14.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کتاب فارسی سوم دبستان
سال ۱۳۰۸
۹۴ سال پیش...
@simorgh1001
من چنان محوِ
سخن گفتنِ گرمت بودم
که تو از هر چه که دم میزدی
آن دم خوش بود...
#حسین_منزوی
@simorgh1001
فکـــر کـردن به تــو یعنـی؛ غـزلـی شــور انگیـــز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی است
#شعر
«محمد علی بهمنی»
@simorgh1001
#مقاله
✍دکتر یونس رضایی
https://civilica.com/doc/1243255/
حقیقت توبه
https://civilica.com/doc/948049/
رسیدن به مقامات معنوی اهل بیت ع
https://civilica.com/doc/1855669/
تحلیل عشق در ادبیات عرفانی با رویکرد زیبایی شناسی
https://civilica.com/doc/1726837/
اهمیت بیداری شب و سحرخیزی در اشعار حافظ
https://civilica.com/doc/1726819/
ضرورت استاد در سير و سلوک و راه شناخت استاد کامل
https://civilica.com/doc/1867863/
نوگرایی در غزل سیمین بهبهانی
@simorgh1001
@simorgh1001
4_5989918002689082895.mp3
1.88M
#موسیقی
محمد معتمدی
الهی
مناجات سحر...
@simorgh1001
مادری پیر و پریشان احوال
عمر او بود فزون از پنجاه
زن بی شوهر و از حاصل عمر
یک پسر داشت شرور و خودخواه
روز و شب در پی اوباشی خویش
بی خبر از شرف و عزت و جاه
دیده بود او به بر مادر پیر
یک گره بسته ی زر، گاه به گاه
شبی آمد که ستاند آن زر
تا کند صرف عمل های تباه
مادر از دادن زر کرد ابا
گفت: رو رو که گناهست ، گناه
این ذخیره ست مرا ای فرزند
بهر دامادی ات انشاء الله
حمله آورد پسر تا گیرد
آن گره بسته ی زر خواه مخواه
مادر از جور پسر شیون کرد
بود از چاره چو دستش کوتاه
پسر افشرد گلوی مادر
سخت چندان که رخش گشت سیاه
نیمه جان پیکر مادر بگرفت
بر سر دوش و بیفتاد براه
برد و در چاه عمیقی افکند
کز جنایت نشود کس آگاه
شد سرازیر پس از واقعه او
تا کند در ته آن چاه، نگاه
از ته چاه، بگوشش آمد
ناله ی زار و حزینی ناگاه
آخرین گفته ی مادر این بود
آه ، فرزند! نیفتی در چاه
#شعر
یحیی دولت آبادی
@simorgh1001
#اصطلاحات_عرفانی
هاتف ارباب معرفت که گهي
مست خوانندشان و گه هشيار
از مي و بزم و ساقي و مطرب
وز مغ و دير و شاهد و زنّار
قصد ايشان نهفته اسراري است
که به ايما کنند گاه اظهار
پي بري گر به رازشان داني
که همين است سرّ آن اسرار
که يکي هست و هيچ نيست جز او
وحـده لا الـه الاّ هـو
#شعر
هاتف اصفهانی
@simorgh1001
#اصطلاحات_عارفين
#انسان در اصطلاح عرفا مرد كامل است نه صورت انسانيه و در حديث قدسى آمده كه الانسان سرى و أنا سره.
#پير_مغان كنايه از حضرت مولا على عليه السلام است.
#بزم اشاره به مجلس خاص أهل حق است.
#تجلى نور مكاشفه است كه بر دل عارف متجلى شود.
#ترسا و #ترسا_بچه مرد روحانى را گويند كه از صفات ذميمه نفس رذيله استخلاص يافته شود.
#خرابات مقام فنا و خراباتى اهل فنا را خوانند.
#خال كنايه از وحدت ذات مطلقه است.
#خط عبارت از ظهور تعلق ارواح به اجسام است.
#خمار و #باده_فروش پيران كامل و مرشدان واصل را گويند.
#دير_مغان كنايه از مجلس عرفا و اولياست.
#رند اشاره است به اولياء و عرفاء كه وجود ايشان از غبار كدورات بشريت صافى و پاك گشته است.
#ساقى كنايه از فياض مطلق است و در بعضى مواضع مراد از ساقى كوثر است.
#ساغر و #صراحى مراد دل عارف است و آن را #خمخانه و #ميخانه و #ميكده گويند.
#شاهد كنايه از معشوق است.
#شراب كنايه از سكران محبت و جذبه حق است.
#عشق كنايه از مقام ولايت مطلقه علويات عارفى است.
#غمزه و #كنار و #بوسه كنايه از فيوضات و جذبات قلبى است.
#قلندر كنايه از صاحب مقام اطلاق است حتى از قيد اطلاق.
#كليسا و #كنشت كنايه از عالم معنى و شهود است.
#مشاهده و #مكاشفه و #محاضره حضور قلب است.
#زلف كنایه است از مرتبه امكانيه از محسوسات و معقولات.
منبع: نکته 687 هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی
@simorgh1001