#طنز_جبهه
1️⃣ 🔴کمپوت
🔶خبرنگار میکروفن را گرفت جلو دهانش و گفت: «خودتان را معرفی کنید و اگر خاطره ای، پیامی، حرفی دارید بفرمایید.»
🔶او بدون مقدمه و بي معرفي صدایش را بلند کرد و گفت: «شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوتها را از قوطی جدا نکنند، اخر ما نباید بدانیم چه می خوریم؟ آلبالو می خواهیم رب گوجه فرنگی در می آید. رب گوجه فرنگی می خواهیم کمپوت گلابی است. آخر ما چه خاکی به سرمان بریزیم. به این امت شهید پرور بگویید شما که می فرستید، درست بفرستید. اینقدر ما را حرص و جوش ندهید.»
🔶خبرنگار همينطور هاج و واج فقط نگاه ميكرد.
••✾•🍃🌺🍃•✾••
2️⃣ 🔴 اسیر سودانی
🔶عملیات تمام شده بود.و از قرارگاه به قصد ترک منطقه سوار اتوبوس شدیم ،هوای خیلی گرمی بود به همین خاطر یونیفرمم را بیرون آوردم و فقط زیرپوشی سفیدی تنم بود.
🔶بعد از ساعتی اتوبوس به ایستگاه صلواتی رسید و همگی با دیدن لیوانهای شربت آب لیمو خیلی خوشحال شدیم بخصوص من که در ردیف اول صندلی اتوبوس نشسته بودم.
🔶لحظاتی بعد یکی از مسئولان ایستگاه صلواتی وارد اتوبوس شد و با دیدن بچه ها که اغلب سیه چرده یا سبزه بودند ، فریاد زد چرا این اسیرها محافظ ندارند، به نظرم سودانی باشید، بعد هم رو به همکارانش کرد و فریاد زد؛ اسیران سودانی هستند،شربت نه آب بیاورید، از سرتان هم زیاد است!!
🔶این را که بچه ها شنیدند، اتوبوس از خنده بچه ها منفجر شد.اصلا دلمان نمی خواست در آن گرما آب بخوریم اینکه به حاج آقا فهماندیم رزمندگان هرمزگان هستیم. بنده خدا کلی ضایع شده بود.
#طرح_نهضت_خاطره_گویی #شادی_روح_شهدا_صلوات
#طنز_جبهه #نشاط_آفرینی #استفاده_بهینه_از_فرصت