eitaa logo
متن سیمای حرم
14هزار دنبال‌کننده
11 عکس
6 ویدیو
0 فایل
🎙کانال رسمی فیلم، فیش روضه دفتری، سبك و صوت های مداحی و سخنرانی‌ وابسته به کانال باب الحرم 👈راه ارتباطی @OnlySeydALi 🔸کانال متن روضه باب‌الحرم↶ @babolharam_net 🔸فروشگاه حرز حرم↶
مشاهده در ایتا
دانلود
#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اللهم صل علی فاطمة و ابیها و امها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک السلام علیک یا أباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک.... اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلیّک...  عزای اشرف اولاد آدم است بیا عزیز فاطمه ماه محرم است بیا هلال ماه عزا میدهد ندا به فلک که ماهِ گریه و اندوه و ماتم است بیا  لوای سرخ حسینی ندا دهند همه دَم که غیر تو چه کسی صاحب دَم است بیا *شبِ ششم ماهِ محرمِ، شبِ يتيم امام حسن ،قاسمِ... *   هم پریشانِ حسینم،هم پریشانِ حسن ای به قربانِ حسین و ای به قربانِ حسن هر شبی که فاطمه بر روضه هامان می رسد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن   هر کجا رفتم دیدم کار دستِ مجتباست بشکند دستم نباشد گر به دامانِ حسن قاسمش وقتی به میدان زد، حسین آهسته گفت می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن   پیش زهرا آبرو داری کنیم و آوریم هی گلاب و دسته گُل، یادِ یتیمانِ حسن شب عاشورا هرکسی یک سوالی می پرسید، این آقا هم سوال کرد: عموجان! من هم فردا شهید می شم یا نه؟ تا عمو فرمود شهادت نزدِ تو چگونه ست؟! درنگ نکرد،صدا زد: احلی من العسل .. از عسل شیرین‌ترِ عمو... اینقدر روزِ عاشورا قاسم بن الحسن نگران بود، از صبح نگران بود، منتظرِ یه خبری بود، رویِ پایِ خودش بند نمیشد، یکی یکی شهدا که میرفتن به میدان، قاسم همش می گفت: نوبتِ من کی میشه؟ آخه عموم به من گفت: قاسمم تو هم شهید میشی، به بلایِ عظیمی هم دچار میشی..پس کو؟ چرا خبری نمیشه؟ مادرش اومد دید پشتِ خیمه ها زانوهاش رو بغل گرفته،عزیزِ دلم چی شده چرا ناراحتی؟ گفت: مادرجان! رفتم اذنِ میدان بگیرم عموم به من اجازه نمیده، چیکار کنم؟ گفت: من راهش رو بلدم، برا روزِ مبادا دست خطی از بابات حسن نگه داشتم،صندوقچه رو باز کرد،نامه یا بازوبندی داد گفت بردار ببر، رمز رفتنت همینه، با عجله اومد گرفت دوید سمتِ عمو، تا این نامه رو داد دستِ عمو، عمو نامه رو باز کرد، چشمش به خط برادر افتاد، رو چشمش گذاشت، هی نامه رو بو می کرد، می گفت: بویِ حسنم رو میده.. شروع کرد گریه کردن قاسم  رو بغل کرد .. سه بار ابی عبدالله قاسم رو بغل کرده تو کربلا .. بارِ اول تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدن علی اکبر .. قاسم دید عمو داره بلند بلند گریه میکنه .. اومد کنارِ عمو شروع کرد ناله زدن عمو من هستم نکنه تنها بری، حضرت بغلش کرد .. بار دوم زمانی بود که اذن میدان میخواست بگیره، نامۀ پدر رو داد، اینجا نوشتن عمو و برادر زاده انقدر گریه کردن هر دو به حالتِ بیهوشی افتادن .. بعد اجازۀ میدان داد... اما چه میدان رفتنی .. یه جمله بگم کنایه فهما صدا ناله‌شون بلند شه، هرکاری کردن یه زره اندازۀ قاسم نشد .. یه لباس و سپر اندازه ش نشد، یه کلاه‌ خود اندازه‌ش نشد، لذا ابی عبدالله