🔸آخرین سخنرانی
#حاج_احمـد_متوسلیـان :
هر شهرى که توسط اسرائیلىها
محاصره شده آزاد خواهیم کرد و
اسرائیل را به سقوط مىڪشانیم
روزى اسرائیـل چنان بترسد و در
فکر باشد که مبادا از لوله سلاحمان،
به جاى گلـوله پاســدار بیرون بیاید.
۲۸ خـرداد ۱۳٦۱
پادگان زبـدانی سـوریه
در جمع قوای محمدرسولاللهﷺ
🆔👇
@sire_o_sh
✅ما خودمان فرهنگ داریم
بعد از آموزش های سخت، پایین کوه که میرسیدیم، حاج احمد خرما گرفته بود دستش،به تک تک بچه ها تعارف میکرد.
وقتی بر میداشتم، گفتم: "مرسی برادر!"
گفت: "چی گفتی؟!" فهمیدم چه اشتباهی کردم؛ اما دیگر دیر شده بود! ظرف خرما را داد دست یکی دیگه، گفت: "بخیز! "تو اون سرما، تو برف، بیست متر سینه خیز برد. دیگه توان نداشتم، ولو شدم. گفت: "باید بری." ضربه ای به پشتم زد که ... بعداً به حاج احمد گفتم به خاطر یک کلمه،
برای چی منو زدین؟ گفت: ما رژیم طاغوتی رابا فرهنگش بیرون کردیم، ما خودمون فرهنگ داریم،
زبان داریم. شما نباید نشخوارکننده کلمات اجانب باشید. به جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه!"
راوی: سردار عسکری
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
🆔👇
@sire_o_sh
نماز اول وقت
ایستاده بود کنار در حرم و به وضوخانه اشاره می کرد.
تازه رسیده بودیم دمشق و دلمان می خواست یک زیارت با حال بکنیم، ولی وقت اذان بود.
ـ برادرا، زیارت مستحبه، نماز واجب. عجلّوا بالصلوة قبل الفوت.
📚یادگاران، جلد 9
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
🆔👇
@sire_o_sh
یک روز همانطور که سرگرم کار روی نیروهای گردان حمزه در محوطه دوکوهه بودیم، حاج احمد از راه رسید. او میخواست با محک زدن بچهها بفهمد که آموزشهای ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یکی از بچه بسیجیها گفت «برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزشهایی دیدین؟»
آن بنده خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرده و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد.
وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد، او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود.
بعد از اینکه تنبیه تمام شد، حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت «برادر جان، تموم این سخت گیریها به خاطر اینه که میخوایم توی عملیات، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم».
ظهر، وقت #نماز، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همان بچه بسیجی ایستاد و به او اقتدا کرد. نمازش را خواند. او با این کار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبی آموخت."
#درس_اخلاق
#حاج_احمد_متوسلیان
🆔👇
@sire_o_sh
#حاج_احمد_متوسلیان :
هر نقطه از جهان که
گویندهٔ «لا اله الا الله» هست ،
همانجا نیز مرز اسلامی ماست.
۲۸ خرداد ۱۳۶۱
آخرین سخنرانی
پادگان زبدانی سوریه
🆔👇
@sire_o_sh
⭕️تازه حقوقش رو گرفته بود، از در سپاه بیرون اومد که دید یک زن بچه بغل، کنار پیادهرو نشسته و گریه میکنه، احمد رفت جلو.
ـ خواهر من! شما چرا ناراحتی؟ چی شده؟ چه کسی شما رو ناراحت کرده؟
ـ شوهرم، من و این بچه صغیر رو توی این شهر گذاشته و رفته تفنگچی کومله شده، به خدا خیلی وقته یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته.
احمد تا این حرف رو شنید، بغضش گرفت و بلافاصله دست توی جیب اورکتش کرد و تمام مبلغی رو که چند دقیقه پیش بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی طرف آن زن گرفت.
ـ خواهر به خدا من شرمندهام، نمیدونستم شما چنین مشکلی دارید، این پول ناقابل رو بگیرید، هدیه مختصری است، فعلاً امور خودتون رو بگذرونید، نشانیتان رو هم بدهید به برادر دستواره، او مسئول تأمین ارزاق شهر است، بعد از این مواد خوراکی شما را خودش میاره دم در خونهتون به شما تحویل میده.
