4_532580733592616912.mp3
2.75M
📌پخش به مناسبت اولین سالگرد شهادت شهید حججی
🔹#توبه_نامه #شهید دلها ..
توبه نامه ای از سر عشق به #فرمانده شهید #حاج_احمد_کاظمی
و چه خوش گفتند هرچه از دل بر آیدلاجرم بر دل نشیند ..
🆔 @sirehyshohada
در نقطه ای
از این عالم
تو را گم کردیم
کسی نیست
در این شهر پرهیاهو
#تو را طلب کند...
و تو هنوز مظلومی #فرمانده....
#جاویدالاثر
#حاج_احمد_متوسلیان
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
#خاطرات_شهید
هميشه پارچه سياه كوچکی
بالای جيب لباس سبز پاسداری اش دوخته شده بود؛ دقيقا روي قلبش...
روی پارچه حک شده بود "السلام عليك يا فاطمة الزهرا".
همه میدانستند حاج محسن ارادت دور از تصوری به حضرت زهرا دارد... هر وقت پارچه سياه كم رنگ ميشد
از تبليغات، پارچه نو ميگرفت و به لباسش مي دوخت....
كل محرم را در اوج گرمای جنوب با پيراهن مشكی ميگذراند.
در گردان تخريب هم هميشه توی عزاداری و خواندن دعا پيشقدم بود.
حاج محسن بين عزاداريها بارها و بارها دم "يا زهرا(س)" ميداد و هميشه عزاداريها رو با ذكر حضرت زهرا(سلام الله عليها) به پايان مي برد.
پ.ن:
#معبرهای ما فرق میکند
با معبرهای شما!!
نوع ِ#سیم_خاردارهایش ... #مین_هایش ...
#فرمـــانده!
تخریبچی هایت را بفرست ...
اینجـا، گرفتار ِمعبر ِ#نفسیم ...
#گناه احاطه کرده تمام خاکریزهایمان را ..
#فرمانده_ی_گردان_تخریب
#شهید_محسن_دین_شعاری 🌷
#گردان_تخریب
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
"خاطراتطنزجبهہ"🙃
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ #نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح
#خاطرات_طنز_جبهه
#شوخ_طبعیها
#طنز
╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╮
🆔 @sirehyshohada
╰─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─╯