در زمستان بدون وسیله گرم کن، در مدرسه درس میگفتند!
مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- این مربی گرانقدر- صبحهای زود، آنهم در زمستانهای سرد مشهد پیاده به راه میافتادند و برای تدریس حاضر میشدند، در مدرس مدرسه نواب، بر روی فرشهای حصیری مندرس، بدون وسیله گرمکن و در عین حال با چه علاقه و نشاطی درس میگفتند و ادای تکلیف میکردند و به پرورش طلاب همت میگماشتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: استاد محمد رضا حکیمی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
شاربشان از سرما یخ میزد!
ایشان به قول خودش تمام تفریحش تدریس طلبهها بود. در درس خود تربیت هم میکردند. درسهای ایشان خیلی مرتب بود. گاهی در زمستان میدیدیم در آن هوای سرد نشستهاند و شاربشان از سرما یخ زده است. کم کم که صحبت میکردند، یخها آب میشدند و میریختند. خیلی مرتب درس میدادند. شوخی کم میکردند ولی حاضر جوابیشان خیلی قوی بود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: آیت الله رجبعلی رضازاده.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آخوند نباید فقط فقه و اصول بخواند!
مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی جاذبه بسیار داشتند. انسان نکتهسنجی هم بودند. وسط حرف، داستانی نقل میکردند. از هنر استادیِ بینظیری برخوردار بودند. روزی ایشان وسط درس این خاطره را فرمودند:
ما یک روزی سوار ماشین اتوبوس بودیم. ماشین خراب شد. چند ساعت تعمیر آن، وقت لازم داشت. به ما گفتند پیاده شوید. ما همه پیاده شدیم. من رفتم آن طرف ایستادم، ولی کشیشی که در ماشین بود، لباسهایش را درآورد، رفت زیر ماشین، و آن را درست کرد.
هندل زدند، ماشین روشن شد. کشیش دستهایش را شست و لباسش را پوشید و سوار شد. ایشان میفرمودند:
آخوند این نیست که فقط فقه و اصول بخواند. بروید فیزیک بخوانید، شیمی بخوانید، علوم دیگر بخوانید!
این یکی از درسهای ایشان بود. ایشان مربی آزاداندیش، نواندیش و متجددی بود. در آن حد دارای معلومات هم بود.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳.
سید محمد خامنهای.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
بروید دنبال استاد دیگری باشید!
یادم میآید ساعت ۴ بعدازظهر بود ما در مدرس نشسته بودیم. مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی آخرین درس را از کفایه گفتند. بعد آهی کشیده و فرمودند: نوبت من تمام شده است، آقایان بروند برای خودشان استاد بگیرند، یک دقیقه وقتشان را ضایع نکنند، که من مسئول شما نیستم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳.
مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد!
یک روز آقای محمدرضا حکیمی گفت: بیا برویم دیدن استاد- مرحوم آیت الله میرزا هاشم قزوینی- به خانهاش رفتیم و گفتیم: آقا حالتان چطور است؟فرمودند:
هر چه هست، همین یکی بس است! دو سه روز دیگر ایشان را به بیمارستان امام رضا(ع) بردند. محمدرضا حکیمی گفت:
برویم دیدن استاد. رفتیم، مثل دو تا رفیق احوالپرسی کردند. خیلی نگاه کردند و دعا کردند. خوشحال بودند و فرمودند:
خوب درس بخوانید! آقای حکیمی گفت: آقا ما دعا میکنیم خدا شما را شفا بدهد. فرمودند:
دعا نکنید! گفت: برای چه؟ فرمودند:
من دیگر به درد نمیخورم، دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد!
هردو گریه کردیم. در راه آقای حکیمی گفت:
آقا شیخ با همین مرض میمیرد، حالتی که ایشان دارد، برگشتنی نیست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳.
مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مطمئن نبودم برای من است!
آیت الله حسنعلی نجابت شیرازی میفرمودند :
در سفری که آیت الله شهید دستغیب به همدان داشتند، یک عبا برای آقا(مرحوم آیت الله محمد جواد انصاری همدانی) هدیه برده و آنرا روی طاقچه اتاق گذاشته بودند.
سال دیگر که دوباره به همدان میروند، میبینند آن عبا درست در همان جایی است که خودشان گذاشته بودند.
می پرسند:
آقا عبا اندازهتان نبود؟ به درد نمیخورد؟
میفرمایند:
شما که نگفتی این را برای من آوردی، مطمئن نبودم برای من است!
