eitaa logo
سیره صالحین
764 دنبال‌کننده
2هزار عکس
988 ویدیو
36 فایل
ارتباط با ما @yasladan
مشاهده در ایتا
دانلود
2462449368596.mp3
47.42M
📖 شرح و بررسی کتاب ☘ تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم ⭕️ 🎙 حجت‌الاسلام امینی خواه 🔸کانال سیره صالحین @siresalehin
✍️ 💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. 💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای ، خلوت صحن و حرم را شکست... ✍️نویسنده: ✍️ کانال کانال @siresalehin
: ✍️ 💠 زیر دست و پای زنانی که به هر سو می‌دویدند خودم را روی زمین می‌کشیدم بلکه راه پیدا کنم. درد پهلو نفسم را بند آورده بود، نیم‌خیز می‌شدم و حس می‌کردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین می‌شدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار می‌کردم که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده‌ام افتاده و تلاش می‌کردم با صورتم را بپوشانم، هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ می‌زدم تا بلاخره از خارج شدم. 💠 در خیابانی که نمی‌دانستم به کجا می‌رود خودم را می‌کشیدم، باورم نمی‌شد رها شده باشم و می‌ترسیدم هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده چادرم را بکشد که قدمی می‌رفتم و قدمی می‌چرخیدم مبادا شکارم کند. پهلویم از درد شکسته بود، دیگر قوّتی به قدم‌هایم نمانده و در تاریکی و تنهایی خیابان اینهمه وحشت را زار می‌زدم که صدایی از پشت سر تنم را لرزاند. جرأت نمی‌کردم برگردم و دیگر نمی‌خواستم شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم و وحشتزده دویدم. 💠 پاهایم به هم می‌پیچید و هر چه تلاش می‌کردم تندتر بدوم تعادلم کمتر می‌شد و آخر درد پهلو کار خودش را کرد که قدم‌هایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس و این دومین باری بود که امشب در این خیابان‌های گِلی نقش زمین می‌شدم، خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت که دوباره صورتم به زمین خورد و زخم پیشانی‌ام آتش گرفت. کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که مردانه فریاد کشید :«برا چی فرار می‌کنی؟» 💠 صدای ابوجعده نبود و مطمئن شدم یکی از همان اجیرشده‌های آمده تا جانم را بگیرد که سراسیمه چرخیدم و او امانم نداد که کنارم نشست و به سختی بازخواستم کرد :«از آدمای ابوجعده‌ای؟» گوشه هنوز روی صورتم مانده و چهره‌ام به‌درستی پیدا نبود، اما آرامش صورت او در تاریکی این نیمه‌شب به‌روشنی پیدا بود که محو چشمان مهربانش مانده و پلکی هم نمی‌زدم. 💠 خط پیشانی‌ام دلش را سوزانده و خیال می‌کرد وهابی‌ام که به نرمی چادرم را از صورتم کنار زد و زیر پرده اشک و خون، تازه چشمانم به خاطرش آمد که رنگ از رخش پرید. چشمان روشنش مثل آینه می‌درخشید و همین آینه از دیدن شکسته بود که صدایش گرفت :«شما اینجا چی‌کار می‌کنید؟» 💠 شش ماه پیش پیکر غرق خونش را کنار جاده رها کرده و باورم نمی‌شد زنده باشد که در آغوش چشمانش دلم از حال رفت و ضجه زدم :«من با اونا نبودم، من داشتم فرار می‌کردم...» و درد پهلو تا ستون فقراتم فریاد کشید که نفسم رفت و او نمی‌دانست با این دختر میان این خیابان خلوت چه کند که با نگاهش پَرپَر می‌زد بلکه کمکی پیدا کند. می‌ترسید تنهایم بگذارد و همان بالای سرم با کسی تماس گرفت و پس از چند دقیقه خودرویی سفید کنارمان رسید. از راننده خواست پیاده نشود، خودش عقب‌تر ایستاد و چشمش را به زمین انداخت تا بی‌واهمه از نگاه نامحرمی از جا بلند شوم. 