eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
268 عکس
122 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درِ منزلِ استاد خود را می‌بوسیدند! اخلاص، تواضع، احترام به طلاب و اساتید و علما از ویژگیهای اخلاقی مرحوم پدر- آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- بود. ایشان هنگام عبور از مقابل منزلِ آیت الله العظمی بروجردی با وجود کهولت سن، درِ این منزل را می‌بوسیدند! ایشان آثار آیت الله العظمی بروجردی و علمای بزرگ را حفظ کردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، ۱۴۰۱/۱۱/۲۰، محمد حسن صافی- فرزند معظم له- https://eitaa.com/sirefarzanegan
به نوشتن عریضه و حضور در جمکران، خیلی عقیده داشتند! مرحوم پدر- آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- فانی در امام زمان(عج) بودند و معتقد بودند که در تمام حالات و کارها باید رضایت آن امام بزرگوار را در نظر داشته باشیم. ایشان به نوشتن عریضه به ساحت مقدس صاحب الزمان(عج) تأکید داشتند و مسجد جمکران را برای حالات روحی و معنوی، بسیار مناسب می‌دانستد و می‌فرمودند: استاد ما آیت الله بروجردی به این مسجد توجه خاصی داشتند. به همین مناسبت این مطلب را می‌گفتند: در مصر، مشهد‌ِ رأسِ الحسین رایج است. ساکنان قاهره شخصا به مشهد رأس الحسین مشرف می‌شوند و عریضه را در ضریح می‌اندازند و ساکنان دیگر شهرها، به وسیله پست ارسال می‌کنند. ایشان می‌فرمودند: در یکی از سالها اداره پستِ مصر اعلام کرد که در یک سال تعداد عریضه‌های ارسالی به مشهد رأس الحسین، به یک میلیون رسیده است که بسیار موجب شگفتی است. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، ۱۴۰۱/۱۱/۲۰، محمد حسن صافی- فرزند معظم له- https://eitaa.com/sirefarzanegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من حدیث با آن نوشته‌ام، این انگشتان شفابخش است! مرحوم پدر- آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- به چشم درد شدیدی مبتلا شده بودند، که اطباء هم نتوانستند بیماری ایشان را رفع کنند، حتی پسرعموی ایشان که استاد دانشگاه بود، هم نتوانست کاری برای ایشان بکند. یک وقتی صحبت از محدث قمی- صاحب مفاتیح- شد که بیماری برای ایشان یا فرزندشان پیش آمده بود و ایشان مایعی را درست کرده بودند و با انگشت، به فرزند خود خورانده بودند و او شفا گرفته بود. وقتی علت را پرسیده بودند، فرموده بودند: من حدیث به آن خوانده‌ام و شفا در آن است! وقتی این بحث مطرح شد، والده ما به پدرم گفتند: شما هم عمری حدیث نوشته‌اید، شما هم این کار را کنید تا انشاالله شفا یابید! خدا شاهد است همان موقع ایشان انگشتشان را با نیت شفا به چشم خود مالیدند و تا آخرین لحظات عمر هم، هرگز بیماری چشم نگرفتند و حتی خطوط ریز را می‌توانستند بخوانند و احساس خستگی هم نداشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: ایکنا، ۱۴۰۱/۱۱/۲۰، حسن صافی گلپایگانی- فرزند معظم له- https://eitaa.com/sirefarzanegan
عنایات امام زمان علیه‌السلام در پیروزی‌‌ انقلاب اسلامی! یکی از روزهایی که حسب معمول توفیق تشرّف محضر مرحوم حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی- قدّس سرّه- را داشتم؛ ایشان از عنایات حضرت ولیّ‌عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف در پیروزی‌های انقلاب اسلامی می‌فرمودند. از جمله قضیه انتقال قدرت ارتش پس از بازگشت امام- قدس سره- به ایران را نقل نمودند که پس از ورود امام به تهران، مساله مهم، انتقال قدرت بود که احتمال مقاومت و درگیری مسلّحانه و کشته‌شدن مردم می‌رفت. مرحوم آقا می‌فرمودند: ایشان و اخوی مکرّمشان مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا علی صافی- اعلی الله مقامه- روز ۱۸ بهمن ۵۷ برای دیدن مرحوم امام راهی مدرسه علوی شدند. صبح که از قم حرکت کرده بودند باران شدیدی گرفته بود، آقا- که حلّ مشکلِ مهمِ انتقالِ قدرت را جز با عنایات غیبی ممکن نمی‌دانستند - عریضه‌ای خدمت حضرت نوشته و در مسیر قدیم قم به تهران، با زحمت آن را با آداب خاص و خطاب به حسین بن روح رضوان الله علیه در رودخانه جاری در آن مسیر انداخته بودند. آقا فرمودند: به علّت باران شدید، سر موعد نتوانستیم به تهران برسیم، و قرار شد فردا صبح خدمت امام برویم. نیمه شب که فرارسیده بود، ناگهان متوجه می‌شوند همافرها کار را یکسره کرده و الحاق خود را به انقلاب و اطاعت از فرمان امام اعلام کرده و آن مساله مهم و دشوار با عنایات غیبی بدون درگیری حل شده بود. مرحوم آقا حلّ این مشکلات را با عنایات غیبی و بر اثر دعای علما و بزرگان و ملّت دیندار ایران می‌دانستند و خدا را بر توجّهات و الطاف اهل بیت علیهم السلام شاکر بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضرِ آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر شیعه مرحوم آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی- تالیف محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
دستخط شریف مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی درباره مطلب بالا
محبت، محبت، محبت! سیّد جلال‌الدّین یونسی از جناب آقای سیّد عبدالباقی- فرزند بزرگوار مرحوم علّامهٔ طباطبائی- نقل کردند که: ظاهراً دو ماه قبل از رحلت ایشان (مرحوم علاّمه) از حضورشان تقاضا کردم کلّ امور و حقایق دین مقدس اسلام را در ضمن یک کلمه خلاصه نمایند. معظم‌له در پاسخ فرمودند: محبّت، محبّت، محبّت! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: نکته‌ها و خاطره‌ها، ص۲۷، سید احمد رضوی، به نقل از کانال تلگرامی چراغ مطالعه. https://eitaa.com/sirefarzanegan
در شب قدر در حرم، مشغول مطالعه بودند! مرحوم آقای شیخ جعفر زاهدی (جورابچی) نقل فرمودند که: مرحوم سیّد بحرالعلوم را در شب قدر در حرم مطهّر مولی امیرمؤمنان- علیه السّلام- دیدند که در دست کتابی دارند و به آن می‌نگرند. جمعی با خود اندیشه کردند که: مرحوم سیّد در حال خواندن دعایی عظیم القدر است؛ و لامحالة دعایی که جناب سیّد در شب قدر در حرم مولی - علیه السّلام - اختیار کند بسیار مغتنم است. لذا پیش رفته، از نزدیک ملاحظه کردند؛ دیدند ایشان کتاب حاشیهٔ ملّا عبدالل‍ه را در دست دارد و مشغول مطالعهٔ آن است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: نکته‌ها و خاطره‌ها، ص۷۲، سید احمد رضوی، به نقل از کانال تلگرامی چراغ مطالعه. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با این که به او توهین شده بود، کار او را انجام داده بود! شیخ عبدالحسین خراسانی (واعظ‌زاده) نقل کردند که: شخصی از علما برای مرحوم آیةالل‍ه سیّد ابوالحسن اصفهانی- قدّس سرّه- نامه‌ای نوشته، اظهار احتیاج و تقاضایِ مساعدتِ مالی کرده بود. امّا بر ظَهر(=پشت) پاکت، این عبارتِ[زشت و زننده] را نوشته بود: روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند! علی‌الظّاهر در عین حال، مرحوم سیّد به اِنجاحِ مسؤولِ وی مبادرت نموده است[خواسته او را برآورده کرده بود!] سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: نکته‌ها و خاطره‌ها، ص۱۸، سید احمد رضوی، به نقل از کانال تلگرامی چراغ مطالعه. https://eitaa.com/sirefarzanegan
