eitaa logo
سیره فرزانگان
1.2هزار دنبال‌کننده
294 عکس
143 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1714364160_-948714589.pdf
22.45M
«کرامات در آئینه خاطرات» نام کتابی است که توسط سید تقی دُرچه ای رحمة الله علیه با موضوع کراماتی است برای ایشان توسط اهلبیت علیهم السلام رخ داده و هیچ گونه واسطه ای در میان نیست؛ قلم شیوا، زیبا و ادیبانه و احساسی وی بر شیرینی کتاب افزوده است. از مرحوم درچه ای رحمة الله علیه ۳ کتاب با موضوع خاطرات ایشان باقی مانده است: سفیر ۷ هزار روزه، در وادی عشق ( https://b2n.ir/e95026) و کرامات در آئینه خاطرات. 🌹نکته: فایل کتاب با اجازه فرزند بزرگوار مولف در فضای مجازی منتشر می شود. دوستانی که مایل به دریافت نسخه چاپی هستند به این آی دی پیام دهند: @Ghorbanhasan786 💐به روح با صفای حجت السلام سید تقی درچه ای و پدر بزرگوارشان رحمة الله علیهما، صلواتی هدیه بفرمائید. @salavatnameh
خداوند گشایشی پیش آورد! آیت الله رضا استادی می‌فرمودند: روزی خدمت مرحوم آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی رسیدم، فرمودند: در چند وقت گذشته شدیداً در تنگنا و مضیقه مالی بودم. شب گذشته یکی از بستگان من- که مرد ثروتمندی است- این جا آمده بود. هرچه خواستم خودم را راضی کنم و به او رو بزنم و از او کمکی بگیرم، راضی به این کار نشدم تا این که خداوند امروز گشایشی پیش آورد و مقداری پول رسید! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله حریم امام، شماره ۲۹۵، ص۵. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آبروی کسی را مبر! فرزند آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می‌گفت: به پدرعرض کردم: اگر بنا باشد شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می‌گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: آبروی کسی را مبر! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش. آبروی کسی را مبر! فرزند آیت الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی می‌گفت: به پدرعرض کردم: اگر بنا باشد شما به من فقط یک نصیحت بکنید، چه می‌گویید؟ ایشان سرشان را پایین انداخته، تأملی کردند؛ سپس سرشان را بلند کرده فرمودند: آبروی کسی را مبر! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش. https://eitaa.com/sirefarzanegan
کتاب خود را در چاه ریختند! مرحوم پدرم آیت‌الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی به شدت از نام و مقام پرهیز داشتند. یادم می‌آید نیمه شبی از خواب برخاستم، پدر را در حیاط خانه مشغول برداشتنِ درِ چاه دیدم. سپس کاغذهایی را در درون چاه ریختند! فردا از رفت و آمد شاگردان و صحبت‌های آنان متوجه شدم پدر کتابی نوشته، و قرار بوده است که آن روز شاگردان بیایند و آن را برای چاپ ببرند. شب هنگام خلوت با خدا متوجه می‌شوند که از چاپ کتاب و مطرح شدن مقام علمی خود، احساس شادی و شعَف دارند. از این حالت خود ناخشنود می‌شوند و با خود می‌گویند: کسب علوم الهی باید خودخواهی را از تو بگیرد، نه آن که به خود مغرور و مشغول شوی! همان نیمه شب برمی‌خیزند و همه را در چاه می‌ریزند! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهر‌نیا، نشر سامان دانش، به نقل از: اقلیم خاطرات، ص ۴۸، سیده فاطمه طباطبایی، نشر موسسه چاپ و نشر عروج. https://eitaa.com/sirefarzanegan
حق‌الناس خیلی مشکل است! استادم می‌گفت: مغازۀ کنارِ «مسجد عزیزالله تهران» را که وقفی بود، خراب کردند؛ آقای سید احمد خوانساری وقتی می‌خواستند به مسجد بروند، راهشان را دور می‌کردند و از کوچه دیگری می‌رفتند. وقتی علتش را ‌پرسیدند، فرمودند: این خاک و گِل‌ها وقفی و غصبی‌اند و اگر به ته کفش من بمالد و به مسجد بیایم، اشکال دارد! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، درس اخلاق آیت الله العظمی حسین مظاهری، ۱۴۰۱/۷/۲۳. https://eitaa.com/sirefarzanegan
