#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 کتاب عمو قاسم
نماز در کاخ رئیس جمهور
همین که اذان میگفت، سردار فوراً نمازش را شروع میکرد. برایش فرق نمیکرد در خانه، مسافرت یا میدان جنگ باشد. یک روز با دوستش ابراهیم شهریاری به مسافرت میرفتند. وقت اذان کنار جاده ایستادند و نماز اول وقت خواندند.
بعد از نماز به دوستش گفت: «ابراهیم، میخواهم خاطرهی جالبی برایت بگویم؛ خاطرهی نمازی که خیلی برایم شیرین بود.
در مسافرت به کشور روسیه، به کاخ رئیس جمهورشان رفتم. آنجا منتظر رئیس جمهور روسیه بودم تا بیاید و با هم صحبت کنیم. قبل از اینکه رئیس جمهور بیاید، اذان شد. من هم بلند شدم، اذان و اقامه گفتم و همانجا نمازم را خواندم. همه داشتند من را نگاه میکردند. بعد از نماز پیشانیام را بر مهر گذاشتم و حسابی از خدا تشکر کردم. گفتم خدایا شکرت، یک روز در این کاخ برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، اما الآن من در اینجا نماز میخوانم.» 🙏🏼🌍
📚 مسابقه کتابخوانی کتاب عمو قاسم
برگزارکننده:
مدرسه ابتدایی زرگران واقع در فلکه دوم گلستان، انتهای کوچه بهارستان پنج.
🔸 جوایز:
به شش نفر اول هر کدام ۵ میلیون ریال اهدا میشود.
🔸 راه ارتباطی برای شرکت:
برای شرکت در مسابقه با آقای قلیزاده (معاونت پرورشی مدرسه) از طریق شماره زیر تماس بگیرید:
📞
۰۹۳۹۴۰۰۳۰۶۷موفق باشید!
📚 مسابقه کتابخوانی کتاب “عمو قاسم”
🔹 یک اثر کمنظیر در حوزه کودکان و نوجوانان
اگر میخواهید فرزندانتان به جای الگوهای سطحی و بیمحتوای غربی، با قهرمانان واقعی و ارزشمند آشنا شوند، معرفی شهدای بزرگ به آنها میتواند راهگشا باشد.
🔸 برگزارکننده:
مدرسه ابتدایی زرگران، واقع در فلکه دوم گلستان، انتهای کوچه بهارستان پنج
🔸 جوایز:
به ۶ نفر برتر، هر کدام ۵ میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🔸 نحوه شرکت:
برای شرکت در مسابقه و کسب اطلاعات بیشتر، با آقای قلیزاده (معاونت پرورشی مدرسه) تماس بگیرید:
📞 ۰۹۳۹۴۰۰۳۰۶۷
#مسابقه
📢 @sireyeshohadabagiyatollah
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 📚 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
موهای وزوزی 🌀
پیراهن آستین کوتاه چسبان 👕
کمربند پهن و شلوار پاچه گشاد 👖؛
با این سر و وضع آمده بود برای گزینش سپاه!
چند دقیقهای صحبت کردیم و یک بار دیگر خوب براندازش کردم.
با خودم گفتم یه همچین آدمی برای چی باید بره توی سپاه.
آرام پروندهاش 📒را باز کردم
و در برگهی پذیرش 📝
زیر اسم قاسم سلیمانی نوشتم: رد صلاحیت ❌.
چه میدانستم همین جوان یک روزی میشود آبروی اسلام؛ آبروی سپاه و آبروی ایران! 🇮🇷
@sireyeshohadabagiyatollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاسم…
قرآن میفرماید: “إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ”
یعنی خوبیها، بدیها را از بین میبرد.
اگر میخواهید فرزندانتان به جای الگوهای سطحی و بیمحتوای غربی، با قهرمانان واقعی و ارزشمند آشنا شوند، معرفی شهدای بزرگ به آنها میتواند راهگشا باشد.
