نماز شب
یه شب حال عبادت داشتم ونیمه شب بود که گفتم برم داخل حسینیه چند رکعت نماز بخونم .
چون منطقه عملیاتی بود و چراغ ها خاموش بود. همه جا حسابی تاریک بود و هیچ چیز دیده نمیشد.
وارد حسینیه که شدم خواستم برم یه گوشه ای نماز بخوانم که یکدفعه پام خورد به یکی که توی سجده بود و افتادم روش .
چراغ قوه رو روشن کردم دیدم اصغره
با اینکه رفیقش بودم تازه فهمیده بودم اهل نماز شب هم هست.
بهم گفت:راضی نیستم در مورد نماز شبم به کسی چیزی بگی.
#شهیدمدافع_حرم_اصغراحمدی
#انتشار بمناسبت چهارمین سالگرد
کانال روایت سیره شهدای جبهه مقاومت
@sireh_shohada_moqavemat
هدایت شده از روایت سیره شهدای جبهه مقاومت
نماز شب
یه شب حال عبادت داشتم ونیمه شب بود که گفتم برم داخل حسینیه چند رکعت نماز بخونم .
چون منطقه عملیاتی بود و چراغ ها خاموش بود. همه جا حسابی تاریک بود و هیچ چیز دیده نمیشد.
وارد حسینیه که شدم خواستم برم یه گوشه ای نماز بخوانم که یکدفعه پام خورد به یکی که توی سجده بود و افتادم روش .
چراغ قوه رو روشن کردم دیدم اصغره
با اینکه رفیقش بودم تازه فهمیده بودم اهل نماز شب هم هست.
بهم گفت:راضی نیستم در مورد نماز شبم به کسی چیزی بگی.
#شهیدمدافع_حرم_اصغراحمدی
#انتشار بمناسبت چهارمین سالگرد
کانال روایت سیره شهدای جبهه مقاومت
@sireh_shohada_moqavemat