#دفاع مقدس
👇لشکر پیرزن
🔹 خاطره زیر را آقای عبدالحسین آریاننژاد (معلم روستای خلیفه حیدر در حومه اهواز و از نیروهای شهید حسن باقری در واحد اطلاعات و عملیات) نقل میکند:
✅"اوایل جنگ در اطراف پادگان حمید به شناسایی می رفتیم، مردم محلی هم در امر شناسایی به ما کمک می کردند. یکبار کنار جاده پیرزنی را دیدم. به اوگفتم:
میتوانی ماشینهای عراقی را که شب در اینجا تردد می کنند، بشماری؟
گفت: آره
وقتی برمیگشتم یادم افتاد که سمت تردد ماشینها را به او نگفتهام. پیش خودم گفتم مگر این پیرزن تاچند میتواند بشمارد.
فردا صبح که پیش او رفتم، دیدم دو کوپه سنگ مقابلش گذاشته است.
گفت: این کوپه آن طرف رفتند، این کوپه این طرف.
هر دو جهت را شمرده بود.
گفت: شب تاصبح نشستم آنها را شمردم.
این پیرزن، خود، یک لشکر یک نفره بود.
روزی موقع برگشت دیدم پشت سرم یک شاخه درخت گرفته و روی زمین میکشد.
پرسیدم: چکار می کنی؟
گفت: چند روز پیش عراقیها آمدند و رد موتورت را دیدند.
پرسیدند: این چیست؟
گفتم: یک نفر از اینجا رد شد.
از آن روز به بعد هر روز که تو میآیی با این شاخه رد موتورت را پاک می کنم.
📚ص 95 کتاب«ملاقات در فکه» (زندگینامه شهید حسن باقری.نویسنده: حسن علامیان.نشر سوره مهر)
❤️تقدیم به این پیرزن مجاهد وگمنام صلواتی تقدیم کنیم.
سیـ〽️ــگنال انــ🇮🇷ـقلاب را دریافت کنید:
| پیامرسان ایتا |⚜️
https://eitaa.com/signal_enghelab