آن قدر فروتنانه پشت تلفن نشستند که گویا در حضور ایشان هستند!
دکتر سید محمد فرید آستانه- فرزند استادم مرحوم آیت الله حاج سید محمد علی آستانه و نوه مرحوم آیت الله سید ابراهیم حق شناس جهرمی- میفرمودند:
زمانی که آیت اله العظمی گلپایگانی- اعلی الله مقامه- به آقا بزرگ- منظور مرحوم آیت الله حق شناس جهرمی- برای احوالپرسی تلفن کردند، این قدر آقا بزرگ متواضعانه پشت تلفن نشستند که گویا در قم و روبروی حضرت آقا نشستهاند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
گروه تاریخ حوزه علمیه قم در ایتا، نقل خاطره از مجید رضا جهان مهین، ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
https://eitaa.com/sirefarzanegan
پس از عریضه به محضر امام عصر، بیماریشان خوب شد!
پدر ما- مرحوم آیت الله محمدجواد صافی گلپایگانی- سردرد داشتند و هر چه میكردند، خوب نمیشدند. به اصرار مادرمان عريضهای نوشتند و در چاه انداختند.
وقتی نامه را به چاه مسجد انداختند تا به خانه بروند، سر دردشان خوب شد.
اين يك نمونه از عنایات امام زمان است، نمونههای فراوان ديگری نيز وجود دارد كه الان مجال گفتن آنها نيست.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گفتگو با مرحوم آیت الله العظمی علی صافی گلپایگانی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من هم مامور امام زمان هستم!
مرا چند بار پيش سپهبد نصيری، مقدّم و ديگران بردند. يك بار مقدم میگفت:
من يك دايی دارم که آدم خيلی خوبی است. گفتم: تو چرا آن گونه نيستی؟ گفت: آخر من مأمورم و المأمور معذور. به او گفتم: چگونه است كه تو مأمور و معذور هستی، ولی من چنين نباشم. گفت: چطور مگه؟ گفتم: من هم مأمور امام زمان(عليه السلام) هستم. تو كه مأمور شاه هستی، هر كار كه میخواهی میكنی، ولی من كه مأمور از طرف امام زمان(عليه السلام)هستم، حق ندارم حرف بزنم؟!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گفتگو با آیت الله العظمی علی صافی گلپایگانی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
خمینی رفت و آقا شد!
روزی "سپهبد نصيري" به من گفت: ديدی خمينی رفت و به دامن تودهایها افتاد. برگشتم و به او جواب دادم:
خمينی رفت و آقا شد!
گفت: تو آخوند چيز فهمی هستی، اما خيلی غُدّی! گفتم: من حرفم را میزنم. اينهایی هم كه میگویم نه برای هوای نفس، بلكه برای خدا است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، گفتگو با آیت الله العظمی علی صافی گلپایگانی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این گونه بود که ما به حج مشرف شدیم!
در سال ۱۳۸۲ رادیو فرهنگ، مصاحبۀ مفصلی با حضرت آیت الله العظمی احمد بهشتی انجام داد. در بخشی از این برنامه، ایشان خاطرۀ خود را از ترجمۀ تعدادی از مجلدات تفسیر مجمع البیان این گونه بازگو نمودند:
ماه رمضان ۱۳۵۲ در یکی از مساجد تهران در آریا شهر- صادقیۀ کنونی- هم نماز میخواندم هم منبر میرفتم. آقای شمس فراهانی- که از ناشرین تهران است- با میزبان ما دوست بود. یک شب افطار دعوت شده و آمده بود آن جا. من و ایشان هم یکدیگر را نمیشناختیم. البته او دورا دور مرا میشناخت. وقتی آمد گفت: به به! چه خوب شد من شما را دیدم! من دارم تفسیر مجمع البیان را ترجمه میکنم و به هر کدام از علما و مولفین و مترجمین یک جلد دادم که ترجمه کنند. من سه هزار تومان برای هر ترجمه میدهم. جلد اول این تفسیر را آقای نوری همدانی و آقای مفتح مشترکا ترجمه، و من در دو جلد چاپ کردهام. جلد دوم را هم شما برای من ترجمه کنید. گفتم من حرفی ندارم، ترجمه میکنم ولی من در ترجمه سریع هستم، فکر نکن ترجمه من یک سال طول میکشد، یکی دو ماه دیگر تحویلت میدهم، ولی شرط دارد، شرطش این است که من خیلی آرزو دارم بروم زیارت بیت الله الحرام ولی پول ندارم، شما عهد کنید که این پول را به من ندهید بلکه بدهید به یکی از این کاروانهای تهران و اگر هزار تومان هم لازم شد، خودم تهیه میکنم. گفت:
من حتما این کار را میکنم و شما هم حتما ترجمه را انجام بدهید. گفتم بسیار خوب و خیلی خوشحال شدم. اما حقیقش این بود که یکی دو روز قبلش شب نشسته بودم این دعا را میخواندم:
اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام! این دعا را که خواندم، یک دفعه زد به سرم گفتم:
خدایا من از بچگی هر چه یادم هست همیشه این دعا را خواندم و هی گفتم:
خدایا امسال و هر سال، زیارت خانۀ خودت را نصیبم کن، تو یک بارش را هم ندادی! چرا باید این طور باشد؟! ما این همه بخواهیم و هیچ وقت انجام نگیرد!