لباس سفید تنش کرد، یه روبند بست سوارِ اسبش شد .. یا الله اهلِ روضه جلوتر از من برن.. اينقدر این نوجوان بدنش نحیف بود نوشتن پاش به رکابِ اسب نرسید .. حالا نوۀ علی اومده وسط میدان، عباس داره نگاه میکنه، این بزرگ شده دستِ عباسِ .. شروع کرد رجز خواندن "إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحَسَن" .. همه مات و متحیرن کیه این نوجوان اومده وسط میدان، ازرق شامی چهار تا از پسراشُ فرستاد اما این سمتِ میدان نوۀ علیِ .. پسرِ جنگ آورِ جملِ .. چشم بهم زدنی چهارتا پسرش رو به درک واصل کرد .. ازرق دید خیلی آبروریزی شد، خودش اومد میدان گفت داغتو به دلِ عموت میزارم ..اون ملعون رو هم قاسم به درك فرستاد عباس داره میبینه زیرِ لب میگه الله اکبر .. دیدن حریفش نمیشن، امام زمان من معذرت میخوام .. الله اکبر .. بگم و داد بزنن مادرا .. یه نانجیبی گفت اینطور فایده نداره دورش حلقه بزنید سنگ بارانش کنید .. دورِ قاسم حلقه زدن سنگ باران کردن .. انقد سنگ زدن از بالای اسب .. یه مرتبه ابی عبدالله شنید یه صدای ضعیفی میگه "وا اماه" اینجا نوشتن ابی عبدالله خودش رو به سرعت رسوند بالا سرِ قاسم .. یه نگاه کرد به بدن: دید پاهاشو داره رو زمین میکشه .. اولِ روضه گفتم سه بار عاشورا قاسم رو بغل کرد .. یه بار بالاسرِ علی اکبر تو خیمه .. یه بار لحظۀ میدان رفتن .. بارِ سومم اینجا بود .. قاسمُ بغل کرد .. سینه رو سینه چسباند .. دوبارِ اول با بارِ سوم فرق داره .. یه فرقشُ بگم : هر دوبارِ اول سینۀ این نوجوانُ به سینه چسباند پاهاش از زمین کنده شد.. اما بارِ سوم سینه رو به سینه چسبوند پاهاش رو زمین کشیده میشد .. حسین … حالا دستت رو بيار بالا به نيت فرج امام زمان سه مرتبه: يا حسين،ياحسين،ياحسين .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...... ✓سیمای حرم↶ http://eitaa.com/simaye_haram ✓حرز حرم↶ https://eitaa.com/herze_haram
#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... "لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم  حسبنا الله و نعم الوکیل و نعم المولی و نعم النصیر..." اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی أَیُّها الْمُجْتَبَی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ "السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ‏ عَلَى‏ هَامَتِهِ‏"یعنی سلام به قاسمی که شمشیر به فرقش خورد دیگه نتونست رو مرکب دووم بیاره. *شب ششم ماه محرم، شب قاسم بن الحسنه، شبِ آقازاده امام حسن، شب سيزده ساله ي كربلا... به یاد اون بچه هایی که سیزده، چهارده، پونزده ساله بودن، گفتن میريم تا انتقام سیلی زهرا بگیريم، یاد کنیم همه اشون رو، پدر مادرای شهدا رو هم یاد کنیم. به نام نامی شیر جمل به نام حسن  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قیام کرده شجاعت به احترام حسن رسیده پرتو نوری ز اوج بامِ حسن کشیده باده ی خود را به سمت جام حسن در این پیاله شرافت به جوش می آید  صدای غیرت قاسم به گوش می آید اومد جلو خیمه، صدا زد عموجان اجازه میدی برم میدان؟ یادتون باشه تنها کسی که ابی عبدالله زودی فرمود برو میدان فقط علی اکبر بود. وقتی قاسم گفت: عموجان اجازه میدی؟ حضرت فرمود: تو یادگار برادر منی عزیزم، برگرد قربونت برم. حسین جان! امروز هم ما اومدیم بگیم حسین جان ما هم هستیم. حضرت وقتی اجازه نداد دلش گرفت اومد تو خیمه، زانوها رو بغل گرفت، یه مرتبه مادرش نجمه خاتون صدا زد.. عزیزم سرتو بالا بیار، بابات حسن فکر این شب ها و روزها رو کرده، نامه ای نوشته، فرمود: همچین روزی بده دست قاسم ببره خدمت برادرم، انقدر خوشحال شد نامه رو گرفت، «تو غربت دیدی یه بچه محل رو از دور میبینی اصلا زنده میشی» همچین که اومد مقابل عمو گفت عموجان این نامه ی بابامه، ابی عبدالله همچین که باز کرد دید دستخط داداش حسنشه انقدر گریه کرد. حسن جان دلم برات تنگ شده داداش، کجایی ببینی حسینتو غریب گیر آوردن، تو اونجا سفارش کرده، امامه امام حسینه، حسین جان روز عاشورا من نیستم یاریت کنم، بذار قاسمم عوض من شمشیر بزنه.. زره به پیکر ابن الکرم عبایش شد طنین سبز حسن جان نوای نایش شد لباس رزم تنش نشد، با کفن، عمه ها دورشو گرفتن، سوار شد رفت زد تو دل دشمن.. خروش رزم علی بانگ ربّنایش شد بلای ازرق شامی و بچه هایش شد دوباره زنده نموده است یاد حیدر را به چهار ضربه به هم ریخت چهار پيکر را هُرم غرّش قاسم گلو به وجد آمد ز آب چشم تر او وضو به وجد آمد ز شربت عسل او سبو به وجد آمد ز رزم بی مثل او عمو به وجد آمد همان دمی که دم تیغ او به ازرق خورد حسین وقت تماشای او چه حظّی برد گفتن این کیه؟ شروع کرد خودشو معرفی کردن، من نوه ی علی ام، من نوه ی فاطمه ام، من پسر امام حسنم، یه نانجیبی گفت: داغشو به دل مادرش میذارم.اما نتونستن، یک جوری شمشیر زد همه متحیر شدن، برا همین بود یه وقت دیدن ابی عبدالله جلو خیمه دست رو سر گذاشت. آخ دور قاسمو گرفتن، انقدر شمشیر به بدنش زدن، یه وقت دیدن این آقازاده رو زمین افتاد، همونجا صدا زد عموجان! به دادم برس. فقط همینقدر بهتون بگم پاهای قاسم وقتي ميخواست بره ميدون به رکاب نمیرسید. ابی عبدالله وقتی اومد کنار بدن قاسم، دید یه نانجیبی کاکلشو گرفته، حضرت با ضربه ای انداختش کنار، قاسمشو بغل گرفت.... پا بر زمین نکوب عمو در کنار توست این سرو قد خمیده که دار و ندار توست ای ماه سیزده شبه ی دشت کربلا  ماه شب چهاردهم بی قرار توست دل بردن از امام و سراپا عسل شدن این کار، کار بی هنران نیست کار توست ای جان فدای نغمه ی اِن تَنکُرونی ات هر کس شهید عشق شود از تبار توست حتی به بند کفش تو باید دخیل بست این بندِ بازمانده گره یادگار توست دارد زره به قامت تو گریه می‌کند  حتی کلاهخودِ تو هم داغدار توست قاسم شدی که روی زمین قِسمَتَت کنند این تکّه های تن، سند افتخار توست *شیخ جعفر شوشتری رحمة الله عليه، یه گریزی داره، شیخ جعفر شوشتری میگه: پاهاش به رکاب نمی‌رسید اما ابی عبدالله هر کی روی زمین افتاد بغلش کرد، آورد سمت خیمه، وقتی قاسمو بغل کرد بچه ای که پاش به رکاب نمی‌رسید پاهاش رو زمین کشیده میشد، شیخ جعفر میگه: دو تا حالت داره، یا انقدر مصیبت سنگین بود امام حسین با قد خمیده قاسمو برگردوند، یا انقدر بدن زیر سم اسب ها بود کوبیده شد... بلند همه بگيد: حسين!... اللهم عجل لوليك الفرج. .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...... ✓سیمای حرم↶ http://eitaa.com/simaye_haram ✓حرز حرم↶ https://eitaa.com/herze_haram