اون زن خشکش زده بود؛ احمد با التماس پول را به او داد، نشانىاش را هم نوشت و داد به من…
🔻به خدا قسم کم نبودند خانوادههایى در مریوان که احمد خرج آنها را مىداد؛ مىدید حقوق خودش کفاف این کار را نمىدهد، مىرفت از پدرش دستى مىگرفت و مىآورد خرج محرومین مریوان مىکرد. همین طورها بود که همین خانوادههایى که او خرجشان را مىداد، شوهرهاىشان را سَرِ غیرت مىآوردند که شما خجالت نمىکشید؟ اسم خودتان را مىگذارید کُرد؟ دارید با مردى مىجنگید که خرج خورد و خوراک زن و بچههاى شما را مىدهد. به همین خاطر مىدیدیم که راه به راه، ضدانقلاب فریبخورده، گروه گروه مىآمدند و خودشان را به سپاه تسلیم مىکردند.
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
🆔👇
@sire_o_sh
دلش میخواست بره قم يا نجف درس طلبگی بخونه.
حتی توی خونه صداش میکردن "آشيخ احمد!"
ولی نرفت. میگفت "کار بابا تو مغازه زياده."
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
🆔👇👇👇
@sire_o_sh
⭕️همراه ما اومده بود عقب. بايد يک کم استراحت میکردیم و دوباره میرفتیم جلو.
قوطی کنسرو رو باز کردم و گرفتم طرف حاجی. نگاهم کرد. گفت: "شما بخورين. من خوراکی دارم."
دستمالش رو باز کرد. نون و پنيری بود که چند روز قبل داده بودند!
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
🆔👇👇👇
@sire_o_sh
🔸آخرین سخنرانی
#حاج_احمـد_متوسلیـان :
هر شهرى که توسط اسرائیلىها
محاصره شده آزاد خواهیم کرد و
اسرائیل را به سقوط مىڪشانیم
روزى اسرائیـل چنان بترسد و در
فکر باشد که مبادا از لوله سلاحمان،
به جاى گلـوله پاســدار بیرون بیاید.
۲۸ خـرداد ۱۳٦۱
پادگان زبـدانی سـوریه
در جمع قوای محمدرسولاللهﷺ
🆔👇
@sire_o_sh
ثانیه ها هم درد میکنند
وقـتی منتظر هستیم ،
و خبری از او نیست ...
#چهاردهم_تیر
سالروز ربوده شدن
#حاج_احمد_متوسلیان و یارانش
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh
آخرین نفری که از عملیات برمیگشت خودش بود. یک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره.
حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگین. تا نرفت کلاه خود رو برداره، برنگشت!
گفتیم: اگه شهید میشدی…؟
گفت: این بیت المال بود!
#حاج_احمد_متوسلیان
#درس_اخلاق
رونوشت به برخی مسئولین امروز!
🆔️👇👇👇
@sire_o_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿✨🤲ما منتظريم
🌱ما منتظریم که آقای #حاج_احمد_متوسليان إن شاءالله بیاید؛نگویید شهید،ما که خبر نداریم از شهادت ایشان.خداوند إن شاءالله که فرزند شما را،هر جا که هست،هر جور که هست،مشمول لطف و فضل خودش قرار بدهد.
ما که آرزو میکنیم إن شاءالله خداوند این جوان مومن و صالح را برگرداند.
«مقام معظم رهبری » ۷۵/۹/۲۵
🆔👇👇👇
@sire_o_sh
https://eitaa.com/joinchat/1812332544C6f247075b2
🌹روزى را نزديک خواهيم نمود كه اسرائيل چنان بترسد و در فكر اين باشد كه مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بيرون بيايد...
باشد كه ما شبانگاهان بر سرشان بريزيم، همچون عقابان تيزپروازى كه شب و روز برايشان معنا ندارد و باشد آنجايى به هم برسيم كه با گرفتن هزاران اسير از صهيونيستها، به جهانيان ثابت كنيم كه ما به اتكا به #سلاح_ايمان مان میجنگيم، نه به اتكاى هواپيما، نه با موشک هاى سام، نه با تانک، نه با توپ، نه با آتش جنگافزارهاى مادى مان، ان شاءالله...
🔰گزیده ای از آخرین سخنرانی سردار #حاج_احمد_متوسلیان
🆔👇👇👇
@sire_o_sh
https://eitaa.com/joinchat/1812332544C6f247075b2