اگر آن طرف میز بودم!
اردیبهشت سال ۱۳۷۱ اولین دیدار بین من و آقای رئیسی در دادگاه انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. آن زمان ایشان در مقام ریاست دادگاه انقلاب و من در مقام متهم بودم. بعد از گذراندن ۱۰ روز زندان انفرادی و مراحل بازجویی در زندان توحید و یا همان موزه عبرت فعلی که به جرم اعتراض به معضلات فرهنگی و کمکاریهای دولت وقت و البته دستگیری تعدادی دیگر که کارشان چیزی بیشتر از اعتراض بود، به دفترشان فراخوانده شدم.
🔸برخلاف تصورم با روی خوش به استقبالم آمد و بعد تورق پرونده گفت: اگر جایمان عوض میشد و من آنطرف میز بودم، همین کارهای اعتراضی تو را میکردم!!!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
مکارم الاخلاق، نقل خاطره از مسعود ده نمکی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
برو دفتر گمشدگان بگو تو بلندگو صدایتان کنند!
آیت الله العظمی بهجت
گاهی در ضمن لطایفی، نكات خیلی ظریف و دوستداشتنی را که متناسب با حال طرف بود بیان میکردند. یک روزی، شخصی در صحن مطهر حضرت معصومه (س) به آقا برخورد كرده بود.
به آقا گفته بود كه حضرت آقا من خودم را گم كردهام؛ میخواهم خودم را پیدا كنم، چكار كنم؟ آیت الله بهجت فرموده بودند:
برو در آن صحن یك اتاق و دفتری است به نام دفتر گمشدگان، بگو من خودم را گم كردهام، تا كه در بلندگو شما را صدا كنند، ببینید آیا پیدا میشوید یا نه؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، ۱۴۰۳/۷/۲۹
https://eitaa.com/sirefarzanegan
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دیدار محرمانه و جالب مرحوم آیت الله مصباح یزدی با دبیر کل حزب الله لبنان، شهید سید حسن نصرالله
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال علامه مصباح یزدی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این پیمان صلح به جایی نمیرسد!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله گفت: حضرت آقا با خونسردی فرمودند: این پیمان صلح به جایی نمیرسد! من گفتم: حداقل احتمالش را بدهید! فرمودند: شما احتمال بدهید که این صلح به جایی نرسد. نترسید. به کارتان ادامه دهید. بروید و با اسرائیل بجنگید. ما نیز مطمئن شدیم و برگشتیم. پس از مدتی؛ نه چندان طولانی، اسحاق رابین به شمال فلسطین آمد. یک صهیونیسم تندرو به جرم صلح او را ترور کرد. قرارداد صلح منتفی شد. چقدر زیبا و با شور و شعف، سید حسن از این ماجرا سخن میگفت. من نیز به وجد آمده بودم.
جلسه طولانی شده بود و وقت خواب بود. میبایست از سید حسن جدا بشویم. یک لیوان آب نوشیدم و از سید و حاج قاسم خداحافظی کردم و از اتاق بیرون آمدم. باور نمیکردم که یک روز من بمانم و در فراق حاجی و سید، مجبور شوم از آن روز بنویسم. روزهایی که با حرفهای قشنگ و شنیدنی سید، تا اوج وصل به خدا و ولایت پیش رفتم و عاشق دو سید وارسته و یک سردار بزرگ شدم. کاش نشسته بودم و باز از کلاس درس سید حسن نصرالله و حاج قاسم بهره میبردم. آن روز نمیدانستم که من شاگرد مکتبی شدهام که درسهای ماندگاری را در ذهن خود ثبت و ضبط کردهام. کاش راهی به پهنه عمل بیابم و حرف های سید را به هدر ندهم. حالا دیگر سید حسن نصرالله، شاگردان زیادی دارد. شاگردانی مثل عماد و هنیه و سنوار و ذوالفقار و ابومهدی المهندس، حاج قاسم نیز خود را شاگرد مکتب سید میدانست و او را فرمانده صدا میکرد. سید حسن نصرالله نیز به حاجی می گفت: تو فرمانده من هستی!
ادامه دارد ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این شما و این متاع ما!