با یاد شهدا 🌹، بدیها را از فضای خانه و خانواده دور کنید و معنویت را در زندگی جاری سازید. 🌟
برای شرکت در مسابقات کتابخوانی پیرامون این شهید وارد این پیام ها شوید :
کتاب عموقاسم :
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/373
کتاب سلیمانی عزیز ۲ :
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340
هدایت شده از 🌷 مسابقات سیره شهدا 🌷
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 سلیمانی عزیز ۲
ظل گرما ☀️ داشتیم از اهواز میرفتیم تهران.
حاجی از خستگی خوابش برده بود 😴.
کولر ماشین 🚗 را روشن کردم و شیشهها را بالا کشیدم تا راحت بخوابد.
چیزی نگذشت که از خواب پرید
و با دلخوری 😠 گفت: «خاموش کن! چرا روشن کردی؟
من زیر باد خنک ❄️ بخوابم، اون وقت بچههای مردم زیر تیغ آفتاب ☀️ بجنگن؟»
...
سرمای هوا ❄️ از لای درزهای ماشین میزد تو و مغز استخوان را میسوزاند 🥶. بخاری را که روشن کردم 🔥، پیشانیاش چین برداشت
و با اخم 😡 گفت: «خاموش کن! بسیجیا توی سرما 🌨️ باشن، من فرمانده بشینم توی ماشین و بخاری روشن کنم؟!»
برای شرکت در مسابقه این کتاب به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 📚 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
رفته بودیم سرکشی از بیمارستان 🏥
نگاهمان افتاد به یک عده مجروح عراقی آش و لاش 😣🤕
دراز کشیده بودند یک گوشه و آه و نالهشان بلند بود 😢😭
بعضیها زخمهایشان هنوز خونریزی داشت 💉
نه پانسمانی کرده بودند نه دوا و درمانی 🩹💊
حاج قاسم خونش به جوش آمد 😡🔥
توپید به آن مسئول که این چه وضعشه؟ 😤
“اینا دشمنن که باشن، الان دیگه اسیرن، نباید بهشون رسیدگی بشه؟”
🤨🤔 طرف ساکت ماند و چیزی نگفت 😶🤐
کمی که گذشت مرا کنار کشید و گفت: به حاجی بگو این مجروحا رو بهتازگی از خط آوردن 🛬
نه پست امداد خط 🏕، نه بهداری اهواز 🚑، نه تو فرودگاه 🛩، هیچجا کمک اولیهای ندادن 😕🤷♂️
تازه تحویلشون گرفتیم 🕒
جریان را که برای حاجی گفتم، معطل نکرد 😲⏳
رفت سراغ آن مسئول، معذرتخواهی کرد 🙏
و پیشانیاش را بوسید 🤝💖👨⚕️.
برای شرکت در مسابقه این کتاب به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید خیلی التماس دعا داریما 🙏…
شهید فدات بشم 💔، ما رو نگاه میکنی؟ 😔😢
شهید، خودتون گفتید: “فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ” 🙏💫 یاد کنید ما را، تا یاد کنیم شما را 💭💖
بسمالله شهید ✨…
امشب شب شهادت شماست، مصطفی صدرزاده 🌹… تو برای در صدر بودن زاده شدی 🌟.
🤲 شهید تو رو به فاطمه زهرا سلام الله قسم می دهیم امشب عنایتی کن که ما هم در جنگ نرم 🖋️💻 🫡 همیشه در صدر قرار بگیریم 🥇🌟…
#جنگ_نرم
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 📚 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
فرمانده یک لشکر چند هزار نفری باشی و بخواهی برای عملیات آماده شوی؛ مگر به همین سادگی بود؟ ⚔️🛡️💥
یک عملیات میگویند، یک عملیات میشنوید؛ جلسه پشت جلسه 📑، پیگیری پشت پیگیری 📞… جوری کار سر حاج قاسم ریخته بود که وقت سر خاراندن هم نداشت ⏳📈. توی همین گیر و دار آماده شدن لشکر برای عملیات، گفتند از مرکز پیامی آمده که حاجی کارت داره 📧🚨.