چرا خود را در مراحل پایین‌تر متوقف کنیم؟! بنده توفیق داشتم به مدت ۵ سال در درس خارج اصول مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل پور قمشه‌ای در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی شرکت داشته باشم. این انسان وارسته و عارف بالله و فقیه توانمند و سالک الی الله و زاهد دنیا فضائل و ویژگی های منحصر به فردی داشتند. مثلاً از زهد ایشان همین بس که سالیان سال در یک منطقه کم برخوردار و محروم شهر در یک مسجد گمنام، امام جماعت بودند و از شهرت و مطرح شدن به شدت پرهیز می‌کردند در یک صبح جمعه که خدمت ایشان شرفیاب شده بودم از ایشان پرسیدم: حضرت استاد! ما در مرحله‌ای از طلبگی قرار گرفته‌ایم که پیشنهادهای مختلفی مثل قضاوت یا صدرات یا امامت جمعه و سایر امور را داریم به نظر شما کدام راه را انتخاب کنیم ایشان تاملی کرده و فرمودند: بنده هم در جوانی این گزینه‌ها را در روبروی خودم می‌دیدم، اما با خود فکر کردم و گفتم: اگر بنده توانایی دارم که در قم، شاگردان زیادی را تربیت کنم و به اقصی نقاط کشور و پست‌های مختلف بفرستم، چرا خود را در مرحله پایین‌تر نگه دارم؟ اگر شما هم در قم بمانید، بدانید که می‌توانید کارهای بزرگتری را انجام بدهید. پس بمانید که نتیجه‌اش را سالیان بعد خواهید دید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال آیت الله اسماعیل پور قمشه‌ای در ایتا، ۱۴٠۱/۱۱/۲۳، نقل خاطره از سید محمد مهدی تقوی دامغانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
در سخنانی که از افراد می‌شنوید، تامل کنید! شيخ بزرگوار حقائق‌شناس آية اللّٰه العظمی و حجّة الاسلام الکبری آقا شيخ محمّدتقی بهجت- رضوان اللّٰه سبحانه و تعالی علیه- می‌فرمودند: اگر از کسی هزار کلمه حقّ شنيديد، در هزار و يکمی تأمّل کنید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۱۲۴، محمد کریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
سالک با خدا کار دارد نه با رجال! روزی در محضر حضرت علاّمه طباطبایی بودم، در بین سؤال‌هایی که عرض می‌کردم، پرسیدم: آقا! بایزید بسطامی چطور شخصی است؟ حضرت علاّمه فرمودند: کسی که توی خط می‌افتد، با رجال نباید کار داشته باشد که فلان‌کس چطور است مثلاً، او با خدا کار دارد، با یاد خدا و اذکار و اوراد و قدس و تقوا، چه کار دارد به حلاّج و بایزید! عرض کردم: نباید بداند؟ فرمودند: «نباید» عرض نمی‌کنم، امّا لزوم هم ندارد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۲۴۷، محمدکریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
وظیفه خود می‌دانم که ادبیات درس بدهم! مرحوم [شیخ محمد تقی] ادیب نیشابوری [مشهور به ادیب ثانی] بدون هیچ مبالغه یک دائرة المعارفی بودند. جامعِ علوم بودند. مکرراٰ از ایشان شنیدم که فرمودند: وظیفه‌ خودم می‌دانم که ادبیات را درس بدهم. چون کسی ادبیاتِ طلّاب را به عهده نمی‌گیرد؛ هرکسی تا چیزی یاد می‌گیرد، می‌خواهد متون بالاتر را درس بدهد! ایشان خودشان را فدا کردند در به عهده‌ گرفتنِ تدریسِ ادبیات، والا ایشان جامع علوم مختلف بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: یادنامۀ ادیب نیشابوری، ص۱۷۲، نشر انجمن مفاخر فرهنگی، گفت‌وگو با محمدکریم پارسا،(با تلخیص). https://eitaa.com/sirefarzanegan
ما قول داده‌ایم و مردم منتظرند! مرحوم والد- آیت الله العظمی علوی گرگانی- به مدت ۲۰ سال و به‌طور مرتب، پنجشنبه بعد از ظهر‌ها به تهران می‌رفتند و تا بعد از ظهر جمعه، در تهران بودند. خاطرم هست که یک‌بار که هوا برف و بوران بود، من پیشنهاد دادم که از رفتن منصرف شوند ولی ایشان فرمودند: ما قول داده‌ایم و مردم منتظرند، لذا حرکت کردیم و از قضا در بین راه، در گردنه علی آباد در جاده قدیم قم - تهران برف‌گیر شدیم و تا صبح جمعه در اتوبوس بودیم تا اینکه راه باز شد و به تهران رفتیم و ایشان تا حدی برنامه را اجرا کردند و آن را تعطیل نکردند و حتی تا چند سال بعد از مرجعیت هم، آن را ادامه دادند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سید حسین کشفی در ایتا، ۱۴۰۱/۱۱/۲۳، نقل خاطره از سید محمد علوی گرگانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برو اول به رساله عمل کن، بعد بیا تا استاد اخلاق معرفی کنم! شخصی محضر آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه رسید و از ایشان تقاضای استاد اخلاق کرد، آقا در جواب فرمودند: از چه کسی تقلید می‌کنید؟ گفت: مقلد شما هستم. آقا فرمودند: برو به رساله و مسائلی که مورد احتیاج است عمل کن، بعد بیا تا برای شما استاد اخلاق معرفی کنم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی در ایتا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
اخلاق دیدنی است، نه گفتنی! این حقیر به یاد دارم روزی حضرت استاد آیت الله العظمی جوادی آملی در درس فرمودند: سیدنا الاستاد علامه طباطبائی می‌فرمودند: اخلاق دیدنی است، نه گفتنی! بعد علامه توصیه می‌فرمودند: بروید حضرت آیت الله بهجت را ببینید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال اطلاع رسانی و نشر آثار استاد ادیبی لاریجانی، نقل خاطره از محمد باقر ادیبی لاریجانی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
من کی‌ام که منتظرم باشند؟! روزی در قم در دالان‌ِ منزلِ حضرت علاّمه طباطبایی بودم، عرض کردم: آقا چند نفر درِ خانه، منتظرِ شما هستند. فرمودند: من کی‌ام که منتظرم باشند؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، ص۳۶، محمدکریم پارسا، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
از نماز کمک گرفتم، حیوانات درنده به من نزدیک نشدند! یک روز مرحوم آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل زاده قمشه‌ای در درس خارج فقه قبل از آغاز درس، درباره آیه «واستعینوا بالصبر و الصلوه..» صحبت می‌کردند. ایشان فرمودند: یک بار به اصرار دوستان کنار چاه‌های مدینه العلم شهرضا برای تفرج رفتیم. نزدیک مغرب بود، دوستان مرا در بالای آنجا گذاشتند و رفتند تا بقیه لوازم را بیاورند. بنده تنها شدم لحظاتی نگذشته بود که خود را در محاصره شغال‌ها و روباه‌ها دیدم. تنها بودم پیش خود گفتم چه کنم؟ حیوانات، گرسنه و آماده حمله به من بودند. ناگهان این آیه «واستعینوا...» به ذهنم خطور کرد. پیش خود گفتم باید از نماز کمک گیرم. شروع به نمازخواندن کردم حیوانات، سرجایشان میخکوب شده به طرف بنده نزدیک‌تر نشدند، تا وقتی که می‌خواستم سلام نماز را بدهم و از نماز فارغ شوم! دوستانم برگشتند و حیوانات باشنیدن صدای ماشین‌ها فرارکردند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال فقیه آل محمد- آیت الله العظمی محمد علی اسماعیل پور قمشه‌ای- نقل خاطره از خطیب اصفهانی، ۱۴۰۱/۱۱/۲۴ https://eitaa.com/sirefarzanegan
هر کس در قدم اول لغزید، دیگر برنمی‌گردد! از حضرت ادیب نیشابوری شنیدم که می‌فرمودند: ملک الشعرای بهار پیش من آمد و گفت: ملک التجار- بانی کتابخانه و موزۀ ملّی ملک- مرا فرستاده است که شما را دعوت کنم به تهران، منزل ایشان، گفتم من نمی‌آیم، هر که در اوّل‌قدم سهل‌انگاری کرد و رفت دیگر برنمی‌گردد، برای دنیا، دین را نفروشیم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال طریقۀ مقرّبین، استاد محمد کریم پارسا. https://eitaa.com/sirefarzanegan
تا آخر عمر از فلسفه و علوم عقلی دفاع می‌کردند! آخرين سالی که حضرت علاّمه طباطبایی به مشهد مقدّس مشرّف شدند و منزلشان محلّ رفت و آمد اهل علم و طلاّب و دانشگاهيان بود، روزی اين ناچيز در خدمت علاّمه بودم که دو طلبۀ مبتدی وارد شدند؛ يکی عمامۀ سفيد داشت، و ديگری کلاه سبز. آن طلبه‌ای که عمامۀ سفيد داشت به حضرت علاّمه عرض کرد: سؤالاتی دارم. علاّمه فرمودند: بفرماييد. آن طلبه گفت: روايت دارد: علماءُ آخرِ الزمان شرُّ العلماء لأنّهم يَميلون إلی الفلسفةِ و التصوّف [یعنی علمای آخرالزمان بدترین علما هستند از آن رو که به فلسفه و تصوف می‌گرایند]. و يکی از مراجع هم فلسفه را حرام کرده است. حضرت علاّمه فرمودند: در علم "اصول" ثابت شده است که خبرِ واحد، مفيدِ ظنّ است. و ادلّۀ فلسفه، برهانی است. و ظنّ نمی‌تواند مقابل برهان بايستد. بعد آن طلبه گفت: يکی از مراجع بلکه دو تا از مراجع، فلسفه را حرام کرده‌اند. حضرت علاّمه عبارتی فرمودند که نصّش اين است: صد تا از مراجع هم فلسفه را حرام کرده باشند، عموماً نمی‌فهمند! اين ناچيز می‌گويد: جواب‌دادن به اين دو طلبه، به وضوح نشان می‌دهد که علاّمه با وجود اشتغال به تفسير، تا آخرين ايّام عمر شريفشان از فلسفه دفاع می‌کردند، از علوم عقليّه دفاع می‌کردند، و هرگز بين اشتغال به قرآن و تفکّر فلسفی‌ منافاتی‌ نمی‌ديدند. و مؤيّد مطلب اينکه دو کتاب «بدايةالحکمه» و «نهايةالحکمه» را بعد از «الميزان» تدوين نمودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقیانوس علم و معرفت، محمد کریم پارسا، ص ۹۵-۹۴، نشر دانشگاه علامه طباطبایی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
مقیّد به عتبه‌بوسی حضرت رضا علیه‌السلام بودند! مرحوم آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مقیّد بودند حتی تا همین اواخر که واقعاً نشست و برخاست برایشان دشوار بود، بنشینند و عتبه حضرت رضا ارواحنا فداه را ببوسند و سپس زیارت را با آداب کامل و طولانی انجام بدهند. هنگام برگشت از مشهد هم در وقت وداع معمولاً این شعر را خدمت حضرت علیه‌السلام زمزمه می‌کردند و خود را آماده سختی هجران از دیار دوست، تا زیارت بعدی می‌نمودند: گر بماندیم زنده، بردوزیم جامه‌ای کز فراق چاک شده ور نماندیم، عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: محضرِ آفتاب- نکوداشت مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله العظمی حاج آقا لطف الله صافی گلپایگانی- محسن اکبری شاهرودی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برای شکستن عُجب، لازم است! بیست و هفت سال بیشتر نداشتم، دو سالی بود که پدرم به رحمت خدا رفته بود. در مسجد آن مرحوم اقامه جماعت می‌کردم مردم به حساب ارادت به پدر، به حقیر لطف ویژه داشتند. ماه رمضان فرا رسید. تمام یک ماه ظهرها و شب‌ها سخنرانی داشتم چون ابتدای کار تبلیغیِ حقیر بود خیلی زحمت کشیدم تا مطالب، مناسبِ با درخواست محافل باشد. نماز عید فطر را در حاشیه خیابان مقابل مسجد بر پا داشتیم. خطبه‌ها را خواندم به محض آنکه روی زمین نشستم، استراحتی کنم نامه‌ای بدون امضاء به دستم رسید که از اول تا آخر، فحش و ناسزا بود! ابتدا حالم دگرگون شد. ولی ناگاه به خود آمدم که این از الطاف خفیه الهی است. حواست را جمع کن این نامه را هر که با هر انگیزه‌ای نوشته، برای تو خوبست تا گرفتار عُجب و غرور نشوی و بدانی که هیچ هستی. و بی درنگ یاد جمله امام سجاد(ع) در دعای مکارم الاخلاق افتادم که عرض می‌کند. «عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ» پروردگارا مرا به عبادت و بندگیت رام ساز و عبادتم را به عُجب تباه مگردان! و در همان دعا امام (ع) به طور مشروح پس از صلوات عرض می‌کند: «وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا» اصولا ما طلبه‌ها بیشتر نیاز به این برخوردها و امتحان‌ها هستیم تا سایرین، چون گاهی اقبال مردم و دنیا، امر را بر ما مشتبه می‌کند و خیال می‌کنیم کسی هستیم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: درنگستان، ص۱۱۹، سید کاظم ارفع، نشر پیام عدالت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
با توسل به امام موسی بن جعفر شفا یافتم! علامه سید مرتضی عسکری می‌فرمودند: در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم، مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر، یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند، یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. همین که طبیب نزدیک بستر من آمد و می‌خواست مشغول معاینه شود، من در اتاق احساس سنگینی کردم و بی‌اختیار چشمم را باز کردم، دیدم خوکی بر سر من آمده است! بی، اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. طبیب گفت: چه می‌کنی، چه می‌کنی؟ من دکترم، من دکترم! خلاصه نسخهزای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من لحظات آخر عمرم را سپری می‌کردم. تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل با لباس سفید و بسیار زیبا و خوشرو و خوش منظره و خوش قیافه برمن وارد شد و پس از او پنج‌ تن، حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم و آنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم، دیدم مادرم پریشان از پله‌های مسافرخانه بالا رفته و رو به گنبد حضرت موسی بن جعفر عرض کرد: یا موسی بن جعفر! من به خاطر شما بچه‌ام را اینجا آوردم، شما راضی هستید بچه‌ام را اینجا دفن کنند و من تنها برگردم؟! حاشا و کلا! همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود، دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به رسول خدا عرض کردند: خواهش می‌کنم تقاضای مادر این سید را بپذیرید. حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند: برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید. خداوند به واسطه توسل مادرش، عمر او را تمدید کرده است. ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. مادرم از پله‌ها پایین آمد و من نشستم آن قدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت. به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی؟ من داشتم با پیامبر، امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می‌رفتم، تو آمدی جلوی ما را گرفتی، نگذاشتی حرکت کنیم. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: معاد شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج ۱، نشر حکمت، و مرزدار مکتب اهلبیت- سیری در زندگانی علامه سید مرتضی عسکری، ص ۶۱، محمد باقر ادیبی لاریجانی، نشر دانشکده اصول الدین. https://eitaa.com/sirefarzanegan