تا این اندازه مقید به شرع بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سوخته، ص۶۰، نشر شمس الشموس.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به هنگام عمامه بر سر نهادن و از سربرداشتن، عمامه را میبوسیدند!
مرحوم آیت الله سید علی آقای قاضیـ رحمة اللَه علیهـ هر وقت میخواستند عمامه را از سرشان بردارند و کنار بگذارند، میبوسیدند. و وقتی هم میخواستند عمامه را سرشان بگذارد، میبوسیدند و میفرمودند:
این تاج، تاجِ پیغمبر است،۱ اینها مال ما نیست!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سالک آگاه، ص۴۰، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر مکتب وحی.
۱-اشاره به روایتی در کافی، ج۶، ص۴۶۱.https://eitaa.com/sirefarzanegan
تا حالا نشده پایم را به طرف عمامهام دراز کنم!
مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی در نصیحت به طلاب میفرمودند:
وقتی عمامه به سر گذاشتید، تا روی تابوت باید با شما باشد و گر نه ملبّس نشوید!
یک روز به من فرمودند:
مطلبی را برای شما میگویم شاید برایت تعجب آور باشد و گفتند تا زندهام راضی نیستم به کسی بگویی بعد فرمودند:
من در خانه وقتی لباس روحانیتم را در میآورم تا الان نشده که پایم را به سمت عمامهام دراز کنم، تا زمانی که به شکل عمامه است؛ اما اگر به صورت پارچه باشد نه. وقتی به شکل عمامه است میخواهم بخوابم باید بالای سرم باشد و آن را پایین پایم نمیگذارم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری تسنیم، گفتگو با میثم مطیعی، ۹۶/۱۰/۱۳.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
هیچگاه پایشان را به طرف عمامه دراز نمیکردند!
یک بار ندیدم مرحوم آقا [=علامه طهرانی] بخوابند و پایشان به عمامه دراز باشد؛ چه عمامۀ سیاه و چه سفید فرقی نمیکرد. میگفتند: «عمامه را از آنجا بردار بگذار کنار! پا به عمامه نباید دراز باشد، عمامه تاج ملائکه است.»
ببینید! حالا آیا ما اینطوری هستیم؟! خیلی بخواهیم رعایت کنیم، قرآن جلوی پایمان نباشد.
یعنی مطالبی را که ایشان میفرمودند، به حقیقت ملکوتی آن رسیده بودند و میگفتند؛ قضیۀ اعتباری نبود. وقتی میگفتند: «نباید پا بهسمت عمامه دراز باشد و عمامه که تاج ملائکه است نباید جلوی پا باشد، بلکه باید بالای سر باشد» به حقیقت ملکوتی مسئله رسیده بودند.
اینجا است که تفاوت مطالب ایشان، راه ایشان، حال ایشان و بزرگانی مانند ایشان با بقیه مشخّص میشود! راجع به مرحوم قاضی و مرحوم آقای انصاری هم من همین مطالب را دیده بودم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
آموزههای ولایت، ج ۱، ص ۱۲۵، نشر مکتب وحی، سید محمد محسن طهرانی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
.
🌹 نیست خیال بدنم...
وقتِ مرگم بنویسید به رویِ کفَنم
سَر و عمّامهیِ من، هر دو فدای وطنم
ای دواعش صفتان جمله بسوزیدکه من
تا حسینی شدهام، نیست خیالِ بدنم
آرزویم به جهان، خادمیِ دین خداست
قلمَم جوهرِ عشق است و سلاحَم سُخنم
بختیاری (سیستانی)
اولاد پیغمبر را باید محترمانه صدا کنم!
مرحوم آقای قاضی وقتی میخواستند بچّههایشان را صدا کنند، میگفتند: آقای آسیّد جعفر! آقای آسیّد علی! آقای آسیّد محمّدصادق! آقای آسیّد حسن!
[به ایشان] گفتند:
آقا! اینها بچّههای خودتان هستند!
میفرمودند:
درست بچّههای خودِ من هستند، ولی اولاد پیغمبرند! من اولاد پیغمبر را بایستی که محترمانه صدا کنم!
برکات در فضیلت و خدمت به سادات، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
سالک آگاه، مجلس اول، ص۴۰، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر مکتب وحی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این فرزند رسول خداست، نباید پا را به طرف او دراز کرد!
هیچوقت نشد که مرحوم والد- علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی- در جایی که یکی از نوههایشان یا افراد دیگری که سید بودند، بخوابند. البته ایشان نسبت به همه اینطور بودند که پایشان را دراز نمیکردند، ولی بهخصوص اگر سیّد هم بودند، میفرمودند:
این فرزند رسول خدا است، نباید پا به او دراز بشود!
حالا با این که خودشان هم سیّد و پدربزرگِ آنها بودند.
برکات در فضیلت و خدمت به سادات، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
آموزههای ولایت، ج ۱، ص ۱۲۵،
سید محمد محسن طهرانی، نشر مکتب وحی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم!
یک روز در ساختمان مرکزی سازمان، در میدان فلسطین نزد مرحوم آیت الله محمدعلی شرعی بودم که تلفن زنگ زد. ایشان بعد از مدتی که شنونده حرفهای شخصی پشت تلفن بودند، باحالتی تلفن را زمین گذاشتند و صحبتهای عادی خود را با من ادامه دادند.
از محضر ایشان خداحافظی کردم و عازم ماموریت شدم. شبِ همان روز خبردار شدم فرزند ایشان در جبهه به شهادت رسیده، و در آن وقتی که تماس تلفنی داشتند، خبر شهادت فرزندشان را دریافت میکردند.
فردا صبح که برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیدم، عرض کردم:
ظاهرا محمدتقی دیروز شهید شدند؟ فرمودند:
بله، درست همان موقع که باهم گفتگو میکردیم، خبرشهادتشان را به من دادند و من نخواستم سخنانم را با شما قطع کنم!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشرسامان دانش، به نقل از خبرگزاری حوزه، نقل خاطره از محمدجواد ابوالقاسمی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
علامه شاگرد اخلاص و توحید و نماز شب خود بودند!
مرحوم علامه طباطبایی بیش از آن مقداری که از کتاب و کتیبه استفاده کنند، از آن «علم الوراثه» استفاده کردند.
اساتید ایشان در تبریز و در تهران مشخص بود و در نجف هم مشخص بود. بعضی از مراجع نجف که هم دوره با ایشان بودند، چند بار به ما گفتند:
آنچه را که علامه طباطبایی دارند، برای خود اوست؛ زیرا اساتید او را ما میشناسیم، هرگز به این عظمت و جلال و شکوه نبودند!
مرحوم علامه این خصیصه را داشتند که « مَنْ اِصْبَحَ لِلَّهِ اِرْبَعِینَ صَبَاحاً» یا «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ ینَابِیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه» ایشان شاگرد اخلاص و نماز شب و توحید خود بودند.
پیام آیت الله العظمی جوادی آملی برای سالگرد علامه طباطبایی، ۹۶/۹/۱.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اول فکر میکردند، بعد به کتاب مراجعه میکردند!
بسیاری از بزرگان قبل از اینكه مطالعه كنند، فكر میكردند. بعضی از اساتید ما چند جلد كتاب بیشتر نداشتند! امام رضوان الله علیه اینطور بودند، كتابخانه مرحوم علامه طباطبایی اینطور بود، آنها چند جلد كتاب بیشتر نداشتند و بیش از آن مقداری که به كتاب مراجعه كنند و مطالعه كنند، فكر میكردند كه چه میخواهیم بگوییم، موضوع چیست، محمول چیست، نسبت چیست، بعد شروع میكردند به مطالعه كردن.
اینطور نیست كه انسان همین كه وارد منزل شد، كتاب پهن كند و كتاب ببیند، اگر این طور شد، آن وقت این شخص، كتابی در میآید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
تفسیر سوره مبارکه سبا، آیت الله العظمی جوادی آملی، جلسه ۱۶،
۹۲/۷/۲.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی میفرمودند:
علامه طباطبایی ما را نجات دادند!
روزى مرحوم مطهّرى به حقير گفتند:
من و آقا سيّد محمّد حسينى بهشتى در قم در ورطه هلاكت بوديم، برخورد و دستگيرى علاّمه طباطبائى ما را از اين ورطه نجات دادند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
روح مجرّد، ص ۱۶٠، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر حکمت.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
میخواستم یکبار به تمام مفاتیح عمل کنم!
آقامصطفی خمینی راخدا رحمت کند. یک حالات خاصی داشتند. بعد از یک سال ایشان را در مکه دیدم، گویی آن جسمِ فربه، اصلاً تراشیده شده بود!
به ایشان گفتم:
آقا خدای نکرده [مشکلی] پیش آمده است؟
فرمودند: نه، میخواستم یکسال به[تمام اعمال] مفاتیح عمل کنم، همه مستحبات را شروع کردم، دارم انجام میدهم. الحمدالله تا اینجا موفق شدم. از محرّم پارسال شروع کردم، باقیمانده زیارت را انجام بدهم انشاءالله!
ایشان به خودشان ریاضتهای این جوری میدادند. واقعاً ملا هم بودند. ملایِ طلبه بسیار فاضلی بودند که از دست رفتند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، نقل خاطره از مرحوم سید جعفر طباطبایی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آقای خویی را به عنوان مرجع اعلم معرفی کردند!
بنده برای انتخاب مرجع تقلید خدمت علامه طباطبایی رفتم و گفتم:
بابا! اعلم کیست؟ فرمودند:
الله اعلم!
عرض کردم بین مراجع چه کسی اعلم است؟
باز دوباره همان کلمه را تکرار کردند. گفتم:
شما احتمال میدهید چه کسی اعلم باشد؟ فرمودند:
حالا شد و آیتالله العظمی خویی را پیشنهاد دادند و بنده مقلد ایشان شدم.
اینقدر ایشان دقیق و حساس بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این دو کتاب را همیشه بخوان!
یک روز که علامه طباطبایی منزل ما بودند، بدون مقدمه به بنده گفتند:
کتاب حافظ را بخوان!
به ایشان گفتم این کتاب را دارم. ولی ایشان نسخه خاصی از دیوان حافظ را مورد تاکید قرار دادند.
علامه به پدر بنده هم توصیه کرده بودند که مثنوی معنوی و حافظ را همیشه همراه داشته باش و بخوان! البته نه اینکه قصد داشته باشند با قرآن مقایسه کنند، بلکه منظورشان این بود که در نوعِ کتابهایِ بشری، این دو کتاب را از خودت جدا نکن!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
همه ظرفیتهای مغز علامه به کار گرفته شده است!
پرفسور شریعتمدار رفیع- رئیس بخش مغز و اعصاب بیمارستان سعادت آباد- بودند.
مرحوم علامه طباطبایی چند صباحی در اواخر عمر در این بیمارستان بستری شدند چون مقداری فراموشی پیدا کرده بودند. وقتی علامه به منزل پدری ما آمدند، این پرفسور هم به منزل پدر ما آمد و مانند یک عاشق به علامه نگاه میکرد با اینکه فردی ریشتراشیده و با کراوات و دارای منش اروپایی بود. ایشان میگفت: کادر پزشکی و پرستارهای ما عاشق علامه طباطبایی شده بودند.
در مورد بیماری علامه هم تعبیر پروفسور این بود که کل کاری که میشده از مغز کشیده شود، کشیده شده است!
در این شرایط معمولا کنترل ارادی افراد کم شده، و باطنشان بروز بیشتری پیدا میکند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
روایت داریوش شایگان از تجربه ای روحانی در کنار علامه طباطبایی.
ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کردهبود!
من از محضر چهار تن فیض بردهام، که هر یک از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد.
بیهیچ تردیدی، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشتهام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطهٔ وسیع او بر تمامی گسترهٔ فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داده، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود، و نسبت به جهانهای دیگرِ معرفت حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او بی نهایت توشه برداشتم. هیچ یک از سؤالات مرا دربارهٔ مجموعه طیف فلسفه اسلامی بیپاسخ نمیگذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز میپرداخت. فرزانگیاش را جرعه جرعه به انسان منتقل میکرد. چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود میآورد. ما با او تجربهای را گذراندیم که احتمالاً در جهان اسلام یگانه است: پژوهش تطبیقی مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامهای ایرانی. ترجمههای انجیل، ترجمهٔ فارسی اوپانیشادها، سوتراهای بودایی، و تائوتهچنگ را بررسی میکردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون میپرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشتهاست. هرگز در آنها تضادی با روح عرفان اسلامی نمیدید- با فلسفهٔ هند همانقدر اُخت و آمُخته بود که با جهان چینی و مسیحی.
یک بار او را به ویلایی در ساحل خزر که به دریا مشرف بود، دعوت کردم. مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه میان «دیدن» و «دانستن» در میان بود. از نظر او، تمامی معرفت، اگر به سطح تجربهای آنی و شهودی اعتلا نمییافت، هیچ ارزش و اعتباری نداشت. من آن ایام نوشتههای یونگ را زیاد میخواندم و در آن زمان در کتاب انسان در جستجوی روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب دربارهٔ چه است، در دو کلام برایش لُبّ مطلب کتاب را شرح دادم. اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطا روح جوهری و جهانی را موعظه میکرد، قرن نوزدهم توانست روانشناسی فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمده بود که خواست کتاب حتماً به فارسی ترجمه شود و افزود: زیرا باید جهان را شناخت. ما نمیتوانیم خود را در برجهای عاجمان محصور و منزوی کنیم.
تجربه شگفت دیگری که با او داشتم، ملاقات دو به دویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد.
قرار بود که همه اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کردهبودند. ما تنها بودیم. شب فرامیرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها گذاشته بودند نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.
من از استاد دربارهٔ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خاموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران حالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هردم لطیفتر را باز میگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم، حس میکردم. سخنان استاد با حس سبکی و بیوزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی باز آمدم ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کردهبود؛ رها و مجذوب در خلسهٔ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نَفَس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد..
با سپاس از دکتر خلیل کهریزی
زیر آسمانهای جهان (گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو)، ترجمهٔ نازی عظیما، چاپ دوم، فرزان روز.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
۵ عامل رسیدن به کمال!
مرحوم علی اصغر کرباسچیان معروف به علامه نقل میکرد که از علامه طباطبایی پرسیدم:
چه کنیم به جایی برسیم؟
ایشان این شعر را خواندند:
صمت و جوع و سَحر و خلوت و ذکرِ به دوام/
ناتمامان جهان را کند این پنج، تمام
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مثل یک مسافر عادی با اتوبوس به تهران میرفتند!
مرحوم علامه طباطبایی در کوچه ارک قم منزلی داشتند که الان تبدیل به مدرسه شده است. آن منزل بسیار ساده بود و با وجود عظمتی که ایشان داشتند، متواضع و سادهزیست بودند و در ترمینال همانند دیگران سوار ماشین میشدند و به تهران میرفتند و روند چاپ کتابها را پیگیری میکردند و به تنهایی رفت و آمد میکردند. یکبار از مسجد شاه سابق و مسجد امام فعلی از پلهها بالا میآیند که به آن سمت خیابان بروند اما ماشین به ایشان میزند و مدتها پایشان شکسته بود؛ این هم نشاندهنده عظمت و سادهزیستی ایشان است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، آیت الله رضا استادی، ۱۴۰۱/۸/۲۷.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ترجیح میدهم در قم، کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی استفاده نکنم!
منزل ما یوسفآباد بود، ساعت ده شب که عازم منزل بودم، دیدم یک روحانی مُسِن با خانمش ایستاده است. سوارشان کردم. شغلش سرباغبانیِ یک مجموعه بزرگ بود و از این جهت که روحانی بود برای من تعجب برانگیز شد.
باب صحبت باز شد. او مرا شناخت که نوه علامه طباطبایی هستم و برایم تعریف کرد:
من طلبه بودم و سیوطی را خوانده بودم و از لحاظ مالی خیلی مشکل داشتم. لذا خدمت علامه طباطبایی رسیدم و به ایشان گفتم:
چکار کنم؟ ایشان فرمودند:
اگر برای خدا سیوطی خواندهای، زیاد هم خواندهای و اگر برای دنیا خواندهای، خیلی کم خواندهای و بعد فرمودند:
منِ طباطبایی ترجیح میدهم در قم کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی نخورم!
این حرف باعث شد که من به تهران بیایم و صبح تا ظهر باغبانی کنم، و عصرها در حوزه درس بخوانم و به مسجد بروم.
مرحوم علامه حتی در شدت فشارها یک ریال هم از وجوهات استفاده نکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://t.me/sireyefarzanegan
مراقب باشید کاری خلاف سنت رسول خدا نکنید!
اوایل انقلاب خدمت پدر بزرگم مرحوم علامه طباطبایی رسیدم و گفتم:
الان وظیفه و تکلیف ما درباره انقلاب چیست؟ ایشان فرمودند: مراقب باشید کاری مخالف سنت رسول الله نکنید!
عرض کردم:
درست میفرمایید، ولی تکلیف ما چیست؟ ایشان دوباره همان عبارت را تکرار کردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan