eitaa logo
سیره شهدا
323 دنبال‌کننده
261 عکس
126 ویدیو
10 فایل
این مسابقات به طور مرتب توسط کانون حضرت بقیه الله پیرامون سبک زندگی شهدا برگزار می شود . کانون آموزش رایگان قرآن و تجوید و احکام و عربی و اعتقادات حضرت بقیه الله (عجل الله) واقع در تهران شهرستان بهارستان شهر گلستان فلکه دوم . ارتباط: @khademe_shahidadn
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترین دعا 🤲 ، دعا برای شهادت است ✨🙏 و والاترین نوع شهادت، شهادت در جنگ نرم 🖋 📖 🕊️ 💻 . انشاالله به حق شهدا ما هم در جنگ نرم عاقبت به شهادت خواهیم شد . ╭──🍃🌼🍃──╮ @seireye_shohada ╰──🍃🌼🍃──╯
📔🍰📚 هر وقت می‌خواست برود مدرسه 🏫🎒 هم پول توجیبی 💵💰 بهش می‌دادم و هم برایش لقمه می‌گذاشتم 🥪🍞. لقمه را در کیفش می‌گذاشتم 🎒 تا زنگ‌های تفریح ⏰📚 بخورد، ته دلش را بگیرد 💔 و در مدرسه ضعف نکند 🤕. یک روز آمد خانه 🏠. متوجه شدم 😯 لقمه‌ای را که برایش گذاشته بودم 🥪، نخورده است ❌😕. وقتی علت را پرسیدم 🤔، گفت: وقتی لقمه‌ام را درآوردم، یکی از دانش‌آموزها 👦👀 ایستاده بود و منو نگاه می‌کرد 👀😶. من هم لقمه‌ام را به او دادم 🤲🥪 و بعدش رفتم با پولم دو تا نوشیدنی 🥤🥤 خریدم یکی‌ رو دادم به او و یکی رو هم خودم خوردم 🥤😋. گفتم: کار خوبی کردی مامان 😊❤️. از آن روز به بعد، تا روزی که رفتم مرخصی رضا را از مدرسه برای جبهه رفتن بگیرم 🪖🚶‍♂️، روزی دو لقمه 🥪🥪 در کیفش می‌گذاشتم 🎒. به رضا می‌گفتم: یکی رو برای خودت بردار 🥪 و یکی رو هم به هر کدوم از دوستات که لقمه نیاورده بود، بده 🤝🧑‍🤝‍🧑. برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇 https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346 🌐
📔🍰 📚 جلوی یک رستوران سنتی نگه داشت و پیاده شدیم. 🏠🍽️ تا وقتی نشستیم سر میز و غذا سفارش دادیم، 🍛🥗 هنوز برایم سؤال بود چرا آمده‌ایم اینجا؟ 🤔 حاجی خودش جواب سوالم را داد. سه تا دلیل آورد که یکی از همه مهم‌تر بود. 👆 خواست پرده رستوران را کنار بزنم. بعد پرسید: «چی می‌بینی عفتی؟» 👀 • مردم و شهر و مغازه. 🏙️👥🏪 • من هر چند ماه یه بار میام اینجا می‌شینم، 🕰️ بعد به بیرون نگاه می‌کنم و به خودم می‌گم: قاسم! یادت نره تو یه روزی اینجا کارگری می‌کردی! 👷‍♂️💭 برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇 https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐
عارف ۱۲ ساله صوت دوم.ogg
3.13M
صفحه ۲۰ بازیگوشی‌های دوران کودکی 🎒🖍️ برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346 متن این صفحه را هم در پیام زیر می توانید بخوانید :👇https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/392
📔🍰📚 برای رضا و خواهرش دفتر گرفته بودم. هنوز رضا مدرسه نمی‌رفت. 🏫 فقط بلد بود روی دفترش خط بکشد. 🖊️ خواهرش که از رضا بزرگ‌تر بود، تازه نوشتن حروف الفبا و اعداد را یاد گرفته بود. 📚🔢 خواهرش مشغول نوشتن بود که یک‌دفعه رضا دفتر را از زیر دستش کشید و فرار کرد. 🏃‍♂️ دوید دنبال رضا که دفترش را از او بگیرد. روی چارچوب در زمین خورد و چانه‌اش شکافت. 😣💧 یادم است رضا خیلی گریه کرد. 😢 خیلی ناراحت شد. می‌گفت: «می‌خواستم شوخی کنم. من نمی‌دانستم این طوری می‌شود.» خواهرش را بردیم به چانه‌اش بخیه زدند. 🏥🩹 تا مدت‌ها به خواهرش نگاه می‌کرد و به فکر فرو می‌رفت. 🤔 دل رئوفی داشت. ❤️ خیلی مهربان بود. از بچگی تحمل ناراحتی و اشک کسی را نداشت. 😢
🌷ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید محمدخانی با تکفیری‌ها :👇👇👇 یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما، سریع بی‌سیم را برداشتم، می‌خواستم بد و بیراه بگم ، 🔹عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت: که دشمن را عصبانی نکن، گفتم پس چی بگم به اینا؟! 🔹گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ 🔹گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است... ..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. 🔹بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» 📚«عمار حلب»، زندگی‌نامه‌ی شهید مسابقه کتابخوانی قصه دلبری خاطرات همسر شهید محمد خانی توسط مدرسه دخترانه علامه امینی اسلامشهر در حال برگزاری هست برای شرکت در این مسابقه به شناسه زیر پیام دهید : 👇 @Mo96hamd
عارف ۱۲ ساله صوت سوم.ogg
15.81M
صفحات ۱۶ تا ۱۹ عشق به خوبان عزاداری محرم برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇 ✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/346 متن این صفحات را هم در پیام های زیر می توانید بخوانید :👇 ✅ https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/395https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/396
📔🍰📚 عشق به خوبان عشق ائمه (ع) در دلش جا گرفته بود ❤️. از بچگی عاشق این خانواده بود 🏡. عاشق امام حسین و امام رضا و امام زمان (عج) بود 🤲🕌. همیشه برایش از قصه‌های اهل بیت (ع) می‌گفتم 📖. قصه کربلا را این‌طور برایش تعریف می‌کردم: یکی بود یکی نبود. توی این دنیای بزرگ 🌍، امامی بود که اسمش حسین علیه السلام بود 🕊️. وقتی امام حسین (ع) به دنیا آمد، مادرش حضرت فاطمه زهرا (س) و پدرش امیرالمؤمنین (ع) خیلی خوشحال شدند 😊. پدر و مادرش بغلش می‌کردند 🤗. می‌بوسیدندش و از وجود او خیلی ذوق می‌کردند 💖. پدربزرگ این امام حسین رسول اکرم بود 📿. وقتی امام حسین بعد از شهادت برادر بزرگش امام حسن به امامت رسید روزی در سرزمین کربلا با دشمنان خدا در ماه محرم برای حفظ دین خدا جنگید ⚔️. یزید می‌خواست دین را از بین ببرد ❌ ولی امام حسین با اینکه در آن جنگ یاران کمی داشت، در مقابل یزید شجاعانه ایستاد 💪. آن‌ها در ظاهر اسلام را قبول داشتند، ولی در باطن، دشمن اسلام بودند 🚫. داستان حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) و حضرت علی‌اکبر (ع) و علی‌اصغر (ع) و… هم با حوصله برایش توضیح می‌دادم 🌹. از همان کودکی، گاهی به جای قصه‌گویی، برایش کتاب داستان می‌خریدم 📚، و از روی کتاب می‌خواندم 📖. مخصوصاً راجع به امام زمان (عج) زیاد سوال می‌کرد ❓. می‌پرسید چرا امام زمان ظهور نمی‌کند 🤔؟ دعای فرج را بهش یاد دادم که برای آمدن حضرت بخواند 🤲. رضا در عمل به ما و به همه فهماند که برای تحقق فرج نباید تنها به دعا کردن اکتفا کنیم، باید در عمل نشان دهیم که منتظر واقعی او هستیم ✨.
📔🍰📚 عزاداری محرم محرم که می‌آمد، بی‌قرار می‌شد 😌. همه دل و جانش مسخر عشق می‌شد ❤️. برای رسیدن محرم روزشماری می‌کرد 📅. اگر لباس مشکی‌اش کوچک می‌شد، برایش لباس مشکی جدید تهیه می‌کردیم 👕⚫. نزدیک محرم که می‌شد، خودش بچه‌های کوچه را جمع می‌کرد و هیئت راه می‌انداختند 👦👧. با پیت روغن نباتی پنج‌کیلویی طبل درست می‌کرد 🥁. به من می‌گفت: مامان! برای بچه‌ها زنجیر بخر، یک مرتبه چند عدد زنجیر خریدم، تعداد زنجیرها کم بود. به همه نرسید 😅. گفتم چند نفرتان سینه بزنند و چند نفر هم زنجیر 🔗. خودش هیئت را راه انداخته بود و سرپرست هیئت بود و بچه‌ها را در دسته مدیریت می‌کرد 👨‍👦. با چوب و تخته علامت درست می‌کرد 🔨. می‌ترسیدم موقع خردکردن چوب‌ها دستش را زخمی کند 🫣. من و بابایش در خردکردن چوب‌ها کمکش می‌کردیم 🤝. من خودم میخ‌های علامت را می‌زدم. علامت که درست می‌شد، جلو دسته کودکانۀ‌شان حرکت می‌دادند و با در قابلمه سنج می‌زدند 🥁 و رضا هم نوحه امام حسین (ع) می‌خواند 🎶. بعدها پدرش سفارش داد یا ورق‌های نازک فلزی که خیلی سنگین نباشد، یک علم برایش ساختند 🏳️. آن قدر با در قابلمه‌های من بهم کوبیده بودند، در قابلمه‌های من قر شده بود 😅. بعدها به مقدار که بزرگ شد برایش سنج هم خریدیم 🥁.