💠 احساس می‌کردم تمام استخوان‌هایم در هم شکسته که زیرلب ناله می‌زدم و مقابل چشمان سر به زیرش پیکرم را سمت ماشین می‌کشیدم. بیش از شش ماه بود حس رهایی فراموشم شده و حضور او در چنین شبی مثل بود که گوشه ماشین در خودم فرو رفتم و زیر آواری از درد و وحشت بی‌صدا گریه می‌کردم. 💠 مرد جوانی پشت فرمان بود، در سکوت خیابان‌های تاریک را طی می‌کردیم و این سکوت مثل خواب سحر به تنم می‌چسبید که لحن نرم مصطفی به دلم نشست :«برای اومده بودید حرم؟» صدایش به اقتدار آن شب نبود، انگار درماندگی‌ام آرامشش را به هم زده بود و لحنش برایم می‌لرزید :«می‌خواید بریم بیمارستان؟» ماه‌ها بود کسی با اینهمه محبت نگران حالم نشده و عادت کرده بودم دردهایم را پنهان کنم که صدایم در گلو گم شد :«نه...» 💠 به سمتم برنمی‌گشت و از همان نیم‌رخ صورتش خجالت می‌کشیدم که ناله‌اش در گوشم مانده و او به رخم نمی‌کشید همسرم به قصد کشتنش به قلبش زد و باز برایم بی‌قراری می‌کرد :«خواهرم! الان کجا می‌خواید برسونیم‌تون؟» خبر نداشت شش ماه در این شهر و امشب دیگر زندانی هم برای زندگی ندارم و شاید می‌دانست هر بلایی سرم آمده از دیوانگی سعد آمده که زیرلب پرسید :«همسرتون خبر داره اینجایید؟» 💠 در سکوتی سنگین به شیشه مقابلش خیره مانده و نفسی هم نمی‌کشید تا پاسخم را بشنود و من دلواپس حرم بودم که به جای جواب، معصومانه پرسیدم :«تو کسی کشته شد؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال کانال @siresalehin
2462450368597.mp3
40.13M
📖 شرح و بررسی کتاب ☘ تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم ⭕️ 🎙 حجت‌الاسلام امینی خواه 🔸کانال سیره صالحین @siresalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 سخن‌نگاشت | وقتی برخی ماسک نمی‌زنند من از آن پرستار فداکار خجالت می‌کشم 🔻رهبر انقلاب: رهبر انقلاب: من وقتی می‌بینم بعضی‌ها همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، من از آن پرستار خجالت میکشم که آن جور دارند فداکاری میکنند. من خواهش میکنم همه در این زمینه فعّالیّت کنند بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم. ۹۹/۴/۲۲ 🏷 ارتباط تصویری با نمایندگان 💻 @khamenei_ir
1_18449830.mp3
1.98M
🎵 تخریب‌چی خودت باش! 🎼 این یک ترانه است .. کانال @siresalehin
🌻 وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ🌻 🗝️ قرآن کریم 🙍🏻‍♂️خدا را فراموش نکرده و از یاد نبرید که خدا نیز شما را فراموش می‌کند و در این صورت از منحرفان می‌باشید. (حشر/19) 📜در قیامت این که اقوام و فرزندانتان چه کسانی هستند اهمیت ندارد و به دردتان نمی‌خورد فقط اعمالتان برای خدا مهم است.(ممتحنه/3) ⁉️✨دشمنان می‌خواهند با انواع شبهه، دین خدا را تیره و تاریک کنند، ولی خدا دینش را نورانی و تابنده می‌کند. (صف/8) 📚آنهایی که بار سنگین کتاب را بر دوش می‌کشند ولی به آن عمل نمی‌کنند مانند چارپایانی هستند که کتابها را حمل می‌کنند.(جمعه/8) 🌹ای مردم هنگام نماز جمعه خرید و فروش را تعطیل کرده و به سمت برگزاری نماز بروید که برایتان برکت دارد.(جمعه/9) 🌹 کارهای خوبتان را نزد خداوند پس انداز کنید، چون خدا با چند برابر کردن آن، سود خوبی می‌پردازد. (تغابن/17) 💕وقتی همسر خود را طلاق دادید، تا پایان عده، نه از محل زندگی بیرونش کنید و نه خودِ زن برود، شاید گشایشی شد و آشتی کردید.(طلاق/1) 🔥ای مردم! خودتان و خانواده تان را از آتشی که سوختش مردم است، حفظ کنید.(تحریم/6) 💐 اگر مراقب اعمالتان باشید و گناه نکنید، خدا راه خلاصی از مشکلات را باز کرده و از جایی که فکرش را نمی‌کنید روزی می‌دهد.(طلاق/2،3) @siresalehin
⭕ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ⭕ 🗝️ قرآن کریم 💞 با مردم به نرمی رفتار کنید تا به نرمی با شما رفتار کنند. (قلم/9) 💵ای مردم! در اموالتان سهم مشخصی برای محرومان و فقرا کنار بگذارید. (معارج/24،25) 📝خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا امتحانتان کند که کدام یک از شما بهتر رفتار میکنید. (ملک/2) ⚠️ از عیب جویی، خبرچینی، تجاوز به حقوق دیگران، گناه گستاجی و زنا دوری کنید. (قلم/11،12،13) 💡خداوند راه هدایت را به شما نشان داده، دیگر انتخاب با شماست که شاکر باشید یا ناسپاس. (انسان/3) 💐کسانی که نمازگزار و اهل صدقه اند و به قیامت باور داشته و پاکدامن و امانت دارند، ترسی از قیامت ندارند. (معارج/23_32) 🙍🏻‍♂️در روز قیامت گنهکار آرزو می‌کند کاش می‌توانست فرزند، همسر، برادر و خویشانش را فدای خود کند تا نجات یابد. (معارج/11،12،13) 📿🤲🏻بخشی از شب را برای مناجات بیدار شده، قرآن تلاوت کرده، صدقه و قرض الحسنه دهید که نزد خدا پس انداز می‌شود. (مزمل/20) 😰بدانید که شرایط قیامت آنقدر سخت است که دوست صمیمی سراغ دوست صمیمی اش را نمی‌گیرد با این که جلوی چشم هم هستند. (معارج/10) @siresalehin
🍃 فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ🍃 🗝️ قرآن کریم 🚫 جلوی هوای نفس و خواسته های نامشروع دلتان را بگیرید. (نازعات/40) 🌹بدانید که همراه هر سختی، آسانی و راحتی وجود دارد. (انشراح/5) 📿نماز را سبک نشمارید و در بجا آوردن عبادات ریاکار نباشید. (ماعون/5،6) 💓به یتیمان محبت کرده و همدیگر را به دادن سهم غذای فقیران تشویق کنید. (فجر/17،18) 📜هر کس به اندازه ذره ای خوبی و بدی انجام داده باشد در قیامت نتیجه اش را می‌بیند. (زلزال/7،8) 💖خدا را واقعی بپرستید. حق طلب باشید. نماز را بپا دارید و صدقه دهید که این برنامه درست زندگی است. (بینه/5) ⚖️ اینگونه نباشید که وقتی از مردم چیزی می‌خرید، کامل می‌کشید و وقتی میخواهید بفروشید، کم وزن می‌کنید. (مطففین/2،3) 😓هر کس خسیس باشد و خود را بی نیاز از خدا بداند و وعده های خدا را دورغ بداند زندگی سختی خواهد داشت. (لیل/8،9،10) 🍂سرمایه عمرتان را می بازید مگر اینکه ایمان آورده، کارهای خوب کنید و یکدیگر را به طرفداری از حق و صبوری سفارش کنید. (عصر/2،3) @siresalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجه‼️ توجه‼️ 🌹 🌹 🌹 🌹 https://eitaa.com/madahihasanatae با یک صلوات به این کانال بپیوند تا به مداحی بیشتر علاقه مند شوید در این کانال شما مداحی های👈▶️شور▶️ زمینه و واحد🌴 🌺مولودی🌺 💐سرود👏 📷عکس وفیلم🎥 مطالب آموزنده 👌وسخنرانی🎤را مشاهده میکنید بپیوندیدhttps://eitaa.com/madahihasanatae