آقای خویی را به عنوان مرجع اعلم معرفی کردند!
بنده برای انتخاب مرجع تقلید خدمت علامه طباطبایی رفتم و گفتم:
بابا! اعلم کیست؟ فرمودند:
الله اعلم!
عرض کردم بین مراجع چه کسی اعلم است؟
باز دوباره همان کلمه را تکرار کردند. گفتم:
شما احتمال میدهید چه کسی اعلم باشد؟ فرمودند:
حالا شد و آیتالله العظمی خویی را پیشنهاد دادند و بنده مقلد ایشان شدم.
اینقدر ایشان دقیق و حساس بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
این دو کتاب را همیشه بخوان!
یک روز که علامه طباطبایی منزل ما بودند، بدون مقدمه به بنده گفتند:
کتاب حافظ را بخوان!
به ایشان گفتم این کتاب را دارم. ولی ایشان نسخه خاصی از دیوان حافظ را مورد تاکید قرار دادند.
علامه به پدر بنده هم توصیه کرده بودند که مثنوی معنوی و حافظ را همیشه همراه داشته باش و بخوان! البته نه اینکه قصد داشته باشند با قرآن مقایسه کنند، بلکه منظورشان این بود که در نوعِ کتابهایِ بشری، این دو کتاب را از خودت جدا نکن!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
همه ظرفیتهای مغز علامه به کار گرفته شده است!
پرفسور شریعتمدار رفیع- رئیس بخش مغز و اعصاب بیمارستان سعادت آباد- بودند.
مرحوم علامه طباطبایی چند صباحی در اواخر عمر در این بیمارستان بستری شدند چون مقداری فراموشی پیدا کرده بودند. وقتی علامه به منزل پدری ما آمدند، این پرفسور هم به منزل پدر ما آمد و مانند یک عاشق به علامه نگاه میکرد با اینکه فردی ریشتراشیده و با کراوات و دارای منش اروپایی بود. ایشان میگفت: کادر پزشکی و پرستارهای ما عاشق علامه طباطبایی شده بودند.
در مورد بیماری علامه هم تعبیر پروفسور این بود که کل کاری که میشده از مغز کشیده شود، کشیده شده است!
در این شرایط معمولا کنترل ارادی افراد کم شده، و باطنشان بروز بیشتری پیدا میکند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
روایت داریوش شایگان از تجربه ای روحانی در کنار علامه طباطبایی.
ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کردهبود!
من از محضر چهار تن فیض بردهام، که هر یک از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد.
بیهیچ تردیدی، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشتهام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطهٔ وسیع او بر تمامی گسترهٔ فرهنگ اسلامی آن خصلت او که مرا سخت تکان داده، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود، و نسبت به جهانهای دیگرِ معرفت حساسیت و هشیاری بسیار داشت. من از محضر او بی نهایت توشه برداشتم. هیچ یک از سؤالات مرا دربارهٔ مجموعه طیف فلسفه اسلامی بیپاسخ نمیگذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز میپرداخت. فرزانگیاش را جرعه جرعه به انسان منتقل میکرد. چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود میآورد. ما با او تجربهای را گذراندیم که احتمالاً در جهان اسلام یگانه است: پژوهش تطبیقی مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامهای ایرانی. ترجمههای انجیل، ترجمهٔ فارسی اوپانیشادها، سوتراهای بودایی، و تائوتهچنگ را بررسی میکردیم. استاد با چنان حالت کشف و شهودی به تفسیر متون میپرداخت که گویی خود در نوشتن این متون شرکت داشتهاست. هرگز در آنها تضادی با روح عرفان اسلامی نمیدید- با فلسفهٔ هند همانقدر اُخت و آمُخته بود که با جهان چینی و مسیحی.
یک بار او را به ویلایی در ساحل خزر که به دریا مشرف بود، دعوت کردم. مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه میان «دیدن» و «دانستن» در میان بود. از نظر او، تمامی معرفت، اگر به سطح تجربهای آنی و شهودی اعتلا نمییافت، هیچ ارزش و اعتباری نداشت. من آن ایام نوشتههای یونگ را زیاد میخواندم و در آن زمان در کتاب انسان در جستجوی روان غرق بودم. استاد خواست بداند که کتاب دربارهٔ چه است، در دو کلام برایش لُبّ مطلب کتاب را شرح دادم. اصل مطلب این بود که در حالی که قرون وسطا روح جوهری و جهانی را موعظه میکرد، قرن نوزدهم توانست روانشناسی فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نکته به وجد آمده بود که خواست کتاب حتماً به فارسی ترجمه شود و افزود: زیرا باید جهان را شناخت. ما نمیتوانیم خود را در برجهای عاجمان محصور و منزوی کنیم.
تجربه شگفت دیگری که با او داشتم، ملاقات دو به دویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد.
قرار بود که همه اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کردهبودند. ما تنها بودیم. شب فرامیرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها گذاشته بودند نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم.
من از استاد دربارهٔ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خاموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران حالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هردم لطیفتر را باز میگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم، حس میکردم. سخنان استاد با حس سبکی و بیوزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی باز آمدم ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کردهبود؛ رها و مجذوب در خلسهٔ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نَفَس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد..
با سپاس از دکتر خلیل کهریزی
زیر آسمانهای جهان (گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو)، ترجمهٔ نازی عظیما، چاپ دوم، فرزان روز.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
۵ عامل رسیدن به کمال!
مرحوم علی اصغر کرباسچیان معروف به علامه نقل میکرد که از علامه طباطبایی پرسیدم:
چه کنیم به جایی برسیم؟
ایشان این شعر را خواندند:
صمت و جوع و سَحر و خلوت و ذکرِ به دوام/
ناتمامان جهان را کند این پنج، تمام
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مثل یک مسافر عادی با اتوبوس به تهران میرفتند!
مرحوم علامه طباطبایی در کوچه ارک قم منزلی داشتند که الان تبدیل به مدرسه شده است. آن منزل بسیار ساده بود و با وجود عظمتی که ایشان داشتند، متواضع و سادهزیست بودند و در ترمینال همانند دیگران سوار ماشین میشدند و به تهران میرفتند و روند چاپ کتابها را پیگیری میکردند و به تنهایی رفت و آمد میکردند. یکبار از مسجد شاه سابق و مسجد امام فعلی از پلهها بالا میآیند که به آن سمت خیابان بروند اما ماشین به ایشان میزند و مدتها پایشان شکسته بود؛ این هم نشاندهنده عظمت و سادهزیستی ایشان است.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، آیت الله رضا استادی، ۱۴۰۱/۸/۲۷.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ترجیح میدهم در قم، کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی استفاده نکنم!
منزل ما یوسفآباد بود، ساعت ده شب که عازم منزل بودم، دیدم یک روحانی مُسِن با خانمش ایستاده است. سوارشان کردم. شغلش سرباغبانیِ یک مجموعه بزرگ بود و از این جهت که روحانی بود برای من تعجب برانگیز شد.
باب صحبت باز شد. او مرا شناخت که نوه علامه طباطبایی هستم و برایم تعریف کرد:
من طلبه بودم و سیوطی را خوانده بودم و از لحاظ مالی خیلی مشکل داشتم. لذا خدمت علامه طباطبایی رسیدم و به ایشان گفتم:
چکار کنم؟ ایشان فرمودند:
اگر برای خدا سیوطی خواندهای، زیاد هم خواندهای و اگر برای دنیا خواندهای، خیلی کم خواندهای و بعد فرمودند:
منِ طباطبایی ترجیح میدهم در قم کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی نخورم!
این حرف باعث شد که من به تهران بیایم و صبح تا ظهر باغبانی کنم، و عصرها در حوزه درس بخوانم و به مسجد بروم.
مرحوم علامه حتی در شدت فشارها یک ریال هم از وجوهات استفاده نکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://t.me/sireyefarzanegan
مراقب باشید کاری خلاف سنت رسول خدا نکنید!
اوایل انقلاب خدمت پدر بزرگم مرحوم علامه طباطبایی رسیدم و گفتم:
الان وظیفه و تکلیف ما درباره انقلاب چیست؟ ایشان فرمودند: مراقب باشید کاری مخالف سنت رسول الله نکنید!
عرض کردم:
درست میفرمایید، ولی تکلیف ما چیست؟ ایشان دوباره همان عبارت را تکرار کردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ترجیح میدهم در قم، کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی استفاده نکنم!
منزل ما یوسفآباد بود، ساعت ده شب که عازم منزل بودم، دیدم یک روحانی مُسِن با خانمش ایستاده است. سوارشان کردم. شغلش سرباغبانیِ یک مجموعه بزرگ بود و از این جهت که روحانی بود برای من تعجب برانگیز شد.
باب صحبت باز شد. او مرا شناخت که نوه علامه طباطبایی هستم و برایم تعریف کرد:
من طلبه بودم و سیوطی را خوانده بودم و از لحاظ مالی خیلی مشکل داشتم. لذا خدمت علامه طباطبایی رسیدم و به ایشان گفتم:
چکار کنم؟ ایشان فرمودند:
اگر برای خدا سیوطی خواندهای، زیاد هم خواندهای و اگر برای دنیا خواندهای، خیلی کم خواندهای و بعد فرمودند:
منِ طباطبایی ترجیح میدهم در قم کارگری کنم، ولی از وجوه شرعی نخورم!
این حرف باعث شد که من به تهران بیایم و صبح تا ظهر باغبانی کنم، و عصرها در حوزه درس بخوانم و به مسجد بروم.
مرحوم علامه حتی در شدت فشارها یک ریال هم از وجوهات استفاده نکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
من نه هدیه قبول میکنم و نه وجوه شرعی!
علامه طباطبایی در قم مستاجر بودند و چندین بار منزل عوض کردند و حتی یکبار صاحبخانه، اثاثیه منزل ایشان را بیرون ریخت! یک عده از متدینین تبریز خدمت ایشان رفتند که ما میخواهیم منزلی برای شما تهیه کنیم ولی ایشان فرمودند:
من نه هدیه قبول میکنم و نه وجوهات، اگر میخواهید کاری کنید، زمین مرا را در تبریز بخرید تا هم پولی دست من بیاید و هم شما زمینی خریده باشید.
این اتفاق افتاد و علامه با بخشی از آن پول، خانهای را که امروز در قم دارالقرآن شده، خریداری کردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با امیر حسین مناقبی- نوه علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۲۶.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
آقای طباطبایی مرا موحد کرد!
مرحوم علامه طباطبایی میفرمودند:
سالی تابستان را درکه -اطراف تهران- بسر میبردم و در آن سالها افکار کمونیستی و ماتریالیستی رایج بود، یکی از صاحب نظران افکار مادی میل پیدا کرد که با بنده به بحث آزاد بنشیند.
وقتی آن صاحب نظر به ییلاق درکه آمد، بحث را از صبح شروع کردیم و تا پایان روز به درازا کشید و شاید قریب هشت ساعت ادامه پیدا کرد. من از راه برهان صدیقین با این فرد به سخن نشستم، بعدا این صاحب نظرِ مادیگرا، در یکی از خیابانهای تهران یکی از همفکران خود را دیده وآن همفکر از او پرسیده بود:
در دیدار و مناظره و گفتگو با آقای طباطبایی به کجا رسیدی؟
گفته بود:
آقای طباطبایی مرا موحد کرد!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
یادها و یادگارها ص ۵۸-۵۹، علی تاجدینی، نشر پیام نور، نقل خاطره از آیت الله العظمی جوادی آملی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
در لحظات آخر چهل بار اسم مبارک(الله) را به زبان آوردند!
علامه طباطبایی آخرین لحظات عمر به حالت اغما رفته بودند، اما یکباره به هوش آمدند و حدود چهل بار کلمه مبارک «الله» را بر زبان آوردند.
آن آخرین دیدار ما با مرحوم علامه بود چراکه بعد از آن اتفاق، دکترها وارد اتاق شدند و گفتند شما باید بیرون بروید.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اجازه نمیدادند کسی به ایشان اقتدا کند!
خصوصیات دیگر علامه طباطبایی این بود که هیچ وقت اجازه نمیدادند کسی به ایشان اقتدا کند. حتی علامه سید محمد حسین تهرانی یکبار اصرار کردند اجازه دهید به شما اقتدا کنیم، اما در نهایت علامه به وی اقتدا کردند. در منزل هم نماز را به صورت فرادی میخواندند و ما توفیق نداشتیم پشت سر ایشان نماز بخوانیم.
ایشان بعد از نماز عشا صد بار سوره توحید و همچنین آیات آخر سوره حشر را بعضاً چند بار میخواندند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
کاش ما هم مثل ایشان آزاد بودیم!
وقتی همراه علامه طباطبایی به زیارت امام رضا(ع) میرفتم، مشاهده میکردم که حرکات ایشان با پیرمردها و پیرزنهای روستایی تفاوتی ندارد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری هم هر وقت به مشهد میرفتند، گاهی با عبا و عمامه در جایی در صحن میخوابیدند. علامه طباطبایی یک بار گفته بودند:
کاش ما هم مثل ایشان آزاد بودیم! ایشان دنبال فرار از وابستگیها و تعلقات بودند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
به مرحوم علّامه طباطبایی عرض کردم:
بنده شوق زیاد به درس و تحصیل علم دارم، فرمودند:
امر خداست[مثل نماز]
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اقیانوس علم و معرفت، ص۲۰۹ - ۲۱۰، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
هم درستان را بگویید و هم کارتان را انجام دهید!
روزی به حضرت علّامه طباطبائی عرض کردم:
بنده درس میگویم،[به جهتِ اشتغالاتِ معنوی، میتوانم درس را] ترک کنم؟ فرمودند:
درس این شوخیها را ندارد؛ هم درستان را بگویید و هم کارتان را انجام بدهید!
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اقیانوس علم و معرفت، ص۲۰۹، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
مثنوی، اخلاق و عرفان است!
از علامه طباطبایی درباره مثنوی پرسیدم، فرمودند:
مثنوی، دیوان نیست، اخلاق است و عرفان. مثنوی کتاب جالب است، مرحوم آقای قاضی به مثنوی خیلی معتقد بودند، و مثل اینکه خیلی جاهایش را حفظ بودند.
پرسیدم: از عرفا کدام یک بالاتر است؟
فرمودند:
محیی الدین از حیث علم مقدّم است از مولوی، [اما] از حیث حال، معلوم نیست.
محیی الدین، مقدم است در علم بر همه. مولوی از همه در حال، مقدم است.
پرسیدم: مولوی شیعه بوده یا سُنی؟
فرمودند:
ادلّه تشیع بودن را دارد، و ادلّه تسنن بودن را هم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
اقیانوس علم و معرفت، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
صاحب نفس مطمئنه بودند!
علامه طباطبایی در سالهای دهه ۳۰ و ۴۰ عادت داشتند در تابستان به علت گرمای بیش از حد قم، به مشهد بروند.
ایشان در روزهای پنجشنبه جلسه عمومی داشتند. در یکی از این جلسات، عدهای از کرمان آمده بودند، یکی از افرادی که از لحاظ علمی برجسته بود، به علامه گفت: آیا شما پیشنهاد مباهله با اهل ادیان دادهاید؟ ایشان فرمودند: بله! او گفت اگر میپذیرفتند چگونه مباهله میکردید؟ ایشان فرمودند: مباهله یک حجتِ زنده است و تاثیر آن فوری است، یعنی اگر کسی باطل باشد، معلوم نیست از جلسه زنده بیرون برود!
علامه طباطبایی واجدِ نفسِ مطمئنه بودند و میدانستند که میتوانند کار پیامبر(ص) را بکنند، به همین دلیل پیشنهاد مباهله به اصحاب ادیان دادند و این خیلی موضوع عجیبی است.
بنده این موضوع را به عینه و در جلسه مذکور در مشهد دیدم.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، علی زمانی قمشهای، ۱۴۰۱/۹/۲.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
ایشان باحیا و سخاوتمند علمی بودند!
خصوصیت دیگر مرحوم علامه طباطبایی با حیایی ایشان بود. فردی در مشهد خدمتشان رسیده بود و ذکری میخواست.
برای علامه سخت بود که ذکری بدهند. آن فرد اصرار کرد. چون علامه بسیار با حیا بودند، آن ذکر را گفتند ولی بعدها ملاحظه کردیم آن فرد، راه دیگری را طی کرد.
علامه طباطبایی هر وقت حس میکردند طرف مقابل، اهلیت دارد، اهل بخل نبودند، بلکه مطالب علمی خود را در اختیار طرف قرار میدادند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
عکس العمل نامناسبی نشان ندادند!
صبوری، تحمل درد و مشکلات از دیگر خصوصیات علامه طباطبایی بود، برای مثال یکبار برای ایشان ماشین گرفتیم که به حرم امام امام رضا(ع) بروند. راننده تاکسی مقداری بیتوجهی کرد و قبل از اینکه علامه سوار ماشین شوند، درِ ماشین را محکم بست و فشار دردناکی به علامه وارد شد!
اما هیچ عکسالعمل نامناسبی نشان ندادند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
باشنیدن نام پیامبر و ائمه، حالت خشوع پیدا میکردند!
علامه طباطبایی آن قدر نسبت به شأن پیامبر و ائمه، حالت تواضع داشتند که هرگاه اسم آنها را میآوردند یا دیگران نامی میآوردند، چهره علامه تغییر کرده و حالت ادب، خضوع و خشوع پیدا میکردند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
خندیدن در محضر استاد را ناروا میدانستند!
شنیدم که علامه طباطبایی حتی در نجف اشرف وقتی در محضر استاد، مطلب خندهداری گفته میشد، ایشان به همراه برادرشان جلسه را ترک میکردند. چون حتی خندیدن در محضر استاد را درست نمیدانستند.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan
اراده میکردند به همان نقطه قبل از سئوال برمیگشتند!
نکته دیگر این بود که هر وقت علامه طباطبایی از صحبت با مخاطب خود فارغ شده و جواب سؤال طرف را میدادند، به همان نقطهای که قبل از سؤال، متمرکز بودند- همانند توجه به خود یا خدا- برمیگشتند یعنی حالت تعطیل در ساعات ایشان وجود نداشت.
سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری ایکنا، گفتگو با سید علی اکبر نوری- از همراهان علامه طباطبایی- ۱۴۰۱/۸/۳۰.
https://eitaa.com/sirefarzanegan