eitaa logo
سیمرغ
993 دنبال‌کننده
213 عکس
331 ویدیو
443 فایل
کانال عرفان و ادبیات @simorgh1001 مدیر: دکتر یونس رضائی @Yones1368
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5978857559958752188.mp3
11.03M
🎼 عدل موثق 🎤محسن چاووشی @simorgh1001
شرح سودی بر بوستان سعدی جلد اول.pdf
12.51M
شرح بوستان سعدی نوشته : محمد سودی بسنوی ترجمه، تحشیه و تهیه متن انتقادی : دکتر اکبر بهروز جلد اول @simorgh1001
شرح سودی بر بوستان سعدی جلد دوم.PDF
9.83M
شرح بوستان سعدی نوشته : محمد سودی بسنوی ترجمه، تحشیه و تهیه متن انتقادی : دکتر اکبر بهروز جلد دوم @simorgh1001
🔴 داستان «اسکناس مچاله شده» یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم. @simorgh1001
46358381728474.pdf
1.9M
جامع ترین مجموعه   ادبی 3طبقه بندی شده به صورت درس به درس ا(ز سال 1398تا شهریور 1401) @simorgh1001
مجموعه_سوالات_نهایی_طبقه_بندی_شده_فارسی_3_از_سال_98_تا_1401.pdf
2.14M
جامع ترین مجموعه   فارسی3طبقه بندی شده به صورت درس به درس ا(ز سال 1398تا شهریور 1401) @simorgh1001
4_5825606675796591861.mp3
9.53M
نام اثر:گلابتون خواننده و آهنگساز: گروه ازادی ترانه : فولکلور @simorgh1001
خسرو شکیبایی ی حکایت خیلی قشنگیو تعریف میکنه ک میگه : ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش، و نمیتونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. اینقدر بالا پایین پرید، خسته شد خوابید. دیدم بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده خودشو زده به خواب...! این داستان رفتار ما با بعضی آدمای اطرافمونه. دوسشون داریم و دوستمون دارند، ولی اونارو نمیفهمیم؛ فقط تو دنیای خودمون داریم بهترین رفتار رو با اونا میکنیم... @simorgh1001
مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم. 📕نویسنده : يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت @simorgh1001
4_5927107408814933397.mp3
4.03M
علیرضا قربانی آواز باران @simorgh1001
4_723784306719214051.mp3
9.87M
علیرضا قربانی ای عاشقان @simorgh1001
4_5953960824249781082.pdf
8.28M
از رابعه تا پروین زنانی که به فارسی شعر گفته‌اند کشاورز صدر @simorgh1001
رباعیات خیام نیشابوری.pdf
10.89M
رباعیات خیام نیشابوری مقدمه محمد علی فروغی به اهتمام دکتر قاسم غنی @simorgh1001
4_723784306722155295.mp3
7.93M
علیرضا قربانی رسوای زمانه @simorgh1001
ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ! ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ! ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ... ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ ... ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري رو مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي اسيب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهاي اسيب ديده کشتي را بستيم. نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند براي حال تو بيش از ديگران آگاه هست... @simorgh1001
آینده رو پیش بینی نکن، بسازش💪🏻 @simorgh1001
goopi_qesehaye-shahname.pdf
10.02M
داستان های شاهنامه به زبان ساده برای کودکان - مجموعه ای از پهلوانان نام دار ایرانی -نوشته : محدثه قربانی @simorgh1001
4_5798599912849409050.mp3
8.55M
رضا بهرام کجایی @simorgh1001
💪🏻 اگه بجنگی، موفق میشی ❌عادت نکن به شکست به نجنگیدن برای آرزوهات باورنکن نشدن ها رو عادت نکن به عادی بودن، 👈 برای آرزوهات بجنگ هرطور که شده نذار دیر بشه.. @simorgh1001
می گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر بـه زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی بـه دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. روزی قافله ای از جلو غار گذشته و چون بـه شهر برادر میرفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده بـه قافله سالار می دهد تا در شهر بـه برادرش برساند. منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق بـه این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب میتواند کرد بی آنکه بریزد. چون قافله سالار بـه شهر و بازار محل کسب برادر می رسد و امانتی را می دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و بـه قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب بـه برادرش بدهد. چون برادر غار نشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و بـه شهر و دکان وی میرود. در گوشه دکان چشم بـه برادر داشت و دید که برادر زرگرش بازوبندی از طلا را روی بازوی لخت زنی امتحان می کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان بـه زمین میریزد. چون زرگر این را می بیند می‌گوید: ای برادر اگر بـه دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد میباشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترسی همه زاهد می‌باشند @simorgh1001
روز عزیزای دل بابا ناموس داداشا هووی مامانا دخی منگولا جینگول مینگولا خوشگلا مبارک
مرغ دلم راهی قم می‌شود در حرم امن تو گم می‌شود کوثر نوری به کویر قمی آب حیات دل این مردمی عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک به یمن میلادت، ذره ذره نور می‌شویم و قطره قطره حضور و دل را به سرای کرامتت دخیل می‌بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‌های پاکت تطهیر شویم. روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می‌‏دهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی‌‏گردیم؛ با دل‌هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است. ولادت (س) و مبارک @simorgh1001
گزیده_شاهنامه_فردوسی_به_تصحیح_و_گزینش_مصطفی_جیحونی.PDF
19.19M
گزیده شاهنامه فردوسی تصحیح و گزینش : مصطفی جیحونی @simorgh1001
4_6028539658579739747.mp3
9.97M
رضا بهرام دیوانه @simorgh1001
4_5927055074638431612.mp3
9.62M
رضا بهرام مو به مو @simorgh1001