eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
267 عکس
122 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برداشت دیروزتان درست، و حق با شما بود! استادان ما در انصاف هم بی‌نظیر بودند. بیان این واقعه اگر چه برای من سخت است اما چون در این جا به کار می‌آید، نقل می‌کنم: یک روز در درس اسفار مرحوم[ آیت الله ابوالحسن] شعرانی که من تنها شاگرد بودم ایشان حرف آخوند را- که مثالی بود- تقریر کردند. من گوش دادم. عرض کردم: برداشت من این است که مراد از مثال، چیز دیگر است. فرمودند: نه این طور نیست و توضیح دادند. من دیگر دنبال نکردم. فردا که آمدم، ایشان فرمودند: برداشتِ دیروزتان از عبارتِ اسفار درست، و حق با شما بود! این گونه شاگرد می‌پروراندند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله حوزه، شماره ۲۱، مرداد و شهریور ۶۶، گفتگو با حسن زاده آملی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
مگر شما بخیلید! یکی از مریدان و دوستداران علامه طباطبایی می‌گفت: روزی به ایشان عرض کردم: چگونه است که در پاره‌ای از روایات برای یک عمل کوچک، پاداش‌های بزرگ وعده داده شده است؟ با تبسم فرمودند: مگر شما بخیلید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر نیا، نشر سامان دانش، به نقل از: زمهر افروخته- خاطراتی از علامه طباطبایی- ص ۷۸، سید علی تهرانی، نشر سروش. https://eitaa.com/sirefarzanegan
لینک سیره فرزانگان در ایتا
زیاد سخن نگویید، پرگو نباشید! یکی از واعظان و منبری‌های تهران از مرحوم علامه طباطبایی پرسید: چگونه در نماز، حضور قلب داشته باشم؟ فرمودند: زیاد سخن نگویید، پرگو نباشید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش، به نقل از: زمهر افروخته- خاطراتی از علامه طباطبایی- ص ۸۸، سید علی تهرانی، نشر سروش. https://eitaa.com/sirefarzanegan
علم هم چون باغ است! یک بار به مرحوم علامه طباطبایی عرض کردم: شما از این همه مطالعه، خسته نمی‌شوید؟ فرمودند: علم هم چون باغ است. اگر از این باغ خسته شدم، به باغ دیگری می‌روم! و روزی فرمودند: من در شبانه روز ۶ ساعت را صرف خوردن و خوابیدن و عبادت می‌کنم و ۱۸ ساعت دیگر مشغول تفکر هستم. گاهی که هنگام تفکر خوابم می برد، وقتی بیدار می‌شوم، تفکرم را از آن جا که مانده بود، ادامه می‌دهم. حتی در خواب هم، فکرم مشغول است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش، به نقل از: زمهر افروخته- خاطراتی از علامه طباطبایی- ص ۲۶، سید علی تهرانی، نشر سروش. https://eitaa.com/sirefarzanegan
1714364160_-948714589.pdf
22.45M
«کرامات در آئینه خاطرات» نام کتابی است که توسط سید تقی دُرچه ای رحمة الله علیه با موضوع کراماتی است برای ایشان توسط اهلبیت علیهم السلام رخ داده و هیچ گونه واسطه ای در میان نیست؛ قلم شیوا، زیبا و ادیبانه و احساسی وی بر شیرینی کتاب افزوده است. از مرحوم درچه ای رحمة الله علیه ۳ کتاب با موضوع خاطرات ایشان باقی مانده است: سفیر ۷ هزار روزه، در وادی عشق ( https://b2n.ir/e95026) و کرامات در آئینه خاطرات. 🌹نکته: فایل کتاب با اجازه فرزند بزرگوار مولف در فضای مجازی منتشر می شود. دوستانی که مایل به دریافت نسخه چاپی هستند به این آی دی پیام دهند: @Ghorbanhasan786 💐به روح با صفای حجت السلام سید تقی درچه ای و پدر بزرگوارشان رحمة الله علیهما، صلواتی هدیه بفرمائید. @salavatnameh
خداوند گشایشی پیش آورد! آیت الله رضا استادی می‌فرمودند: روزی خدمت مرحوم آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی رسیدم، فرمودند: در چند وقت گذشته شدیداً در تنگنا و مضیقه مالی بودم. شب گذشته یکی از بستگان من- که مرد ثروتمندی است- این جا آمده بود. هرچه خواستم خودم را راضی کنم و به او رو بزنم و از او کمکی بگیرم، راضی به این کار نشدم تا این که خداوند امروز گشایشی پیش آورد و مقداری پول رسید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله حریم امام، شماره ۲۹۵، ص۵. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آبروی کسی را مبر! فرزند آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می‌گفت: به پدرعرض کردم: اگر بنا باشد شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می‌گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: آبروی کسی را مبر! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش. آبروی کسی را مبر! فرزند آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می‌گفت: به پدرعرض کردم: اگر بنا باشد شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می‌گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: آبروی کسی را مبر! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش. https://eitaa.com/sirefarzanegan
