جوری روی خودتون کار کنید که حتی اگه یک گناه هم کردید گریه تون بگیره...
#شهید_جهاد_مغنیه🕊🌹
این عکس از لحظه به اسارت در آمدن قهرمان چزابه است .
شهید *ماشاءالله پیل افکن* ، در ادامه عملیات چزابه ، شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد .

اين قهرمان نا شناخته به تنهایی دو شبانه روز گردانهای زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد.
دشمنان شکست خورده، خشم خود را، با شکنجههای متعدد، از جمله بریدن دو دست توان مندش از بازو، و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان هایش، و پوست کندن سر و جمجمه اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش، و با نشاندن صدها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند
و چه عاشقانه به ديدار حق شتافت🌹🌹
امروز سالروزشهادت این شهید عزیز از روستای اسپاهیکلاه دابو شهرستان آمل میباشد .🌹
یاد و نامش گرامی 🌹
شادی روحش الفاتحه مع الصلوات
احمدنظامی گزارشگراینترنتی تربت حیدریه
YEKNET.IR - roze 2 - hafteghi mordad 1401 - ramezani.mp3
2.58M
🎧🎼 آه وای از کربلا ...
🎼 میزنه ثارالله مادر را صدا
🔊 بشنوید | 🏴 روضه
🎤 حاج #مجتبی_رمضانی
🌷 به مناسبت شب جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🗓️ شنبه ١ مردادماه ۱۴۰۱
🌹 صلۍاللہعلیڪیاأباعبدالله
@labeik_ya_fatemata_zahra
🏴 لا یوم کیومک یا اباعبدالله
کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانهاش میلرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینهام.
آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را میبخشی؟ این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟»
برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمیشد. از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت «چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟»
گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود
19.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شما دلتون برای باباتون تنگ نمیشه؟
@sire_shohadai_alzahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | چه ساغرها تهی کردیم بر یادت که یک ذره
نه ساکن گشت سوزِ دل، نه کمتر شد خمار ما
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یاساقیعطشان💔
تو سمت آب نرفتی و لشگری ديدند
فرات سوی تو آمد به نيت پابوس...
فرات بعد تو هی خواب مشک میبيند
فرات بعد تو شبها نخوابد از كابوس
#تاسوعایحسینیتسلیت🏴
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•