استاد حسن رمضانی:
علامه حسن زاده آملی میفرمود:
با علامه طباطبایی میرفتیم تا به نزدیک منزلشان رسیدیم. ایشان کلید را از جیب مبارکشان در آوردند تا در را باز کنند در همین حال به من رو کردند و فرمودند: آقا ما هر چه داریم از سر سفره آخوند داریم. این حرفها را این علوم و این معارف را آخوند به ما یاد داد. صدرالمتألهین ما را با این متاع آشنا کرد و بعد هم از زبان آخوند خطاب به مخالفان فرمودند: ما زحمت کشیدیم و این متاع را در اختیار شما قرار دادیم. شما به ما فحش دادید و سنگ زدید و اهانت کردید، ولی ما کارمان را کرده و وظیفه خود را انجام دادیم و این متاع را در اختیار شما قرار دادیم، این شما و این متاع ما!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حدیث سهر- بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی- ص۱۳۳، نشر بوستان کتاب قم.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر علم حقیقی بود فروتنیات بیشتر میشد!
حجة الاسلام قرائتى: به علّامه طباطبائى گفتم: اول تحصيل و طلبگىام وقتى عبادت مىكردم حال بهترى داشتم؛ هرچه علمم زيادتر شده، حال و توجهم كمتر شده است؛ دليلش چيست؟ فرمودند: دليلش اين است كه اينها كه خواندهاى علم حقيقى نبوده؛ اگر علم حقيقى و واقعى بود، تواضع انسان زيادتر مىشد. امير المؤمنين مى فرمايد:" ثمرة العلم العبوديّة" علم واقعى آن است كه هرچه زيادتر مىشود، خشوع و عبادت انسان زيادتر مىشود.»
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
ز مِهر افروخته، ص۷۷، سید علی تهرانی، نشر سروش.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من با حاج قاسم بزرگ شدم!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله در جلسه بعدی که با دو نفر از روحانیون ایرانی به ملاقاتش رفته بودیم، گفت: از سال ۱۹۹۸ تقریبا بیست سال پیش، وقتی حاج قاسم را دیدم و ارتباطمان با هم شکل گرفت، همیشه او بود که میآمد و من را ملاقات میکرد. من فقط چندبار به دیدار او رفتم. حاجی وقتی در میدان جنگ بود، همه دوستان را ملاقات مینمود و به صحبتهای بیشتر رزمندگان گوش میداد. او همیشه از مجاهدان حمایت میکرد و احترام و محبتش را به آنها نشان میداد. حاج قاسم میگفت: میآیم و میبینمتان و در خدمت شما هستم. لازم نیست به دفتر من در تهران بیایید، من میآیم و شما را میبینم. این کلمات و تاثیرات اخلاقی و معنوی او روی مقامات لبنانی تاثیر داشت. این اخلاق، برایش فرصتی ایجاد میکرد که تمام ایدهها و باورهای کسانی را که میدید، بشنود و با کمک آنان بررسیهای شفافتر و درستتری داشته باشد. از بیان زیبای سید حسن لذت میبردم. وقتی بیانش نیز از حضرت آقا و حاج قاسم بود، لذتش بیشتر میشد. یک استکان قهوه با یک شیرینی لبنانی خوردم تا با شادی بیشتری به حرفهای سید حسن گوش کنم. وی درباره حاج قاسم گفت: به میدان جنگ که میرفت، با همه افراد در سطوح مختلف بحث میکرد. به حرف دیگران بها میداد. سید گفت: این یک روش غیرمعمول در میان سردارها است. اما حاج قاسم از همه جلوتر بود. من حاج قاسم را دقیق میشناختم. با او از دوران جنگ و بعد از آن، و در نیروی قدس آشنا بودم. با حاجی بزرگ شده بودم.
ادامه دارد ...
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
✍️ کشف و کرامت، کاشف از حقیقت و حقّانیت نیست!
● [مرحوم آیه الله العظمی سید جمال الدّین گلپایگانى] نقل مىكردند:
در مرحلهاى از مراحل سیر و سلوك، حال عجیبى پیدا كردم و بدین كیفیت بود كه نفس خود را افاضه كننده علم و قدرت و رزق و حیات به جمیع موجودات مىدیدم، بدین قسم كه هر موجودى از موجودات از من مدد مىگیرد، و من مُعطى و مُفیض فیض وجود به ماهیات امكانیه و قوالب وجودیه هستم.
● این حال من بود، و از طرفى علماً و اجمالًا نیز مىدانستم كه این حال صحیح نیست؛ چون خداوند جلّ و علا مبدأ همه خیرات است و افاضه كننده رحمت و وجود به جمیع ما سِوَى.
● چند شبانه روز این حال طول كشید، و هر چه به حرم مطهّر حضرت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام مشرّف شدم و در باطن تقاضاى گشایش نمودم سودى نبخشید، تصمیم گرفتم به كاظمین مشرّف شوم و آن حضرت را شفیع قرار دهم تا خداوند متعال مرا از این ورطه نجات دهد.
● هوا سرد بود، به سوى مرقد مطهّر حضرت موسى بن جعفر علیهماالسّلام از نجف عازم كاظمین شدم، و چون وارد شدم یكسره به حرم مطهّر مشرّف شدم. هوا سرد و فرشهاى جلوى ضریح را برداشته بودند، سرِ خود را در مقابل ضریح روى سنگهاى مرمر گذاشتم و آنقدر گریه كردم كه آب اشك چشم من بر روى سنگهاى مرمر جارى شد.
● هنوز سر از زمین بر نداشته بودم كه حضرت شفاعت فرمودند و حال من عوض شد، و فهمیدم كه من كیستم؟ من چیستم؟ من ذرّهاى هم نیستم، من بقدرِ پرِ كاهى قدرت ندارم؛ اینها همه مال خداست و بس، و اوست مفیض على الإطلاق، و اوست حىّ و حیات دهنده، و عالم و علم بخشنده، و قادر و قدرت دهنده، و رازق و روزى رساننده [است].
در این حال برخاستم و زیارت و نماز را بجاى آوردم و به نجف اشرف مراجعت كردم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
معاد شناسی، ج ۹، ص ۱۱۹، سید محمد حسین حسینی تهرانی، نشر حکمت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
فقط یک سفارش!
اگر پنجاه سال هم خدمت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه بودی و میگفتی چه کار کنیم؟ میفرمودند:
(فاذکروني أذکرکم)
همین آیه را میخواندند. هیچی نیست، فقط همین است: (فاذکروني أذکرکم).
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال حاج شیخ کاظم ضرّابی
https://eitaa.com/sirefarzanegan
پشت هم داغ میرسد از راه
داغ هاشم، هنیه، نصرالله...
دلمان خوش به نصرت زهراست
"و هم الغالبون حزب الله"
https://eitaa.com/sirefarzanegan
حاج قاسم مرد خستگی ناپذیر!
علی شیرازی:
سید حسن نصرالله میگفت: حاج قاسم یک ویژگی دیگر هم داشت. او خستگی ناپذیر بود، هیچ وقت خسته نمیشد. ما خسته میشدیم و گاهی احساس میکردیم که مشکلات، فشار زیادی به ما میآورد. اما حاج قاسم ساعتها به کار کردن ادامه میداد. اگر هم احساس خستگی میکرد، از کار کردن دست نمیکشید .قدرت ویژهای در تحمل سختیها و مشکلات داشت. سید تصور میکرد من این حرف را قبول نکردهام. با تاکید گفت: اغراق نمیکنم. هیچ گاه کسی را ندیدهام که رنج و بیخوابی را این طور مانند حاجی تاب بیاورد. او سختکوش بود. او خستگی را خسته کرده بود! یکی دیگر از ویژگیهای شخصیت حاج قاسم این بود که کارها را مدام پیگیری میکرد. وی بدون درنگ همه فعالیتها را دنبال میکرد. با خنده گفتم: حاجی خواب را به مسخره میگرفت. آقای پورجعفری یک بار بعد از یک سفر ۱۴ روزه حاجی به من گفت: حاجی در این سفر ده ساعت نخوابید. سپس یک فنجان قهوه نوشیدم و گفتم: حاجی یک انسان ویژه بود. یک روز از ساعت ۷ صبح تا ۷ شب جلسه داشتیم. همه خسته شده بودند و درخواست ادامه جلسه را به فردا داشتند. حاجی موافقت کرد. روز بعد قبل از ساعت ۷ به اتاق حاجی رفتم، وی گفت: دیشب که جلسه تمام شد، به اصفهان رفتم. از فرودگاه خود را به نجف آباد رساندم و در منزل جانباز توبهایها به دیدارش شتافتم. تا سحر پیش او بودم و بعد به تهران برگشتم تا به جلسه برسم. به سید حسن گفتم: حاج قاسم مرد خستگی ناپذیر بود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
علی شیرازی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan