eitaa logo
متن سیمای حرم
13.2هزار دنبال‌کننده
8 عکس
6 ویدیو
0 فایل
🎙کانال رسمی فیلم، فیش روضه دفتری، سبك و صوت های مداحی و سخنرانی‌ وابسته به کانال باب الحرم 👈راه ارتباطی @OnlySeydALi 🔸کانال متن روضه باب‌الحرم↶ @babolharam_net 🔸فروشگاه حرز حرم↶
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 🎙 #⃣ #⃣ ای برادر شهیدم راهتو ادامه میدم.. ما حرفشو زدیم اما تو بودی که عمل کردی بی سر میون موج خون اربابت رو بغل کردی.. من به جز حسین زهرا دل به هیچکسی ندادم هر چی سختیا زیاد شه کم نمیشه اعتقادم.. ای برادر شهیدم راهتو ادامه میدم.. تنگه دلم برا غروب جبهه حسرت خاطرات خوب جبهه.. سنگرا شد حسینیه با روضه های زینبی سوز صدای نوحه غلامعلی رجبی.. جبهه ها و رشته کوه غیرت باقری و خرازی و همت.. دو کوهه معراج شهدا بود یه شعبه ای از کرببلا بود.. یاد صادق آهنگران و نوحه نوای کاروان تو دعای ندبه حس میکردیم ما حضور صاحب الزمان.. درسته نسل عوض شده همونه اعتقادمون حسین حسین و هیئتاست باعث اتحادمون.. جوونای مملکت ما دوباره هم قسم شدند بچه های همون شهیدا مدافع حرم شدند.. آهای جوون با جگر شهادت همیشه تو معرض انتخابی شهید قاسم سلیمانیه نمونه یه مرد انقلابی.. «یاد امام و شهدا دلو میبره کربلا» 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🆔 @simaye_haram 🌐 babolharam.net
🎙 #⃣ #⃣ اگر برای مردم کسی قدم برداره بدونه که تو راه خدا قدم میذاره.. فقط کسی میتونه تو راه مولا باشه که پای کار مردم تا آخر راه باشه.. شهید یعنی گره کوری رو از کار کسی وا بکنی شهید یعنی شبیه امام حسین تو سختی غوغا بکنی شهید یعنی همه زندگیتو وقف راه خدا بکنی.. هر کسی در راه خدا بمونه پای باورش شهید زندگی کنه شهید میشه آخرش.. کنار مردم بودن به وقت مرگ شیرینه اونی که با مردم بود خدا اونو میبینه ... اونی که راهش راهه حدیث و قرآن میشه شامل لطف آقا امام رضا جان میشه .. شهید یعنی غمای مردمتو غم خودت حساب کنی شهید یعنی یه وسیله شی دعای خلقو مستجاب کنی .. شهید یعنی بت ناامیدی رو بشکنی و خراب کنی شهید یعنی گره کوری رو از کار کسی وا بکنی .. شهید یعنی شبیه امام حسین تو سختی غوغا بکنی شهید یعنی همه زندگیتو وقف راه خدا بکنی .. شهید یعنی غمای مردمتو غم خودت حساب کنی شهید یعنی یه وسیله شی دعای خلقو مستجاب کنی شهید یعنی بت ناامیدی رو بشکنی و خراب کنی ... اگه ببینه هرکسی خدا رو در برابرش شهید زندگی کنه شهید میشه آخرش .. هر کسی در راه خدا بمونه پای باورش شهید زندگی کنه شهید میشه آخرش.. 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🆔 @simaye_haram 🌐 babolharam.net
🎙 #⃣ #⃣ ایشون که عرض میکنم آقای رحمت الله صادقی ، ذاکر خوبی بود ، از ذاکرهای پخته اهل بیت ، خودشم شاعر بود تو همین تهران رفیقی داشت میگفتش که : رفیقی داشتم ، این رفیقم ما به شهادت رسید،داداشش با ما تماس گرفت گفت فلانی از این رفیق یه دختر مونده این دختر جیگر ما رو آتیش زده" بس که گریه میکنه..." تعجب نکنید آقا اینو از خانم ها باید بپرسید ، دختر اگه بزرگم بشه باز میگه بابا یه چیز دیگه ست، بهترین جهیزیه رو به دختر بدن ، ولی باباش نباشه ها ...... بعد از مدتها جنازه باباش رو آورده بودن براش ، گفت من باید بابام رو ببینم ، گفتیم چهارتا تیکه استخوانه روی کفن رو باز نکن ، به زور کفن رو باز کرد، یه وقت دیدن جمجمه بابا رو برداشته به سینه ش چسبانده بود وقتی به زور میخواستن جدا بکنن ، گفت یه لحظه صبر کنید ، این استخوان دست بابا رو برداشت گذاشت رو سر ، گفت اخی دست بابا چقدر مهربونه ..... آقای رحمت الله صادقی ایشون توراه کربلا از دنیا رفتن ایشون نقل میرد ، رفیقمون بود و زنگ زد به ما و گفتش آقا بالاخره شهید شده ، دعا کن ؛ یه دخترم ازش به یادگار مونده این دختر دیگه داغ ما رو هی هر روز بیشتر میکنه ، بعد از مدتی زنگ زد فلانی بهشت زهرا بیا ؛ چه خبره ؟ دختر شهید به رحمت خدا رفته ، مرد. میگفت رفتیم بهشت زهرا قصه رو سوال کردیم چی شد آقا؟ بعد از این که اومدین خونه؟ همسر شهید میگفت این دختر خیلی بی طاقتی میکرد در فراغ باباش ، خیلی ؛ تعجب هم نداره اونایی که دختر دارن ، من خودم دختر دارم میفهمم یه وقتایی بچه های ما زنگ زده بودن می گفتن آقا یه دختر بچه پنج ساله ای دارم می گفتش رفته زیر پتو عکس شما رو گرفته ، هی داره گریه میکنه میگه دلم برا بابام تنگ شده ، ماها که دختر داریم میفهمیم این چیز ها بعید از ذهن نیست زیاد ، میگفت این دختره خیلی بی طاقتی میکرد ، همسر شهید میگفت هر روز میومد روبرو عکس باباش میشست شروع میکرد با باباش حرف زدن ، باباش که جواب نمیداد میومد پیش من گریه کردن، مادر بابا جواب نمیده .... منم میموندم چی بگم یه روز عصبانی شدم از کوره در رفتم ، آروم یه دونه به صورت دخترم زدم ، دخترم رفت تو اطاقش فقط هی میگفت مادر دیگه گریه نمیکنم ، قول میدم ، دیگه گریه نمیکنم قول میدم ...." میگفت فردا صبح هر چی منتظر شدم دیگه دخترم نیومد...رفتم در اطاق رو باز کردم ، صداش کردم دخترم ، عزیزم ، جواب نداد ، اومدم پتو رو زدم کنار دیدم زیر پتو قاب عکس بابا رو به سینه چسبانده...... آنقدر گریه کرده ، دق کرده ، مرده و از دنیا رفته ..... 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🆔 @simaye_haram 🌐 babolharam.net
🎙 #⃣ #⃣ تفحص! يه قصه ي شهيد گمنام. تو بحث تفحص شهدا،بعد از اون قائله ي شانزده تير ِ تهران و اون اتفاقاتي كه افتاد،تماس پشت تماس با ما با خوزستان كه آقا،وضع شهر بدجور ِ، يه تشييع بذاريم؟ تازه تشييع شده بود،شهيد توي معراج شهداي اهواز نداشتيم، منم اون موقع معاون اطلاعات عمليات كميته ي مفقودين بودم،يعني آمار كل شهدا دست خودم بود،سردار باقرزاده از تهران تماس گرفت، كه فلاني توي معراج شهيد داريد؟گفتم:سردار نه! هيچي نيست،تازه فرستاديم تهران. گفت:با اين اتفاقاتي كه توي تهران افتاده،بچه هاي مذهبي،بسيجي ها،بقض كردن دارن تماس ميگيرند كه آقا يه تشييعي توي اين شهر بذاريد،عطر شهدا توي اين شهر پراكنده بشه،بچه ها يه كم آروم بشن. گفتم:سردار اينجا شهيد نداريم.چند روزي گذشت،هيچ اتفاقي نيوفتاد،خود سردار باقرزاده اومد اهواز يه جلسه اي گذاشت،شهيد پازوكي،علي محمودوند، همه توي جلسه شركت كردند،آقاي باقرزاده يه چيزي گفت،گفت:بريد توي بيابونهايي كه داريد كار مي كنيد،بريد داد بزنيد،بگيد: آي شهدا! اگه ولايت بر حق ِ، اگه ولايت رو قبول داريد،الان ما به شما نياز داريم،پاشيد بياييد،الان مملكت ما به شما نياز داره،گفتيم:شعاره ديگه،شعار قشنگي ِ، سردار اين حرف ها رو زد،پا شد رفت تهران،ما هم رفتيم سراغ كارامون،چند روزي گذشت،سردار باقرزاده تماس گرفت با من كه فلاني!خبري نشد؟گفتم:نه سردار،گفت:اون كاري كه من گفتم كرديد؟ رفتيد داد بزنيد؟گفتم:سردار بچه ها دارن زحمت خودشون رو مي كشند،پيدا نشده.گفت:گفتم بريد داد بزنيد.بگيد:آي شهدا! به شما نياز داريم پاشيد بياييد. من به اتفاق دوتا سرباز خودمون رفتيم توي منطقه ي هور، سرم رو از توي ماشين بيرون ميآوردم،مثل ديوونه ها داد مي زدم:شهدا به ما گفتن،داد بزنيد به شما بگيم:مملكت به شما نياز داره،اگه ولايت رو قبول داريد پاشيد بياييد.ما اين رو گفتيم،برگشتيم اهواز، رسيدم اهواز،بچه هاي اداري ما گفتن:فلاني از شلمچه خبر آوردن شانزده شهيد پيدا شده. رفتيم شلمچه پيكر شانزده شهيد رو برداشتيم آورديم اهواز،دوباره گفتند:آقا از هور گفتن:سيزده شهيد پيدا شده،شهرحاني چندتا پيدا شده...شروع شد اومدن،چند روزي فقط كار ما بود مي رفتيم اين بچه هارو جمع مي كرديم،آي قربونش برم، مي دونن كي بايد بيان،نمي شمرديم،فقط آقا ده تا اين ور،سه تا اون ور،يه شب من تازه از منطقه برگشته بودم،سردار با من تماس گرفت،فلاني چه كار كردي؟گفتم:سردار بحمدلله يه خبرايي شده . گفت:چندتاشدن؟ گفتم:هنوز نشمردم،گفت:همين امشب پاشو بيا.گفتم:سردار يه چند روزي صبر كن.گفت:همين امشب راه بيوفت بيا. ببين چند تا شدن؟ اين گوشي دم گوش من دارم مي شمارم،شانزده تا،سي تا، يه وقت گفتم: سردار بخدا قسم هفتاد و دو تا. يكي از رفقام كنارم ايستاده بود، به گريه افتاد، گفت :هفتاد و دو تا پاي آقاشون ايستادن.گفتم:سردار من خودم بچه ي جنگم،رفيقام من و مسخره مي كنند،ميگن:شما داريد فيلم بازي مي كنيد،بذار هفتاد و سه تاش كنيم، هفتاد و چهارتاشون كنيم. سردار باقرزداه گفت:ول كن بذار هركي هرچي مي خواد بگه،بگه بردار بيارشون. آورديم اين شهدا رو، يكي از اين شهدا از سادات بود،يه كلاه سبز رو سرش بود، وقتي كه پيداش كرده بوديم،وقتي ما شهدا رو داخل ماشين مي چيديم،هي مي خواستند بذارن گفتم: نه،اين شهيد بذار روي همه باشه،اين از سادات ِ،همه ي شهدا كه داخل آمبولانس شدند،اين رو روي سر همه گذاشتن،اومديم قم،تك و تنها داخل ماشين بودم،گفتم:برم يه زيارتي بكنم،حالا هفتاد و دو تا شهيد داخل ماشين،گفتم:يكي رو هم ببرم داخل حرم،يه گوني رو بغل كردم،دم در يه بنده ي خدايي گفت:چي مي خواي ببري داخل،گفتم:كار نداشته باش،گفت:بايد ببينم،من خودم نمي دونستم كه اين شهيد همون شهيد ِ سادات ِ،گفتم: آقا من شهيد از معراج اهواز آوردم مي خوام برم معراج تهران،گفتم يه زيارتي بكنم،يكي از شهدا رو هم نايب الزياره اي ببرم داخل حرم بي بي، گفت:بيا تو، رفتم داخل تا در گوني رو باز كرد به گريه افتاد،گفت:آقا! سيد ِ،كلاه سبزداره،تو بغلم گرفتم رفتم كنار ضريح،يه دستم به مشبكاي ضريح بود يه دستم به شهيد....هفتاد و دو نفر مي مونند پاي آقاشون. 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🆔 @simaye_haram 🌐 babolharam.net
🎙 #⃣ #⃣ اما شهدا. معامله گر با خدان،تجارت با خدا كردن. رفتم جنوب،بچه هاي تفحص يه كشاورزي رو معرفي كردن گفتن:يه داستاني داره. اين كشاورز اومد به من گفت:حاجي! شب ها توي مزرعه ام يه تپه بود،شب ها مي اومدم آبياري كنم بخدا فانوس نمي خواستم،نور از اين تپه به آسمون مي رفت. رفتم اينها رو گفتم به بچه هاي تفحص،اومدن ريختن به هم، از زير اين تپه استخونهاي پنچ تا بچه بسيجي پيدا كردن، بعد مي گفت:حاج آقا! به جدت قسم،از وقتي كه اين بچه هارو از مزرعه ي من بردن، ديگه نور توي مزرعه ي من نيست،شب ها مزرعه ام تاريك ِ. 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🆔 @simaye_haram 🌐 babolharam.net
🎙 #⃣ #⃣ یک عده روی خاک صحرا جان سپردند یک عده در اعماق دریا جان سپردند... یک عده مانند کبوتر های عاشق رفتند و بین آسمانها جان سپردند... یک عده بی سر عده ای با درد پهلو یک عده دیگر اربا اربا جان سپردند.. یک عده روی دست ارباب دو عالم یک عده روی پای مولا جان سپردند.. یک عده هم بی دست، لب تشنه ولی مرد دور از وطن مانند سقا جان سپردند.. در بستر تردید مردن ننگشان بود رفتند و در آغوش زهرا جان سپردند.. 👈صوت این متن 👉 📡 براي عضويت در سيماي حرم کانال رسمی فیلم و سبك و صوت های مداحی و سخنرانی كليك نماييد 👇 🌐https://eitaa.com/joinchat/3674997620C2ef04a3ff7