📔🍰 آمریکایی‌ها در مورد فلسطین 🇵🇸 طرحشان و نقشه‌شان این بود که قضیه‌ی فلسطین را به فراموشی بسپرند فلسطینی‌ها را در حالت ضعف نگه دارند که جرأت نکنند دم از مبارزه بزنند ✊ این مرد، دست فلسطینی‌ها را پر کرد 💪 کاری کرد که یک منطقه‌ی کوچکی، یک وجب جا مثل نوار غزه 🌍 در مقابل رژیم صهیونیستی با آن‌همه ادعا می ایستد 🛑 کاری و بلایی سر آن‌ها می آورد که آن‌ها سر ۴۸ ساعت ⏳ بگویند آقا بیایید آتش‌بس بدهید 🔥🕊️. این‌ها را حاج قاسم سلیمانی کرد. دستشان را پر کرد 💼. کاری کرد که بتوانند بایستند بتوانند مقاومت کنند 🛡️. برای شرکت در مسابقه این کتاب بی نظیر به پیام زیر رجوع کنید : 👇 https://eitaa.com/sireyeshohadabagiyatollah/340 🌐 ╭──🌿🌺🌿──╮ @seireye_shohada ╰──🌿🌺🌿──╯
. 📚_کتاب_شهدا جلسه معرفی و بررسی کتاب “سلیمانی عزیز ۲” شما را به یک دورهمی دخترونه به‌یادماندنی هفتگی به همراه یاد و خاطره شهدا دعوت می‌کند ✨ ویژگی‌های این جلسه: • بررسی کتاب “سلیمانی عزیز ۲ • مسابقه و جوایز جذاب🎁 🗓 زمان: چهارشنبه، 9 آبان ، ساعت ۱۵ 📍 مکان: کافه کتاب شهدا (برای مشاهده آدرس اینجا کلیک کنید) https://nshn.ir/_b_bQuNzOxFKCB 🔗 🎯 برگزار کننده: سلسله مسابقات سیره شهدا ⁉️ پاسخ به سوالات: 📩 ارتباط با ما: @F_karkari 📢 کانال “سیره شهدا” (شعبه پایگاه ام‌ رباب): 📲 @seireye_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سه تا کمان آدم‌ها رو توی برخورد با کارهای فرهنگی خوب دسته‌بندی می‌کنه: 1. کمان اول 🎯📅: اینا همون‌هایی هستن که وقتی می‌خوان یه کار فرهنگی انجام بدن، اون‌قدر امروز و فردا می‌کنن 🕰️ و دنبال کار بی‌نقص می‌گردن 💯 که آخرش هیچ‌وقت شروع نمی‌کنن. 😔 2. کمان دوم 💪⛔: این دسته کسایی‌ان که کارو شروع می‌کنن، ولی وسط راه ولش می‌کنن 🚶‍♂️💨. شاید با اولین سختی 😓 کم میارن یا اصلاً دیگه حوصله‌شو ندارن ادامه بدن. 🛑 3. کمان سوم 🚀🔥: اینا آدم‌هایی هستن که بدون معطلی با هرچی که دارن، کارو شروع می‌کنن 🛠️ و اون‌قدر ادامه می‌دن و جا نمی‌زنن 💥 تا بالاخره به هدف می‌زنن 🎉 و قِلِق کار میاد دستشون. 💪✨ آخرش هم معمولاً همین دسته‌ی سوم، چون پیگیرن 👊 و دست‌بردار نیستن، به نتیجه می‌رسن. 🌟🏆 بیاید دعا کنیم و از شهدا بخوایم که همیشه جزو دسته سوم باشیم 🙏🕊️، وگرنه باید اون دنیا جواب پس بدیم. ⚖️😇