کتاب خود را در چاه ریختند! مرحوم پدرم آیت‌الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی به شدت از نام و مقام پرهیز داشتند. یادم می‌آید نیمه شبی از خواب برخاستم، پدر را در حیاط خانه مشغول برداشتنِ درِ چاه دیدم. سپس کاغذهایی را در درون چاه ریختند! فردا از رفت و آمد شاگردان و صحبت‌های آنان متوجه شدم پدر کتابی نوشته، و قرار بوده است که آن روز شاگردان بیایند و آن را برای چاپ ببرند. شب هنگام خلوت با خدا متوجه می‌شوند که از چاپ کتاب و مطرح شدن مقام علمی خود، احساس شادی و شعَف دارند. از این حالت خود ناخشنود می‌شوند و با خود می‌گویند: کسب علوم الهی باید خودخواهی را از تو بگیرد، نه آن که به خود مغرور و مشغول شوی! همان نیمه شب برمی‌خیزند و همه را در چاه می‌ریزند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقلیم خاطرات، ص ۴۸، سیده فاطمه طباطبایی، نشر موسسه چاپ و نشر عروج. https://eitaa.com/sirefarzanegan
حق‌الناس خیلی مشکل است! استادم می‌گفت: مغازۀ کنارِ «مسجد عزیزالله تهران» را که وقفی بود، خراب کردند؛ آقای سید احمد خوانساری وقتی می‌خواستند به مسجد بروند، راهشان را دور می‌کردند و از کوچه دیگری می‌رفتند. وقتی علتش را ‌پرسیدند، فرمودند: این خاک و گِل‌ها وقفی و غصبی‌اند و اگر به ته کفش من بمالد و به مسجد بیایم، اشکال دارد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، درس اخلاق آیت الله العظمی حسین مظاهری، ۱۴۰۱/۷/۲۳. https://eitaa.com/sirefarzanegan
الحمدلله بدون حق الناس می‌روم! مرحوم آیت‌الله[ العظمی] اراکی به من گفتند: مرحوم حاج‌ شیخ عبدالکریم حائری برای عروسی فرزندشان شصت تومان قرض کرده بودند و نداشتند که پس بدهند. دم مرگ واهمه داشتند که چه کنم؟ ما آن شخص را آوردیم و او با مهربانی بخشید؛ حاج‌ شیخ به اندازه‌ای خوشحال شدند، ‌مثل اینکه خداوند دنیا را به او داده است، فرمودند: الحمدلله بدون حق‌الناس می‌روم! با آنکه پولی از بیت‌المال نزد آقای سید صدرالدین صدر داشتند. آقای صدر به حاج‌ شیخ گفتند: وضع بچه‌های شما خیلی بد است، اجازه دهید از پولی که نزد من است، به آنها بدهم. حاج‌ شیخ فرمودند: وقتی پدرم مُرد، یک آدم عادی بود، ولی خدا ما را به جاهای خوبی رساند. بچه‌های من اگر متدین باشند، خدا برایشان می‌رساند و اگر متدین نباشند، چرا سهم امام را به آنها بدهم؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، آیت الله العظمی حسین مظاهری، ۱۴۰۱/۷/۲۳. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برداشت دیروزتان درست، و حق با شما بود! استادان ما در انصاف هم بی‌نظیر بودند. بیان این واقعه اگر چه برای من سخت است اما چون در این جا به کار می‌آید، نقل می‌کنم: یک روز در درس اسفار مرحوم[ آیت الله ابوالحسن] شعرانی که من تنها شاگرد بودم ایشان حرف آخوند را- که مثالی بود- تقریر کردند. من گوش دادم. عرض کردم: برداشت من این است که مراد از مثال، چیز دیگر است. فرمودند: نه این طور نیست و توضیح دادند. من دیگر دنبال نکردم. فردا که آمدم، ایشان فرمودند: برداشتِ دیروزتان از عبارتِ اسفار درست، و حق با شما بود! این گونه شاگرد می‌پروراندند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله حوزه، شماره ۲۱، مرداد و شهریور ۶۶، گفتگو با حسن زاده آملی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر برای من مقدور بود، پیاده و با پای برهنه به زیارت حضرت معصومه می‌آمدم! آیت‌الله حسن رمضانی می‌گفتند: چندین سال قبل در دانشگاه قم برای تجلیل از مقام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها گردهمایی تشکیل دادند و از من خواستند که واسطه شوم و حضرت استاد علامه حسن زاده آملی را برای این مجمع دعوت کنم. معمولاً حضرت استاد به خاطر کسالت و اشتغالات فراوانشان، این دعوت‌ها را قبول نمی‌‌کردند، اما وقتی موضوع گردهمایی را مطرح کردم با کمال صفا و صمیمیت و تمام وجود قبول کردند. حتی با مسئولین آنجا تماسی نگرفتیم که وسیله‌ای برای حضور استاد در مراسم بفرستند. خود ایشان به محل جلسه تشریف آوردند و به محض حضور در مجلس، جلسه منقلب شد و قرار نبود ایشان سخنی بگویند، اما به راحتی پذیرفتند که سخن بگویند و جمله‌ای که با تمام وجود فرمودند و ابراز کردند و همه را منقلب کرد این بود که: اگر برای من ممکن بود برای تجلیل از شخصیتی مانند فاطمه معصومه سلام الله علیها این مسیر را از خانه تا این جا پیاده، و با پای برهنه می‌آمدم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سخن عرفان. https://eitaa.com/sirefarzanegan