واقعا این حرفها را با یک دل شکستهای گفتم. همان شب خواب دیدم که چمدانم را بسته و دست گرفتهام و دارم میروم زیارت بیت الله!
بیدار که شدم اهمیتی به این خواب ندادم و با خود گفتم:
این خواب لابد عکس العمل آن حرفهایی بود که در بیداری زدم!
یکی دو روز بعد هم آقای شمس فراهانی آمد و این صحبتها مطرح شد و فهمیدم خوابم درست بوده است.
من تتمۀ ماه رمضان و چند روزی بعد یعنی یک ماهه، جلد دوم را ترجمه کردم و گذاشتم در اختیار ایشان!
به هر حال از برکت ترجمۀ جلد پنجم تفسیر مجمع البیان ما هم مشرف شدیم به بیت الله الحرام!»
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال آیت الله العظمی احمد بهشتی در ایتا.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
امروز بیا تا درس تعطیل نشود!
مرحوم آیت الله[العظمی] میرزا هاشم آملی فرمودند:
یک روز در نجف هوا به شدت گرم بود، یقین داشتیم نه استاد میآید نه شاگرد، ما با مرحوم آیت الله سید یحیی مدرسی یزدی هم مباحثه بودیم، گفت بلند شو برویم، کار محقق عراقی معلوم نیست شاید آمده باشد، رفتیم دیدیم استاد در یک حجره، شمع روشن کردهاند و به یک خادم گفتهاند:
امروز بیا تا درس تعطیل نشود!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۱۴۲، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ما خشت نیستیم که با برف خراب شویم!
در یک روز برفی مرحوم آیت الله [العظمی میرزا هاشم] آملی زودتر از همه به درس آمده و روی منبر تدریس نشسته بودند، فرمودند:
ما خشت نیستیم که با برف خراب شویم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۱۴۳، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
وقتی دیدم مرا به نیابت قبول کردهاند،گفتم باید از همین تخت بیمارستان برای تدریس بروم!
از کرامات مرحوم آیت الله [العظمی میرزا هاشم] آملی این بود که در بیمارستان مجیدی تهران بیمار و بستری بودند و شبها عمل خاصی داشتند. صبحها میآمدند قم درس را میگفتند و دوباره به تهران برمیگشتند. به ایشان عرض کردم:
با این بیماری چرا برای درس میآیید؟ فرمودند:
شرح دارد!
پرستاری آن جا خواب دیده بود که حضرت امام زمان آن جا تشریف آوردهاند. پرسیده بود:
نائب شما کیست؟ فرموده بودند:
این شخصی که روی تخت بیمارستان خوابیده است!
آیت الله آملی فرمودند:
وقتی دیدم مرا به نیابت قبول کردهاند، گفتم باید از روی همین تخت بیمارستان، برای درس بروم.
این مطلب با هیچ چیز دنیا قابل مقایسه نیست، بگذارید بارتان را امام زمان ببندد، بحمدلله این بیماری شان هم علاج شد.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ۱۴۳،به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آمدم تا حجت باشم!
گاهی اوقات مرحوم آیت الله [العظمی میرزاهاشم] آملی درس میآمدند و میفرمودند:
با این که تب دارم ولی آمدم تا حجت باشم!
گاهی هم میفرمودند:
با این که تب دارم به درس آمدم، زیرا درس، شفاست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۱۴۴، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این عصا را برای کسانی که به درس نیایند،گذاشتهام!
مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل زاده قمشهای میفرمودند:
خانهای داشتم میخواستم آن را بفروشم. یک روز برای انتقال سند مجبور شدم به محضر بروم و نتوانستم در درس استاد آیت الله [العظمی میرزا هاشم] آملی شرکت کنم. فردای آن روز استاد به طنز فرمودند:
میدانید این عصا را برای چه گذاشتهام؟ برای کسی که یک روز به درس نیاید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۱۴۲، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
خمس بر تو واجب نیست، برو پول را پس بده!
کشاورزی از شمال کشور خدمت مرحوم آیت الله [العظمی میرزا هاشم] آملی آمده بود. او دو گاو داشته بود که به سختی امور زندگی خود را با آن میگذرانید. طلبهای به آن محل رفته و به او گفته بود:
حتما باید خمس گاوها را بدهی! او هم گاو ها را فروخته و خمس آن را خدمت آقا آورده بود. مرحوم آقای آملی از شنیدن این قصه ناراحت شدند و فرمودند:
چرا گاوها را فروختی؟ تو خودت محتاج هستی، و فرمودند:
برو گاوها را پس بگیر و پول را پس بده، خمس به تو نمیرسد! بلکه خودشان هم یک پیراهن به او هدیه دادند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۲۴۷، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
جز دندان عقل و طمع، بقیه را کشیدهام!
هرکس از استاد ما مرحوم آیت الله [العظمی میرزا هاشم] آملی میپرسید:
دندان کشیدهاید؟ میفرمودند:
دندان عقل که درنیامده، دندان طمع هم که کشیدنی نیست، بقیه دندانها را کشیدهام!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
حکمتهای فقیهانه- خاطرات، بیانات و توصیههای مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیلپور قمشهای- ص۲۴۸، به کوشش محمد علی باقی،نشر ولایت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر کسی بخواهد آدم بشود باید پیوسته قرآن بخواند!
در حالات حضرت امام خمینی آمده است که یکی از شخصیتها از ایشان پرسید:
شما چرا این قدر قرآن میخوانید؟!
-اگر به یاد داشته باشید همه ساله در آستانه ماه رمضان، دفتر حضرت امام اطلاعیهای میداد و تمام برنامههای ایشان را تعطیل اعلام میکرد و امام در ماه رمضان، عمده وقت شان به تلاوت قرآن میگذشت و بسیار کم و به ندرت، با کسی ملاقات میکردند مگر به حد ضرورت!
آن شخص میگوید حضرت امام در جواب من که عرض کردم شما چرا این قدر قرآن میخوانید؟! پس از مکثی پاسخ دادند:
هر کس که بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود، باید دائم قرآن بخواند!
سیره فررانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کتاب پا به پای آفتاب، ج۲، ص۱۵۷، امیر رضا ستوده، نشر پنجره.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
با آن سن بالا، جدیت در عبادت داشتند!
مرحوم آیت الله قدیری میفرمودند:
وقتی حضرت امام در ماه مبارک رمضان در فصل گرمایِ نجف اشرف، برای نماز جماعت ظهر و عصر با زبان روزه به مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی(ره) تشریف میآوردند، اول هشت رکعت، نوافلِ ظهر را میخواندند و بعد نماز ظهر را با اذان و اقامه نسبتاً طولانی میخواندند و بعد از تعقیبات نماز ظهر، هشت رکعت نوافل عصر را میخواندند و بعد نماز عصر را با اذان و اقامه، مانند نماز ظهر میخواندند و بعد از تعقیبات، تشریف میبردند.
این کار در آن سن و هوای گرم و آن حال روزه، کار آسانی نبود که حتی جوانها موفق به آن بشوند، اما امام، با اقبال تمام، این گونه جدیت در عبادت داشتند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۳، ص ۱۱-۱۰، نشر عروج.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
خودِ ماه رمضان، کاریست!
حضرت امام با رؤیتِ هلالِ ماه مبارک، تغییراتی در برنامه زندگی خود میدادند، از جمله: دیدارهای عمومی را تعطیل میکردند تا بیشتر به دعا و قرآن و خلاصه به خودشان برسند. امام می فرمودند:
خود ماه رمضان کاری است!
امام در ماه رمضان شعر نمیسرودند و نمیخواندند و گوش نمیدادند. سراسر ماه را به انجام مستحباتِ مربوطِ به ماه سپری میکردند. در ماه رمضان از شب تا صبح عبادت، نماز و دعا به جا میآوردند. بعد از نماز صبح مقداری استراحت میکردند و صبح زود برای کارهایشان آماده بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سرگذشتهای ویژه از امام خمینی، ش۴، ص۱۲۹، نشر پیام آزادی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
هر سه روز یک ختم قرآن داشتند!
در ماه رمضان یكى از همراهان امام در نجف، اظهار مىكرد كه امام خمینى در ماه مبارك رمضان، هر روز ده جزء قرآن مىخواندند، یعنى در هر سه روز، یك بار قرآن را ختم مىكردند.
علاوه بر آن، هر سال چند روز قبل از ماه مبارك رمضان ، دستور مىدادند كه چند ختم قرآن براى افرادى كه مدِ نظر مباركشان بود، قرائت شود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
پا به پاى آفتاب، ج ۱ ص ۱۸۱ ،نشر پنجره.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
توجه ویژه امام خمینی به قرآن!
امام خمینى توجه خاصى به قرآن داشتند، به طورى كه روزى، هفت بار قرآن مىخواندند!
امام در هر فرصتى كه به دست مىآوردند، ولو اندك، قرآن مىخواندند. بارها دیده شد كه امام حتى در دقایقى قبل از آماده شدن سفره- كه معمولا به بطالت مىگذرد- قرآن تلاوت مىكنند! امام بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح، قرآن مىخواندند.(۱)
یكى اطرافیان امام مىگوید:
امام در نجف چشمشان درد گرفت و به دكتر مراجعه كردند. دكتر بعد از معاینه چشم امام گفت:
شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشمتان استراحت بدهید.
امام خندیدند و فرمودند:
دكتر! من چشم را براى قرآن خواندن مىخواهم! چه فایدهاى دارد كه چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یك كارى كنید كه من بتوانم قرآن بخوانم.(۲)
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
۱- برداشتهایى از سیره امام خمینى، ج۳، ص ۱۹۸،نشر عروج.
۲- همان، ص۷
https://eitaa.com/sirefarzanegan
روزی تا ده جزء قرآن میخواندند!
خدمت مرحوم آيت اللّه كشميری که بوديم، ايشان روزهای معمولى خود را حتى تا ده جزء قرآن سپرى میكردند.
واقعا اگر توفيق الهى شامل بشود چيزى نيست.
ده تا ۲۵ دقيقه مىشود ۲۵۰ دقيقه یعنی ۴ ساعت.
ما چقدر وقتهاى شبانه روزمان ارزشمند هست و از آن بهره میبريم كه بخواهيم از قرآن و عبادت بزنيم؟
ما بر فرض كه قرآن هم نخوانيم مگر چه قدر از اوقاتمان استفاده میكنيم؟
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال رسمی حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری در ایتا، ۱۴۰۱/۱/۷
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در ماه مبارک رمضان ۱۵ ختم قرآن میکردند!
از مادرم شنیدم که علامه امینی در طول ماه مبارک رمضان ۱۵ دوره قرآن را ختم میکردند. ۱۴ دوره را به چهارده معصوم هدیه میکردند و یکی را هم به روح پدر و مادرشان!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با مهدی کلباسی- نوه دختری علامه امینی- ۹۶/۴/۱۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در ماه مبارک رمضان هر روز یک ختم قرآن داشتم!
از مرحوم علامه محمد تقی شیخ شوشتری شنيدم:
آن وقتهایی که ضعف جسمی نداشتم، در روزهای ماه مبارک رمضان هر روز يک ختم قرآن داشتم. بعدها که حالم رو به ضعف گذاشت، هر سه روزی يک ختم قرآن شد!
مجله مسجد، گفتگو با ابوالقاسم اعتبار، شماره ۱۹۰، فروردین و اردیبهشت۷۴.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
برای اموات بیوارث و بد وارث، قرآن ختم میکردند!
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی در ماه مبارک رمضان چندین ختم قرآن داشتند که یکی از ختمهای قرآنشان برای بیوارثان بود و یکی هم برای بد وارثان!
منظور از بیوارثان آنهایی بودند که کسی را نداشتند تا برایشان خیراتی بفرستند و منظور از بد وارثان کسانی بودند که وارث داشتند، اما وارثان و فرزندانشان، فراموششان کرده بودند!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
کانال فطرت، استاد مجاهدی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan