن برهان الدين؛ السيرة الحلبية، بيروت – لبنان، دارالمعرفة، 1400ـ ج 3، ص 120.دلائل نبوه،بیهقی، جلد ۴ صفحه ی ۲۵۶ و ۲۵۷
الدر المنثور، ج ۴، ص ۲۴۳
@Sibtayn
مساله سوء قصد به جان پیامبر گرامی و ترور نافرجام ایشان از مسلمات تاریخ اسلامی است که قرآن هم با تعبیر
« هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»
« تصمیم (به كار خطرناكى) گرفتند كه به آن نرسیدند»
📖(توبه 74)
از آن یاد می کنند.
مورخان می نویسند ؛
« پیامبر نزدیك ده روز در تبوك اقامت كرد و پس از آن راه مدینه را در پیش گرفت. تنی چند ازمنافقان تصمیم گرفتند كه شتر پیامبر را از فراز گردنه اى كه در میان راه مدینه و شام قرار داشت، رم داده و حضرت را در دل درّه بیفكنند.
وقتى سپاه اسلام به نخستین نقطه گردنه رسید، پیامبر فرمود:
هر كس مایل است، مسیر خود را از وسط بیابان قرار دهد، زیرا بیابان وسیع است. ولى خود پیامبر، در حالى كه «حذیفه» شتر او را مى راند و «عمار» مهار آن را مى كشید، از گردنه بالا رفت.
هنوز پیامبر مقدار زیادى از گردنه بالا نرفته بود كه به پشت سر خود نگاه كرد. در نیمه شب مهتابى، سوارانى را دید كه از پشت سر او را تعقیب مى كردند و براى اینكه شناخته نشوند، صورت خود را پوشانیده و آهسته آهسته مشغول سخن گفتن بودند.
پیامبر عصبانى شد، نهیبى بر آنها زد و به «حذیفه» دستور داد با عصاى خود شتران آنان را برگرداند.
نهیب رسول خدا رعب شدیدى در دلشان افكند و فهمیدند كه پیامبر از نقشه آنان آگاه شده، فورا از راهى كه آمده بودند، بازگشتند و به سپاهیان پیوستند.
حذیفه مى گوید: من آنها را از نشانه هاى شترانشان شناخته و به پیامبر گفتم من آنها را به شما معرفى مى كنم، تا آنان را به سزاى خویش برسانى.
پیامبر با لحن عطوفت آمیزى به من دستور داد كه از افشاى راز آنان خوددارى كنم. شاید آنها راه توبه را در پیش گیرند و نیز فرمود كه اگر من آنها را مجازات نمایم، بیگانگان مى گویند محمد پس از آنكه به اوج قدرت رسید، شمشیر بر گردن یارانش نهاد»
📗 المغازی واحدی ج3 ص1042
📙 سیره حلبی ج3 ص162
📒 بحار الانوار ج21 ص247
@Sibtayn