الحمدلله بدون حق الناس می‌روم! مرحوم آیت‌الله[ العظمی] اراکی به من گفتند: مرحوم حاج‌ شیخ عبدالکریم حائری برای عروسی فرزندشان شصت تومان قرض کرده بودند و نداشتند که پس بدهند. دم مرگ واهمه داشتند که چه کنم؟ ما آن شخص را آوردیم و او با مهربانی بخشید؛ حاج‌ شیخ به اندازه‌ای خوشحال شدند، ‌مثل اینکه خداوند دنیا را به او داده است، فرمودند: الحمدلله بدون حق‌الناس می‌روم! با آنکه پولی از بیت‌المال نزد آقای سید صدرالدین صدر داشتند. آقای صدر به حاج‌ شیخ گفتند: وضع بچه‌های شما خیلی بد است، اجازه دهید از پولی که نزد من است، به آنها بدهم. حاج‌ شیخ فرمودند: وقتی پدرم مُرد، یک آدم عادی بود، ولی خدا ما را به جاهای خوبی رساند. بچه‌های من اگر متدین باشند، خدا برایشان می‌رساند و اگر متدین نباشند، چرا سهم امام را به آنها بدهم؟! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: خبرگزاری شفقنا، آیت الله العظمی حسین مظاهری، ۱۴۰۱/۷/۲۳. https://eitaa.com/sirefarzanegan
برداشت دیروزتان درست، و حق با شما بود! استادان ما در انصاف هم بی‌نظیر بودند. بیان این واقعه اگر چه برای من سخت است اما چون در این جا به کار می‌آید، نقل می‌کنم: یک روز در درس اسفار مرحوم[ آیت الله ابوالحسن] شعرانی که من تنها شاگرد بودم ایشان حرف آخوند را- که مثالی بود- تقریر کردند. من گوش دادم. عرض کردم: برداشت من این است که مراد از مثال، چیز دیگر است. فرمودند: نه این طور نیست و توضیح دادند. من دیگر دنبال نکردم. فردا که آمدم، ایشان فرمودند: برداشتِ دیروزتان از عبارتِ اسفار درست، و حق با شما بود! این گونه شاگرد می‌پروراندند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مجله حوزه، شماره ۲۱، مرداد و شهریور ۶۶، گفتگو با حسن زاده آملی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
اگر برای من مقدور بود، پیاده و با پای برهنه به زیارت حضرت معصومه می‌آمدم! آیت‌الله حسن رمضانی می‌گفتند: چندین سال قبل در دانشگاه قم برای تجلیل از مقام حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها گردهمایی تشکیل دادند و از من خواستند که واسطه شوم و حضرت استاد علامه حسن زاده آملی را برای این مجمع دعوت کنم. معمولاً حضرت استاد به خاطر کسالت و اشتغالات فراوانشان، این دعوت‌ها را قبول نمی‌‌کردند، اما وقتی موضوع گردهمایی را مطرح کردم با کمال صفا و صمیمیت و تمام وجود قبول کردند. حتی با مسئولین آنجا تماسی نگرفتیم که وسیله‌ای برای حضور استاد در مراسم بفرستند. خود ایشان به محل جلسه تشریف آوردند و به محض حضور در مجلس، جلسه منقلب شد و قرار نبود ایشان سخنی بگویند، اما به راحتی پذیرفتند که سخن بگویند و جمله‌ای که با تمام وجود فرمودند و ابراز کردند و همه را منقلب کرد این بود که: اگر برای من ممکن بود برای تجلیل از شخصیتی مانند فاطمه معصومه سلام الله علیها این مسیر را از خانه تا این جا پیاده، و با پای برهنه می‌آمدم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال سخن عرفان. https://eitaa.com/sirefarzanegan
زمینِ پایینِ پایِ حضرت معصومه- ع- را می‌بوسیدند! استاد حسن‌زاده آملی نه‌تنها درباره خود اهل‌بیت، بلکه از امام‌زادگان هم تجلیل کم‌نظیری داشتند و با عباراتِ عاطفی و خاصِ «عمه‌جان » و «ما همه به فدایش» و… به حضرت معصومه(س) عرض ارادت می‌کردند. حالات ایشان در زیارت حضرت معصومه واقعاً رشک‌برانگیز بود و گاهی زمینِ پائینِ پایِ حضرت معصومه(س) را می‌بوسیدند و می‌فرمودند: برای حضرت معصومه(س) کفوی(=همتایی) نبود و به‌خاطر همین، ایشان ازدواج نکرده‌اند. ایشان حتی به زیارت امام‌زادگان گمنام هم می‌رفتند. ارادت ایشان به ائمه هم جای خود دارد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: مباحثات، گفتگو با رضا استادی، https://eitaa.com/sirefarzanegan
نگران بودم که به من بگویند تو در برون چه کردی که می‌خواهی درون حرم بیایی؟! مرحوم آیة الله سعادت پرور در اواخر عمر شریف‌شان می‌فرمودند: دیگر نمی‌توانم به حرم مطهر حضرت معصومه- علیها السلام- بروم، اما در آن ایامی که مشرف می‌شدم، قبل از ورود به حرم، این شعر را با خود زمزمه می‌کردم: 🌸به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند 🌸که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی در همان حال نگران بودم که مبادا این شعر را به من خطاب کنند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کانال تلگرامی ندای سعادت. https://eitaa.com/sirefarzanegan
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ رحلت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تسلیت باد!
خودشان به حجره طلبه بیمار می‌رفتند و درس را می‌گفتند! اگر طلبه‌ای بر اثر کسالت در درسی حاضر نمی‌شد، مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی به عیادت وی می‌رفتند. طلبه می‌گفت: متأسفم، مریضم، نمی‌توانم در درس کفایه شرکت کنم. ایشان به طلبه می‌فرمودند: طوری نیست. در ایام تعطیلی می‌آیم [و درس شما را می‌گویم]. می‌آمدند حجره فلان طلبه و درس را به او با یک دنیا صفا و مهر می‌گفتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳.نقل خاطره از: مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
نامه نگاری برتو حرام است تو باید مشغول تدریست باشی! مرحوم آیت الله استاد حاج شیخ هاشم قزوینی خط بسیار خوبی داشتند. می‌فرمودند: یک روز با خودم فکر کردم ساعتی بروم دمِ بست بشینم و نامه‌نگاری کنم. کاغذ و قلم و آنچه لازم بود برداشتم. طرف در منزل که آمدم تا به جلو صحن بروم، در زدند. دیدم آقای سید علی سیستانی- پدربزرگ آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی فعلی- هستند. در را باز کردم. ایشان فرمودند: آخوند! نامه‌نگاری بر تو حرام است. تو باید همان تدریست را داشته باشی! یک کیسه پول همراهشان بود، دادند و گفتند نامه‌نگاری بر تو حرام است! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: آیت الله سید جعفر سیدان. https://eitaa.com/sirefarzanegan
سری که در آن شُبهه نباشد کدوست! دوره جوانی، که دوره هجوم شبهات به انسان است، گاهی شبهاتی هم در ذهن من می‌آمد. حتی خیال می‌کردم از دین خارج شده‌ام و می‌ترسیدم. گاهی اوقات در خیابان به استادم مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی می‌گفتم: آقا! من این شبهه را دارم و می‌ترسم! ایشان می‌ایستادند، راه را قطع و شروع به صحبت می‌کردند و توضیح می‌دادند و می‌گفتند: نترس! سری که در آن شبهه نباشد، کدوست! باید شبهه بیاید تا انسان به فکر بیفتد. مسایل را خیلی خوب توضیح می‌دادند و من حالا هم از توضیح ایشان لذت می‌برم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: کیهان، شماره ۱۹۰۸۰، ۸۷/۲/۱۹- ویژه نامه آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- نقل خاطره از مرحوم آیت الله ابوالقاسم خزعلی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
در زمستان بدون وسیله گرم کن، در مدرسه درس می‌گفتند! مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- این مربی گران‌قدر- صبح‌های زود، آن‌هم در زمستان‌های سرد مشهد پیاده به راه می‌افتادند و برای تدریس حاضر می‌شدند، در مدرس مدرسه نواب، بر روی فرش‌های حصیری مندرس، بدون وسیله گرم‌کن و در عین حال با چه علاقه و نشاطی درس می‌گفتند و ادای تکلیف می‌کردند و به پرورش طلاب همت می‌گماشتند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: استاد محمد رضا حکیمی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
شاربشان از سرما یخ می‌زد! ایشان به قول خودش تمام تفریحش تدریس طلبه‌ها بود. در درس خود تربیت هم می‌کردند. درس‌های ایشان خیلی مرتب بود. گاهی در زمستان می‌دیدیم در آن هوای سرد نشسته‌اند و شاربشان از سرما یخ زده است. کم کم‌ که صحبت می‌کردند، یخ‌ها آب می‌شدند و می‌ریختند. خیلی مرتب درس می‌دادند. شوخی کم می‌کردند ولی حاضر جوابی‌شان خیلی قوی بود. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳، نقل خاطره از: آیت الله رجبعلی رضازاده. https://eitaa.com/sirefarzanegan
آخوند نباید فقط فقه و اصول بخواند! مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی جاذبه بسیار داشتند. انسان نکته‌سنجی هم بودند. وسط حرف، داستانی نقل می‌کردند. از هنر استادیِ بی‌نظیری برخوردار بودند. روزی ایشان وسط درس این خاطره را فرمودند: ما یک روزی سوار ماشین اتوبوس بودیم. ماشین خراب شد. چند ساعت تعمیر آن‌، وقت لازم داشت. به ما گفتند پیاده شوید. ما همه پیاده شدیم. من رفتم آن طرف ایستادم، ولی کشیشی که در ماشین بود، لباس‌هایش را درآورد، رفت زیر ماشین، و آن را درست کرد. هندل زدند، ماشین روشن شد. کشیش دست‌هایش را شست و لباسش را پوشید و سوار شد. ایشان می‌فرمودند: آخوند این نیست که فقط فقه و اصول بخواند. بروید فیزیک بخوانید، شیمی بخوانید، علوم دیگر بخوانید! این یکی از درس‌های ایشان بود. ایشان مربی آزاداندیش، نواندیش و متجددی بود. در آن حد دارای معلومات هم بود. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. سید محمد خامنه‌ای. https://eitaa.com/sirefarzanegan
بروید دنبال استاد دیگری باشید! یادم می‌آید ساعت ۴ بعدازظهر بود ما در مدرس نشسته بودیم. مرحوم استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی آخرین درس را از کفایه گفتند. بعد آهی کشیده و فرمودند: نوبت من تمام شده است، آقایان بروند برای خودشان استاد بگیرند، یک دقیقه وقت‌شان را ضایع نکنند، که من مسئول شما نیستم! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد! یک روز آقای محمدرضا حکیمی گفت: بیا برویم دیدن استاد- مرحوم آیت الله میرزا هاشم قزوینی- به خانه‌اش رفتیم و گفتیم: آقا حالتان چطور است؟فرمودند: هر چه هست، همین یکی بس است! دو سه روز دیگر ایشان را به بیمارستان امام رضا(ع) بردند. محمدرضا حکیمی گفت: برویم دیدن استاد. رفتیم، مثل دو تا رفیق احوال‌پرسی کردند. خیلی نگاه کردند و دعا کردند. خوش‌حال بودند و فرمودند: خوب درس بخوانید! آقای حکیمی گفت: آقا ما دعا می‌کنیم خدا شما را شفا بدهد. فرمودند: دعا نکنید! گفت: برای چه؟ فرمودند: من دیگر به درد نمی‌خورم، دعا کنید خدا مرا بیامرزد و ببرد! هردو گریه کردیم. در راه آقای حکیمی گفت: آقا شیخ با همین مرض می‌میرد، حالتی که ایشان دارد، برگشتنی نیست! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: شبکه اجتهاد، فقیه آزادِ نواندیش- یادنامه مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی- ۱۴۰۱/۸/۱۳. مرحوم استاد رحیم حسن پور ازغدی. https://eitaa.com/sirefarzanegan
‌مطمئن نبودم برای من است! آیت الله حسنعلی نجابت شیرازی می‌فرمودند : در سفری که آیت الله شهید دستغیب به همدان داشتند، یک عبا برای آقا(مرحوم آیت الله محمد جواد انصاری همدانی) هدیه برده و آنرا روی طاقچه اتاق گذاشته بودند. سال دیگر که دوباره به همدان می‌روند، می‌بینند آن عبا درست در همان جایی است که خودشان گذاشته بودند. می پرسند: آقا عبا اندازه‌تان نبود؟ به درد نمی‌خورد؟ می‌فرمایند: شما که نگفتی این را برای من آوردی، مطمئن نبودم برای من است! تا این اندازه مقید به شرع بودند. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سوخته، ص۶۰، نشر شمس الشموس. https://eitaa.com/sirefarzanegan
به هنگام عمامه بر سر نهادن و از سربرداشتن، عمامه را می‌بوسیدند! مرحوم آیت الله سید علی آقای قاضی‌ـ رحمة اللَه علیه‌ـ هر وقت می‌خواستند عمامه را از سرشان بردارند و کنار بگذارند، می‌بوسیدند. و وقتی هم می‌خواستند عمامه را سرشان بگذارد، می‌بوسیدند و می‌فرمودند: این تاج، تاجِ پیغمبر است،۱ این‌ها مال ما نیست! سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: سالک آگاه، ص۴۰، سید محمد حسین حسینی طهرانی، نشر مکتب وحی. ۱-اشاره به روایتی در کافی، ج۶، ص۴۶۱.https://eitaa.com/sirefarzanegan