موقع نماز بود که خودم را رساندم به مقر تاکتیکی لشکر 🕌🙏. بعد از نماز، حاج قاسم پرسید: «صدفی میدونی چه ایامیه؟» مکثی کردم. «بله حاجی، ایام فاطمیهست» 🖤💫.
«میخوام همین جا برامون روضه بخونی» 📿🕯️. ده پانزده نفر بیشتر نبودند. نزدیک دو ساعت روضه خواندیم، سینه زدیم و گریه کردیم 😢💔💧.
یک دنیا هم که کار داشت، هر کجای عالم که بود، روضه حضرت فاطمه علیهاسلام را فراموش نمیکرد 🕊️🌹👑.
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
57.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این نماهنگ زیبا توسط یکی از اعضای کانال و تنها با گوشی ساخته شده 🎥📱. اگر شما هم دوست دارید چنین نماهنگهایی با گوشی خود بسازید، میتونید به خانم عنایتی پیام بدید تا مراحل و روشها رو بهتون آموزش بدن ✉️✨.
شناسه خانم عنایتی:
@enayati54
با این کار، شما هم میتونید در مسیر زنده نگه داشتن یاد شهدا قدمی بردارید 🕊️، در این جنگ نرمی که مهمترین نبرد تاریخ بشر بهشمار میاد 🌍.
جنگ نرم از اهمیت ویژهای برخورداره و زنان در این عرصه در خط مقدم قرار دارن 💪؛ چون زن، خانواده رو میسازه و خانواده، پایهی جامعهست 🏠 و جامعه، تاریخساز میشه 📜.
🤲 دعا کنید و از خداوند بخواهید که همه ما جزو شهدای جنگ نرم باشیم 🙏، که بیشک اجر و قرب شهید جنگ نرم از شهید جنگ سخت بالاتر است ✨.
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 📚 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
از بم آمده بودم کرمان 🏜️، نماز را که خواندیم 🕌
گفت: «شام بریم خونهی ما. 🍽️🍞🍯» قبول نکردم.
گفتم: «حاجی! شما معمولاً خونه نیستی 🏠، حالا هم که کرمانی 🛤️، برو کنار زن و بچهت باش. 👨👩👧👦»
دستم را گرفت 🤝 و دنبال خودش برد. آن شب غذا ساده بود و حاضری؛
نان 🥖، پنیر 🧀، گردو 🌰 و عسل 🍯.
شام را که خوردیم 🍽️، گفت: «امشب اینجا بمون. 🛏️» اصرار نکردم بروم.
حاجی یک کلام بود 🗣️. ماندم 🛌. توی اتاق 🛋️،
همینطور که سرش را گذاشت روی بالش 🛏️ گفت: «حسین! من از خدا دوتا چیز خواستم. 🙏»
گوش تیز کردم 👂 تا ببینم فرمانده چه از خدا خواسته؟ 🤔
نفس عمیقی کشید 😌 و گفت: «به خدا گفتم خدایا! من اگه بخوام به انقلاب خدمت کنم ✊، باید خودم رو وقف کنم 🔥. خودت کمکم کن. 💪»
هنوز داشتم به خواستهی اولش فکر میکردم 🤔 که انگشت اشارهاش را گذاشت روی شقیقهاش 👉🧠. گفت: «حسین! از خدا خواستم اینقدر بهم مشغله بده که حتی فکر گناه هم نکنم. 🚫💭»
توی همهی این سالها همانهایی که از خدا خواست، شد.
نشد؟ ✅
کی هست که بگوید حاج قاسم وقف انقلاب خدا نبود؟ 💼✊
کی هست که بگوید حاج قاسم بیست سال آرام و قرار داشت؟ 🕰️
حاج قاسم مستجابالدعوه بود. 💫🙏
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
قبل جبهه رفتن رضا 🪖
یک شب 🌙 عمهاش اینا آمدند منزل ما 🏡.
آن موقع خواهر 🧕 بزرگتر رضا تازه نامزد کرده بود 💍.
قشنگ یادم هست 🧠💭
بعد از مهمانی 🎉🍽 وقتی خواستیم آنها را بدرقه کنیم 👋🚶♀️
خواهرش هم بیرون آمد 🚶♀️🚶♂️.
رضا تو کوچه 🏙 آمد کنار من 👬، در گوشم گفت به آبجی بگو برود داخل 👂🤫.
متوجه شدم 👀 یک مقدار پایینتر چندتا جوان 👦👦👦 داخل کوچه ایستاده بودند و به غیرتش برخورده بود 😡🔥.
من هم به خواهرش 🧕 اشاره کردم برود داخل 🏠👈.
نسبت به غیبت، تهمت و دستورات دین 📿📖 حساسیت داشت
و در وصیتنامهاش 📜🖋 هم به این موضوعات اشاره کرد ✍️.
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346 🌐
عارف۱۲ساله.ogg
8.4M
#کتاب_صوتی_عارف_دوازده_ساله
#کتاب_صوتی
صفحه ۱۳ و ۱۴
دعای مستجاب شده
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346
متن این صفحه را هم در پیام زیر می توانید بخوانید :👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/387
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
خیلی دوست داشتم بروم مشهد 🕌. قبل از این که رضا را باردار شوم ، به زیارت امام رضا (علیهالسلام) رفتم. اولین سفر مشهدم بود. آن موقع یک دختر شیرخوار داشتم 👶 که با رضا یک سال و سه ماه تفاوت سنی داشت 📅. وقتی به زیارت رفتم، از امام رضا (علیهالسلام) خواستم واسطه شود تا خدا به من فرزندی هدیه کند که در راه خدا فدا شود 💝. الآن پشیمانم که چرا چند فرزند نخواستم که در راه خدا فدا کنم.
وقتی از مشهد برگشتم 🚗، خیلی نگذشته بود که متوجه شدم باردارم 🤔. ابتدا نمیدانستم باردارم. ویاری که میکردم، آلبالو بود 🍒. آلبالو زیاد میخوردم. یادم است یک مرتبه پدرش به باغ یکی از دوستانش رفته بود و از آنجا آلبالو آورده بود. به محض اینکه سطل آلبالو را روی زمین گذاشت، مقدار زیادی از آلبالوها را خوردم 🍽، حالم دگرگون شد.
یک دکتر خانوادگی به نام آقای کامیار داشتیم 🩺. دکتر خیلی خوبی بود 😊. خانمش هم ماما بود . مجبور شدیم به ایشان مراجعه کنیم. تا چهره مرا دید، متوجه شد که باردارم . برایم آزمایش نوشت 📝. جواب آزمایش را که گرفتیم، مثبت بود ✅.
رضا را از امام رضا (علیهالسلام) گرفتم 🙏. برای همین اسمش را رضا گذاشتم. نمیدانم چه دلیلی داشت که وقتی رضا را باردار بودم، دائم زمین میخوردم 🤕. با خودم میگفتم با این زمین خوردنهایم بچه ناقص به دنیا میآید. لطف و کرم پروردگار آنقدر زیاد بود که به من بچهای باهوش و زرنگ و خوشبیان هدیه کرد 💝.
اسمش را خودم انتخاب کردم. چون عاشق امام رضا (علیهالسلام) بودم 💖 و رضا را هم از او خواسته بودم. اسمش را رضا گذاشتم. البته توی خانه، بابک هم صدایش میکردیم. چون گاهی که ناراحت میشدم و دعوایش میکردم 😠 و نمیخواستم با اسم رضا دعوایش کنم، خودش همیشه میگفت: فقط با اسم رضا صدایم کن.
بهترین دعا 🤲 ، دعا برای شهادت است ✨🙏
و والاترین نوع شهادت، شهادت در جنگ نرم 🖋 📖 🕊️ 💻 .
انشاالله به حق شهدا ما هم در جنگ نرم عاقبت به شهادت خواهیم شد .
╭──🍃🌼🍃──╮
@seireye_shohada
╰──🍃🌼🍃──╯
#جنگ_نرم
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
هر وقت میخواست برود مدرسه 🏫🎒
هم پول توجیبی 💵💰 بهش میدادم
و هم برایش لقمه میگذاشتم 🥪🍞.
لقمه را در کیفش میگذاشتم 🎒 تا زنگهای تفریح ⏰📚 بخورد،
ته دلش را بگیرد 💔 و در مدرسه ضعف نکند 🤕.
یک روز آمد خانه 🏠.
متوجه شدم 😯 لقمهای را که برایش گذاشته بودم 🥪، نخورده است ❌😕.
وقتی علت را پرسیدم 🤔، گفت:
وقتی لقمهام را درآوردم، یکی از دانشآموزها 👦👀 ایستاده بود و منو نگاه میکرد 👀😶.
من هم لقمهام را به او دادم 🤲🥪
و بعدش رفتم با پولم دو تا نوشیدنی 🥤🥤 خریدم
یکی رو دادم به او و یکی رو هم خودم خوردم 🥤😋.
گفتم: کار خوبی کردی مامان 😊❤️.
از آن روز به بعد، تا روزی که رفتم مرخصی رضا را از مدرسه برای جبهه رفتن بگیرم 🪖🚶♂️، روزی دو لقمه 🥪🥪 در کیفش میگذاشتم 🎒.
به رضا میگفتم: یکی رو برای خودت بردار 🥪
و یکی رو هم به هر کدوم از دوستات که لقمه نیاورده بود، بده 🤝🧑🤝🧑.
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346 🌐
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 📚 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
جلوی یک رستوران سنتی نگه داشت و پیاده شدیم. 🏠🍽️
تا وقتی نشستیم سر میز و غذا سفارش دادیم، 🍛🥗
هنوز برایم سؤال بود چرا آمدهایم اینجا؟ 🤔
حاجی خودش جواب سوالم را داد.
سه تا دلیل آورد که یکی از همه مهمتر بود. 👆
خواست پرده رستوران را کنار بزنم.
بعد پرسید: «چی میبینی عفتی؟» 👀
• مردم و شهر و مغازه. 🏙️👥🏪
• من هر چند ماه یه بار میام اینجا میشینم، 🕰️ بعد به بیرون نگاه میکنم و به خودم میگم: قاسم! یادت نره تو یه روزی اینجا کارگری میکردی! 👷♂️💭
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
عارف ۱۲ ساله صوت دوم.ogg
3.13M
#کتاب_صوتی_عارف_دوازده_ساله
#کتاب_صوتی
صفحه ۲۰
بازیگوشیهای دوران کودکی 🎒🖍️
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346
متن این صفحه را هم در پیام زیر می توانید بخوانید :👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/392
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
برای رضا و خواهرش دفتر گرفته بودم.
هنوز رضا مدرسه نمیرفت. 🏫
فقط بلد بود روی دفترش خط بکشد. 🖊️
خواهرش که از رضا بزرگتر بود، تازه نوشتن حروف الفبا و اعداد را یاد گرفته بود. 📚🔢
خواهرش مشغول نوشتن بود که یکدفعه رضا دفتر را از زیر دستش کشید و فرار کرد. 🏃♂️ دوید دنبال رضا که دفترش را از او بگیرد.
روی چارچوب در زمین خورد و چانهاش شکافت. 😣💧
یادم است رضا خیلی گریه کرد. 😢 خیلی ناراحت شد.
میگفت: «میخواستم شوخی کنم. من نمیدانستم این طوری میشود.»
خواهرش را بردیم به چانهاش بخیه زدند. 🏥🩹
تا مدتها به خواهرش نگاه میکرد و به فکر فرو میرفت. 🤔
دل رئوفی داشت. ❤️
خیلی مهربان بود. از بچگی تحمل ناراحتی و اشک کسی را نداشت. 😢
🌷ماجرای جالب گفتوگوی شهید محمدخانی با تکفیریها :👇👇👇
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما، سریع بیسیم را برداشتم، میخواستم بد و بیراه بگم ،
🔹عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت: که دشمن را عصبانی نکن،
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🔹گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🔹گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
🔹بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
📚«عمار حلب»، زندگینامهی
شهید #محمدحسین_محمدخانی
مسابقه کتابخوانی قصه دلبری خاطرات همسر شهید محمد خانی
توسط مدرسه دخترانه علامه امینی اسلامشهر در حال برگزاری هست
برای شرکت در این مسابقه به شناسه زیر پیام دهید : 👇
@Mo96hamd
عارف ۱۲ ساله صوت سوم.ogg
15.81M
#کتاب_صوتی_عارف_دوازده_ساله
#کتاب_صوتی
صفحات ۱۶ تا ۱۹
عشق به خوبان
عزاداری محرم
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346
متن این صفحات را هم در پیام های زیر می توانید بخوانید :👇
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/395
✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/396
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
عشق به خوبان
عشق ائمه (ع) در دلش جا گرفته بود ❤️.
از بچگی عاشق این خانواده بود 🏡.
عاشق امام حسین و امام رضا و امام زمان (عج) بود 🤲🕌.
همیشه برایش از قصههای اهل بیت (ع) میگفتم 📖.
قصه کربلا را اینطور برایش تعریف میکردم:
یکی بود یکی نبود. توی این دنیای بزرگ 🌍، امامی بود که اسمش حسین علیه السلام بود 🕊️. وقتی امام حسین (ع) به دنیا آمد، مادرش حضرت فاطمه زهرا (س) و پدرش امیرالمؤمنین (ع) خیلی خوشحال شدند 😊.
پدر و مادرش بغلش میکردند 🤗. میبوسیدندش و از وجود او خیلی ذوق میکردند 💖.
پدربزرگ این امام حسین رسول اکرم بود 📿.
وقتی امام حسین بعد از شهادت برادر بزرگش امام حسن به امامت رسید روزی در سرزمین کربلا با دشمنان خدا در ماه محرم برای حفظ دین خدا جنگید ⚔️.
یزید میخواست دین را از بین ببرد ❌ ولی امام حسین با اینکه در آن جنگ یاران کمی داشت، در مقابل یزید شجاعانه ایستاد 💪.
آنها در ظاهر اسلام را قبول داشتند، ولی در باطن، دشمن اسلام بودند 🚫.
داستان حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) و حضرت علیاکبر (ع) و علیاصغر (ع) و… هم با حوصله برایش توضیح میدادم 🌹.
از همان کودکی، گاهی به جای قصهگویی، برایش کتاب داستان میخریدم 📚، و از روی کتاب میخواندم 📖.
مخصوصاً راجع به امام زمان (عج) زیاد سوال میکرد ❓.
میپرسید چرا امام زمان ظهور نمیکند 🤔؟ دعای فرج را بهش یاد دادم که برای آمدن حضرت بخواند 🤲.
رضا در عمل به ما و به همه فهماند که برای تحقق فرج نباید تنها به دعا کردن اکتفا کنیم، باید در عمل نشان دهیم که منتظر واقعی او هستیم ✨.
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰📚 #کتاب_عارف_دوازده_ساله
عزاداری محرم
محرم که میآمد، بیقرار میشد 😌. همه دل و جانش مسخر عشق میشد ❤️. برای رسیدن محرم روزشماری میکرد 📅. اگر لباس مشکیاش کوچک میشد، برایش لباس مشکی جدید تهیه میکردیم 👕⚫. نزدیک محرم که میشد، خودش بچههای کوچه را جمع میکرد و هیئت راه میانداختند 👦👧. با پیت روغن نباتی پنجکیلویی طبل درست میکرد 🥁. به من میگفت: مامان! برای بچهها زنجیر بخر، یک مرتبه چند عدد زنجیر خریدم، تعداد زنجیرها کم بود. به همه نرسید 😅. گفتم چند نفرتان سینه بزنند و چند نفر هم زنجیر 🔗.
خودش هیئت را راه انداخته بود و سرپرست هیئت بود و بچهها را در دسته مدیریت میکرد 👨👦.
با چوب و تخته علامت درست میکرد 🔨. میترسیدم موقع خردکردن چوبها دستش را زخمی کند 🫣. من و بابایش در خردکردن چوبها کمکش میکردیم 🤝. من خودم میخهای علامت را میزدم. علامت که درست میشد، جلو دسته کودکانۀشان حرکت میدادند و با در قابلمه سنج میزدند 🥁 و رضا هم نوحه امام حسین (ع) میخواند 🎶.
بعدها پدرش سفارش داد یا ورقهای نازک فلزی که خیلی سنگین نباشد، یک علم برایش ساختند 🏳️.
آن قدر با در قابلمههای من بهم کوبیده بودند، در قابلمههای من قر شده بود 😅. بعدها به مقدار که بزرگ شد برایش سنج هم خریدیم 🥁.
#برشی_از_کتاب_شهدا
📔🍰 #کتاب_سلیمانی_عزیز_۲
آمریکاییها در مورد فلسطین 🇵🇸 طرحشان و نقشهشان این بود که قضیهی فلسطین را به فراموشی بسپرند
فلسطینیها را در حالت ضعف نگه دارند که جرأت نکنند دم از مبارزه بزنند ✊
این مرد، دست فلسطینیها را پر کرد 💪
کاری کرد که یک منطقهی کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزه 🌍 در مقابل رژیم صهیونیستی با آنهمه ادعا می ایستد 🛑
کاری و بلایی سر آنها می آورد که آنها سر ۴۸ ساعت ⏳ بگویند آقا بیایید آتشبس بدهید 🔥🕊️.
اینها را حاج قاسم سلیمانی کرد. دستشان را پر کرد 💼.
کاری کرد که بتوانند بایستند بتوانند مقاومت کنند 🛡️.
برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇
https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
╭──🌿🌺🌿──╮
@seireye_shohada
╰──🌿🌺🌿──╯
.
📚#کافه_کتاب_شهدا
جلسه معرفی و بررسی کتاب “سلیمانی عزیز ۲”
شما را به یک دورهمی دخترونه
بهیادماندنی هفتگی
به همراه یاد و خاطره شهدا دعوت میکند
✨ ویژگیهای این جلسه:
• بررسی کتاب “سلیمانی عزیز ۲
• مسابقه و جوایز جذاب🎁
🗓 زمان: چهارشنبه، 9 آبان ، ساعت ۱۵
📍 مکان: کافه کتاب شهدا (برای مشاهده آدرس اینجا کلیک کنید)
https://nshn.ir/_b_bQuNzOxFKCB 🔗
🎯 برگزار کننده: سلسله مسابقات سیره شهدا
⁉️ پاسخ به سوالات:
📩 ارتباط با ما: @F_karkari
📢 کانال “سیره شهدا” (شعبه پایگاه ام رباب):
📲 @seireye_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سه تا کمان آدمها رو توی برخورد با کارهای فرهنگی خوب دستهبندی میکنه:
1. کمان اول 🎯📅: اینا همونهایی هستن که وقتی میخوان یه کار فرهنگی انجام بدن، اونقدر امروز و فردا میکنن 🕰️ و دنبال کار بینقص میگردن 💯 که آخرش هیچوقت شروع نمیکنن. 😔
2. کمان دوم 💪⛔: این دسته کساییان که کارو شروع میکنن، ولی وسط راه ولش میکنن 🚶♂️💨. شاید با اولین سختی 😓 کم میارن یا اصلاً دیگه حوصلهشو ندارن ادامه بدن. 🛑
3. کمان سوم 🚀🔥: اینا آدمهایی هستن که بدون معطلی با هرچی که دارن، کارو شروع میکنن 🛠️ و اونقدر ادامه میدن و جا نمیزنن 💥 تا بالاخره به هدف میزنن 🎉 و قِلِق کار میاد دستشون. 💪✨
آخرش هم معمولاً همین دستهی سوم، چون پیگیرن 👊 و دستبردار نیستن، به نتیجه میرسن. 🌟🏆
بیاید دعا کنیم و از شهدا بخوایم که همیشه جزو دسته سوم باشیم 🙏🕊️، وگرنه باید اون دنیا جواب پس بدیم. ⚖️😇
#آفت_شناسی_جنگ_نرم